Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
endorcement procedure
U
شیوه اجرا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Gigantic Order
U
[شیوه ستون سازی توسکاری همراه با شیوه غول ستونی]
[معماری]
standard
U
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standards
U
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
asynchronous
U
تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند
simpler
U
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simplest
U
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simple
U
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
run
U
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
runs
U
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
operation
U
ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
practice
U
شیوه
patterns
U
شیوه
norm
U
شیوه
habitude
U
شیوه
processes
U
شیوه
idiom
U
شیوه
idioms
U
شیوه
pattern
U
شیوه
methode
U
شیوه
procedures
U
شیوه ها
order
U
شیوه
custom
U
شیوه
method
U
شیوه
methods
U
شیوه
norms
U
شیوه
approaches
U
شیوه
approached
U
شیوه
approach
U
شیوه
do
U
شیوه
practices
U
شیوه ها
techniques
U
شیوه
style
U
شیوه
process
U
شیوه
devices
U
شیوه
device
U
شیوه
technique
U
شیوه
procedure
U
شیوه
mode
U
شیوه
modes
U
شیوه
styles
U
شیوه
styling
U
شیوه
styled
U
شیوه
pace
U
شیوه تندی
methods
U
ایین شیوه
modus operandi
U
شیوه کار
elocution
U
شیوه سخنوری
flops
U
شیوه فاسبوری
flopping
U
شیوه فاسبوری
paced
U
شیوه تندی
method
U
ایین شیوه
procedure
U
روش شیوه
modus vivendi
U
شیوه زیست
mentalities
U
شیوه اندیشه
paces
U
شیوه تندی
mentality
U
شیوه اندیشه
civics
U
شیوه کشورداری
flopped
U
شیوه فاسبوری
flop
U
شیوه فاسبوری
vibrational mode
U
شیوه ارتعاش
mode of vibration
U
شیوه ارتعاش
mode of production
U
شیوه تولید
oratory
U
شیوه سخنرانی
employment practice
U
شیوه استخدامی
penned
U
شیوه نگارش
cloze technique
U
شیوه بندش
tactic
U
رزم شیوه
shaken
U
موافق شیوه
pens
U
شیوه نگارش
penning
U
شیوه نگارش
orientalizing style
U
شیوه خاورمابی
technic
U
صناعت شیوه
severe style
U
شیوه جدی
pen
U
شیوه نگارش
research method
U
شیوه پژوهش
critical incidents technique
U
شیوه رویدادهای شاخص
concertina fold
U
شیوه تا کردن کاغذ
paces
U
شیوه گام برداشتن
paced
U
شیوه گام برداشتن
assets liabilities technique
U
شیوه محاسن- معایب
pace
U
شیوه گام برداشتن
prototaxic mode
U
شیوه ادراکی ابتدایی
prestressing method
U
شیوه پیش تنیدگی
modulus operadi
U
شیوه با طرز کار
error choice technique
U
شیوه خطا گزینی
lever watch
U
شیوه بکار بردن
preferred cognitive mode
U
شیوه شناختی مرجح
iconic mode
U
شیوه تصویرسازی حسی
holtzman inkblot technique
U
شیوه لکههای هولتسمان
flooding technique
U
شیوه غرقه سازی
sound practices
U
شیوه های درست
gait
U
شیوه راه رفتن
leverage
U
شیوه بکار بردن اهرم
eastern cut off
U
شیوه قیچی پرش ارتفاع
flamboyant gothic
U
شیوه گوتیک شعله اسا
parataxic mode
U
شیوه ادراکی خود- محوری
Giant Order
U
شیوه غول ستونی
[معماری]
modality
U
روند
[پردازه]
[شیوه]
[روش]
arch order
U
[شیوه ی ستون بندی طاق]
impasto
U
شیوه رنگ زنی غلیظ
tactic
U
جنگ فنی وابسته به رزم شیوه
copier
U
مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
virgilian
U
به شیوه virgil شاعر نامی روم
idiosyncratic
U
وابسته به طرزفکر یا شیوه ویژه کسی
copiers
U
مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
orientalize
U
شیوه یا ایین خاوریان راپیروی کردن
Religion was portrayed in a negative way.
U
دین به شیوه ای منفی توصیف شده بود.
latinity
U
شیوه نوشتن یا سخن گفتن بزبان لاتینی
scholasticism
U
شیوه تعلیم وفلسفه مذهبی قرون وسطی
majority rule
U
شیوه رای گیری بر مبنای اکثریت ازاد
The means of payment will appear unchanged.
U
شیوه های پرداخت تغییر نخواهند کرد.
mannerist
U
کسیکه بیک جور انشا یا شیوه خو گرفته است
point style
U
شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
object method of teaching
U
شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
to take action to prevent
[stop]
such practices
U
اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
eastern roll
U
شیوه قیچی در پرش ارتفاع باغلطیدن پس از عبور از میله و فرود روی پا
megapode
U
یکجور مرغ بزرگ پاکه شیوه اش ساختن پشههای خاک است
pop goes the weasel
U
یکجور رقص روستایی که شیوه ان اینست که رقصنده از زیر دست انهامی گذرد
client side
U
داده یا برنامهای روی کامپیوتر مشتری ونه روی سرور اجرا میشود مثلاگ یک برنامه java script روی جستجوگر و کاربر اجرا میشود و برنامه کربردی مشتری است یا داده ذخیره شده ریو دیسک سخت کابر است
Composite Order
U
[شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
pointillism
U
شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
box and one
U
دفاع به شیوه چهار جا گیر ویک یار گیر
oil on canvas
[painting technique]
U
رنگ روغنی نقاشی روی کرباس
[شیوه نقاشی]
idiosyncrasies
U
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasy
U
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
effecting
U
اجرا
performance
U
اجرا
applications
U
اجرا
implementation
U
اجرا
performances
U
اجرا
ministration
U
اجرا
effect
U
اجرا
execute
U
اجرا
application
U
اجرا
effected
U
اجرا
executed
U
اجرا
runs
U
اجرا
execution
U
اجرا
feasance
U
اجرا
completion
U
اجرا
fulfilment
U
اجرا
executing
U
اجرا
exercize
U
اجرا
run
U
اجرا
accomplishment
U
اجرا
implementation
U
اجرا
operation
U
به اجرا
administration
U
اجرا
executes
U
اجرا
administrations
U
اجرا
enforcement order
U
دستور اجرا
usable
<adj.>
U
قابل اجرا
executable
U
قابل اجرا
executable
U
اجرا پذیر
enforcible
U
قابل اجرا
applicable
<adj.>
U
قابل اجرا
suitable
<adj.>
U
قابل اجرا
assemble and go
U
همگذاری و اجرا
effective date
U
تاریخ اجرا
carry into effect
U
اجرا کردن
carry out
U
اجرا کردن
compile and go
U
همگردانی و اجرا
accomplisher
U
اجرا کننده
bumbailiff
U
مامور اجرا
accomplishable
U
قابل اجرا
utilizable
<adj.>
U
قابل اجرا
utilisable
[British]
<adj.>
U
قابل اجرا
carry into execution
U
اجرا کردن
enforcing
U
اجرا کردن
implement
U
اجرا کردن
implemented
U
اجرا کردن
implementing
U
اجرا کردن
implements
U
اجرا کردن
useful
<adj.>
U
اجرا شدنی
suitable
<adj.>
U
اجرا شدنی
purposive
<adj.>
U
اجرا شدنی
executor
U
مامور اجرا
executors
U
مامور اجرا
purposeful
<adj.>
U
اجرا شدنی
utilitarian
[useful]
<adj.>
U
اجرا شدنی
enforcing
U
به اجرا دراوردن
perform
U
اجرا کردن
performed
U
اجرا کردن
performs
U
اجرا کردن
usefulness
U
قابلیت اجرا
usability
U
قابلیت اجرا
availability
U
قابلیت اجرا
application
[applicability]
U
قابلیت اجرا
applicability
U
قابلیت اجرا
enforceable
U
قابل اجرا
inapplicable
U
اجرا نشدنی
purpose-built
<adj.>
U
اجرا شدنی
put inpractice
U
به اجرا در آوردن
useful
<adj.>
U
قابل اجرا
unfulfilled
U
اجرا نشده
purposeful
<adj.>
U
قابل اجرا
purpose-built
<adj.>
U
قابل اجرا
proper
<adj.>
U
قابل اجرا
practical
<adj.>
U
قابل اجرا
functional
<adj.>
U
قابل اجرا
convenient
<adj.>
U
قابل اجرا
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com