English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
declension U عدم قبول چیزی بطورمودبانه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nibble at U در قبول چیزی دودل بودن
shell out U هزینه چیزی را قبول کردن
snow under <idiom> U قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
adopted types U انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
reception U قبول
adoption U قبول
intromission U قبول
acceptance U قبول
acknowledgment U قبول
compliance U قبول
acceptances U قبول
admission U قبول
imprimatur U قبول
receptions U قبول
admissions U قبول
accord U قبول کردن
acceptor U قبول کننده
acceptation tacite U قبول ضمنی
accepter U قبول کننده
acceptances U قبول قرارداد
accords U قبول کردن
acceptance U قبول قرارداد
unacceptably U غیرقابل قبول
ineligible U غیرقابل قبول
unacceptable U غیرقابل قبول
accorded U قبول کردن
acceptant U قبول کننده
accepts U قبول شدن
accepting U قبول کردن
accepting U قبول شدن
accept U قبول کردن
accept U قبول شدن
I agree. U قبول دارم.
implied acceptance U قبول ضمنی
accepts U قبول کردن
entertain U قبول کردن
acceptancy U اماده قبول
conceding U قبول شکست
concedes U قبول شکست
conceded U قبول شکست
concede U قبول شکست
acceptance limit U حد قابل قبول
acceptance by words U قبول قولی
acceptance by conduct U قبول فعلی
acceptably U بطورقابل قبول
allowable U قابل قبول
withdraw U قبول نکردن
withdraws U قبول نکردن
adoption U قبول به فرزندی
entertains U قبول کردن
entertained U قبول کردن
incompliance U عدم قبول
acceptable U قابل قبول
pass U قبول کردن
taken U مورد قبول
passed U قبول کردن
passes U قبول کردن
received U مورد قبول
disallowance U عدم قبول
valid U قابل قبول
agreed <adj.> <past-p.> U قبول شده
allowed <adj.> <past-p.> U قبول شده
approved <adj.> <past-p.> U قبول شده
authorised [British] <adj.> <past-p.> U قبول شده
authorized <adj.> <past-p.> U قبول شده
ratification U قبول قبولی
compliantly U با قبول و رضایت
compliancy U قبول اجابت
adopter U قبول کننده
tolerable U قابل قبول
express acceptance U قبول صریح
admittable U قابل قبول
admission of liability U قبول بدهی
adhibit U قبول کردن
to take in U قبول کردن
acknowladgement of debt U قبول بدهی
aceptive U قابل قبول
admissible U قابل قبول
acceptability U قبول شدگی
acceptability U قابلیت قبول
believable U قابل قبول
passable U قابل قبول
sufficiently <adv.> U قابل قبول
adequately [sufficiently] <adv.> U قابل قبول
Agreed . that is a deal . U قبول ( قبوله )
compliant U قبول کننده
allowable load U بارقابل قبول
embracement U قبول اتخاذ
acceptable <adj.> U قابل قبول
adequate <adj.> U قابل قبول
good [sufficient] <adj.> U قابل قبول
satisfactory <adj.> U قابل قبول
sufficient <adj.> U قابل قبول
sufficing <adj.> U قابل قبول
intolerancy U عدم قبول
receivable U قابل قبول
adopts U قبول کردن
ready acceptance U حسن قبول
adopting U قبول کردن
adopt U قبول کردن
admit U قبول کردن
naturalization U قبول تابعیت
admits U قبول کردن
admitting U قبول کردن
impossible [colloquial] <adj.> U غیرقابل قبول
reply paid U جواب قبول
disclaims U قبول نکردن
agreements U قرار قبول
reply paid /RP/ [reply prepaid] U جواب قبول
agreement U قرار قبول
reasonable U قابل قبول
intolerance U عدم قبول
disclaim U قبول نکردن
disclaimed U قبول نکردن
disclaiming U قبول نکردن
honours U قبول کردن
honored U قبول کردن
honoring U قبول کردن
the optio to accept or reject U اختیار قبول یا رد
the g. or refusal of anything U قبول یا ردچیزی
honors U قبول کردن
rejection U قبول نکردن
honour U قبول کردن
rejection U عدم قبول
honouring U قبول کردن
offer and acceptance U ایجاب و قبول
honoured U قبول کردن
non acceptance U عدم قبول
passed <adj.> <past-p.> U قبول شده
admissibleness U بطور قابل قبول
to take up the gauntlet U قبول مبارزه کردن
to be valid U قابل قبول بودن
persona grata U شخص مورد قبول
accepting bank U بانک قبول کننده
valid assumptions U فروض قابل قبول
admissible stress U تلاش قابل قبول
admissibility U مقبولیت قابلت قبول
taker U قبول کننده شرط
suffrage U کمک همراهی قبول
takers U قبول کننده شرط
admissible load U بار قابل قبول
sign a waiver U قبول اغماض نمودن
disapproves U قبول نکردن رد کردن
recognized refugee U پناهنده قبول شده
hard currencies U ارز قابل قبول
aknowledge character U کاراکتر مورد قبول
zone of acceptability U منطقه قابل قبول
legal tender U پول قابل قبول
eligibly U بطور قابل قبول
acceptance U حوالهء قبول شده
to take up the glove U قبول مبارزه کردن
acceptances U حوالهء قبول شده
adhesion U انضمام قبول عضویت
disapprove U قبول نکردن رد کردن
To pass an examination . U درامتحان قبول شدن
credibility U قابل قبول بودن
to hold water U قابل قبول بودن
availabe time U زمان مورد قبول
to incur a risk U ریسکی را قبول کردن
take to <idiom> U سریعا قبول کردن
naturalization U اعطا یا قبول تابعیت
conventional U مورد قبول عامه
honours U یاحوالهای را قبول کردن
sit right (negative) <idiom> U غیر قابل قبول
non compliance U عدم قبول یا انجام
d. of a request U عدم قبول خواهش
accepts U پسندیدن قبول کردن
honouring U یاحوالهای را قبول کردن
accepting U پسندیدن قبول کردن
To pass (fail,flunk) an exam. U درامتحان قبول ( رد )شدن
incredibility U عدم قابلیت قبول
honored U یاحوالهای را قبول کردن
honoring U یاحوالهای را قبول کردن
honors U یاحوالهای را قبول کردن
honour U یاحوالهای را قبول کردن
honoured U یاحوالهای را قبول کردن
matriculant U قبول شده در دانشگاه
acceptance tolerance U حد مجاز قابل قبول
matriculate U قبول کردن پذیرفتن
matriculated U قبول کردن پذیرفتن
To assume responsibility . U قبول مسئولیت کردن
matriculates U قبول کردن پذیرفتن
incredible U غیرقابل قبول افسانهای
complier U قبول کننده همدست
matriculating U قبول کردن پذیرفتن
loss appraisal U ضایعات قابل قبول
acceptance number U عدد ملاک قبول
acceptance of goods U قبول کردن کالا
loss appraisal U قبول تلفات در جنگ
To accept an invitation . دعوتی را قبول کردن
popularity U قابل قبول عامه
brinkmanship U سیاست قبول مخاطره
He wouldnt dare refuse. U سگ کیست که قبول نکند
permissible stress U خستگی قابل قبول
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com