Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
natter
U
صحبت دوستانه
nattered
U
صحبت دوستانه
nattering
U
صحبت دوستانه
natters
U
صحبت دوستانه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
hobnob
U
صحبت دوستانه کردن
hobnobbed
U
صحبت دوستانه کردن
hobnobbing
U
صحبت دوستانه کردن
hobnobs
U
صحبت دوستانه کردن
kaffeeklatsch
U
صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
Other Matches
chatted
U
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chatting
U
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chats
U
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chat
U
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
coshes
U
دوستانه
coshing
U
دوستانه
matey
U
دوستانه
friendlier
U
دوستانه
friendlies
U
دوستانه
coshed
U
دوستانه
cosh
U
دوستانه
amicable
U
دوستانه
fraternal
U
دوستانه
amicably
U
دوستانه
sociable
U
دوستانه
friendly
U
دوستانه
blithe
U
دوستانه
friendliest
U
دوستانه
neighbourly
U
دوستانه
friendlily
U
دوستانه
concordat
U
توافق دوستانه
hobnobbed
U
دوستانه خودمانی
admonitions
U
سرزنش دوستانه
admonition
U
سرزنش دوستانه
unfriendly
U
غیر دوستانه
take liberties
<idiom>
U
دوستانه رفتارکردن
chilly
<adj.>
U
غیر دوستانه
kite
U
برات دوستانه
kites
U
برات دوستانه
humanitarian
U
بشر دوستانه
humanitarian
U
نوع دوستانه
friendliest
U
مسابقه دوستانه
hobnobbing
U
دوستانه خودمانی
hobnob
U
دوستانه خودمانی
amicable settlement
U
تسویه دوستانه
accommodation bill
U
برات دوستانه
gentelmen's agreement
U
موافقتنامه دوستانه
accommodation acceptance
U
برات دوستانه
sporting
U
تفریح دوستانه
folksy
U
دوستانه خودمانی
friendlier
U
مسابقه دوستانه
friendly
U
مسابقه دوستانه
friendlies
U
مسابقه دوستانه
out of one's shell
<idiom>
U
گفتگو دوستانه
hobnobs
U
دوستانه خودمانی
accommodation bill
U
سفته دوستانه
symposiums
U
مجلس مذاکره دوستانه
unfriendly act
U
عمل غیر دوستانه
expostulated
U
سرزنش دوستانه کردن
expostulates
U
سرزنش دوستانه کردن
expostulating
U
سرزنش دوستانه کردن
warm up
<idiom>
U
دوستانه برخورد کردن
symposium
U
مجلس مذاکره دوستانه
expostulate
U
سرزنش دوستانه کردن
symposia
U
مجلس مذاکره دوستانه
green PC
U
رایانه زیست بوم دوستانه
to reach an amicable settlement
U
دستیافتن به حل و فصل دوستانه
[حقوق]
dealing
U
مکاتبات و ارتباط دوستانه یا بازرگانی
philanthropic feelings
U
احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
to jump up at somebody
U
به کسی پریدن
[مانند سگ دوستانه یا خوشحال]
bunting
U
پارچه سست بافت پرچمی خطابی دوستانه
to e. with person on a thing
U
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
converse
U
صحبت
talked
U
صحبت
mouthed
U
صحبت
talks
U
صحبت
confabulation
U
صحبت
conversed
U
صحبت
collocutor
U
هم صحبت
mouthing
U
صحبت
mouths
U
صحبت
conversing
U
صحبت
colloquies
U
صحبت
parle
U
صحبت
colloquy
U
صحبت
converses
U
صحبت
mouth
U
صحبت
chitchat
U
صحبت
talk
U
صحبت
speak
U
صحبت کردن
talk
U
صحبت کردن
chatty
U
خوش صحبت
sniffling
U
صحبت تودماغی
conversable
U
خوش صحبت
conversationist
U
خوش صحبت
speaks
U
صحبت کردن
dialogues
U
گفتگو صحبت
She refused to open her oips .
U
لب به صحبت بازنکرد
talked
U
صحبت کردن
chit-chat
U
صحبت کوتاه
chit chat
U
صحبت کوتاه
confabulate
U
صحبت کردن
talks
U
صحبت کردن
dialogue
U
گفتگو صحبت
talk up
<idiom>
U
صحبت درمورد
chitchat
U
صحبت کوتاه
coze
U
صحبت خودمانی
sniffles
U
صحبت تودماغی
pillow talk
U
صحبت خودمانی
asides
U
صحبت تنها
aside
U
صحبت تنها
articulating
U
ماهر در صحبت
my inter locvtor
U
طرف صحبت من
well-spoken
U
خوش صحبت
private talk
U
صحبت خصوصی
speeches
U
صحبت نطق
shoptald
U
صحبت بازاری
articulates
U
ماهر در صحبت
speech
U
صحبت نطق
telephone frequency
U
فرکانس صحبت
well spoken
U
خوش صحبت
to talk
[to]
U
صحبت کردن
[با]
duologue
U
صحبت دونفری
sniffled
U
صحبت تودماغی
articulate
U
ماهر در صحبت
cross talk
U
تداخل صحبت
sniffle
U
صحبت تودماغی
conversationalist
U
خوش صحبت
conversationalists
U
خوش صحبت
To speak with freedom.
U
آزادانه صحبت کردن .
whispery
U
اهسته صحبت کننده
cramp one's style
<idiom>
U
محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
To speak elaborately.
U
با آب وتاب صحبت کردن
go on
<idiom>
U
زیادی صحبت کردن
pipe up
<idiom>
U
بلندتر صحبت کردن
harp on
<idiom>
U
بانارضایتی صحبت کردن
hold forth
<idiom>
U
صحبت کردن درمورد
to speak candidly
<idiom>
U
بی پرده صحبت کردن
To pay money. To make a payment.
U
بی پرده صحبت کردن
dialog
U
صحبت با شخص دیگر
To refer to implicitly. To hint.
U
درپرده صحبت کردن
They have got engrossed in conversation .
U
صحبت آها گه انداخته
There is some talk of his resigning.
U
صحبت از استعفای اوست
monolog
U
تک سخنگویی صحبت یک نفری
gest
U
کار نمایان هم صحبت
geste
U
کار نمایان هم صحبت
he was talking about me
U
درخصوص من صحبت می کرد
To talk in measured terms . To talk slowly.
U
شمرده صحبت کردن
Sh spoke in such a way that…
U
طوری صحبت کرد که
At this point of the conversation.
U
صحبت که به اینجا رسید
blather
U
صحبت بی معنی واحمقانه
to switch on
U
طرف صحبت کردن
take exception to
<idiom>
U
مخاف صحبت کردن
dialogues
U
صحبت با شخص دیگر
sniffles
U
تودماغی صحبت کردن
sniffled
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled
U
تودماغی صحبت کردن
sniffle
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffle
U
تودماغی صحبت کردن
monologues
U
تک سخنگویی صحبت یک نفری
tell (someone) off
<idiom>
U
با عصبانیت صحبت کردن
to speak to somebody
U
با کسی صحبت کردن
to speak
[about]
U
صحبت کردن
[در باره]
interlocutor
U
طرف صحبت هم سخن
interlocutors
U
طرف صحبت هم سخن
sniffles
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffling
U
تودماغی صحبت کردن
waste one's breath
<idiom>
U
بی نتیجه صحبت کردن
weigh one's words
<idiom>
U
مراقب صحبت بودن
dialogue
U
صحبت با شخص دیگر
sniffling
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
monologue
U
تک سخنگویی صحبت یک نفری
visit of courtesy
U
بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
So much for theory!
<idiom>
U
به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
He talked in this connection (vein).
U
دراین زمینه صحبت کرد
He speaks English fluently.
U
انگلیسی راروان صحبت می کند
ad-libs
U
بدون نوشته صحبت کردن
to speak fluently
U
بطور روان صحبت کردن
To speak slowly.
U
آهسته صحبت کردن (شمرده)
Dont talk to all and sundry.
U
با این وآن صحبت نکن
Speaking.
[on the phone]
U
[من]
پشت تلفن صحبت می کنم.
To strick up a conversation with somebody.
U
سر صحبت را با کسی باز کردن
Well discuss it at dinner.
U
سر شام صحبت خواهیم کرد
have a word with
<idiom>
U
بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
There is talk
[mention]
of something
[somebody]
.
U
صحبت از چیزی یا کسی است.
To talk like a book .
U
لفظ قلم صحبت کردن
They were stI'll talking away at midnight.
U
تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
He is a good speaker . He speaker well.
U
خیلی خوب صحبت می کند
I had a long talk with him.
U
با ایشان مفصلا" صحبت کردم
throw in
U
مطلبی بر صحبت کسی افزودن
They were talking in Spanish .
U
بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
She was talking to (with ) a friend .
U
داشت با دوستش صحبت می کرد
break in upon
U
قطع کردن صحبت کسی
talk shop
<idiom>
U
درموردکار شخصی صحبت کردن
ad-libbing
U
بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed
U
بدون نوشته صحبت کردن
lisp
U
نوک زبانی صحبت کردن
talking of ...
U
حال که صحبت از...... بمیان امد
squeaks
U
با صدای جیغ صحبت کردن
break-in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
sound off
U
باصدای بلند صحبت کردن
lisps
U
نوک زبانی صحبت کردن
break-ins
U
درمیان صحبت کسی دویدن
sniffle
U
درحال عطسه صحبت کردن
sniffling
U
درحال عطسه صحبت کردن
sniffles
U
درحال عطسه صحبت کردن
sniffled
U
درحال عطسه صحبت کردن
telephone frequency characteristic
U
منحنی مشخصه فرکانس صحبت
squeaking
U
با صدای جیغ صحبت کردن
lisping
U
نوک زبانی صحبت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com