Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
wrech
U
شکسته یا خراب شدن کشتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wrecked
U
کشتی شکسته
wrech
U
کشتی شکسته
castway
U
کشتی شکسته
shipwrecks
U
کشتی شکسته شدن
shipwreck
U
کشتی شکسته شدن
shipwrecked
U
کشتی شکسته شدن
cast away
U
کشتی شکسته مطرود
wreck
U
کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecking
U
کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecks
U
کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecks
U
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
wrecking
U
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
wreck
U
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
langridge
U
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrage
U
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrel
U
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
telescopic
U
دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
faults
U
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
fault
U
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faulted
U
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
dud
U
ترقه خراب هرچیز خراب
topgallant
U
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
scuppers
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia
U
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest
U
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
load line
U
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
hawse
U
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship
U
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
keel
U
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
dan runner
U
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
waterline
U
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
lazar housek
U
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
gunroom
U
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
keels
U
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
embarkation
U
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
supercargo
U
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
bill of health
U
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima
U
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
U
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
windjammer
U
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
heartbroken
U
دل شکسته
heartsick
U
دل شکسته
heart broken
U
دل شکسته
shaky
U
شکسته
shakier
U
شکسته
downhearted
U
دل شکسته
disrupted
U
شکسته
wrecked
U
شکسته
shakiest
U
شکسته
fragmentary
U
شکسته
running hand
U
خط شکسته
zigzagging
U
شکسته
zigzags
U
شکسته
cursive
U
خط شکسته
fracted
U
شکسته
zigzagged
U
شکسته
broken
U
شکسته
broken-hearted
<adj.>
U
دل شکسته
zigzag
U
شکسته
in pieces
U
شکسته
fragmental
U
شکسته
quarterdecks
U
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck
U
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw
U
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed
U
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboat
U
کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboats
U
کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard
U
از کشتی بدریا روی کشتی
giant circle
U
افتاب شکسته
shatter
U
قطعات شکسته
german giant swing
U
افتاب شکسته
shatters
U
قطعات شکسته
sherd
U
کوزه شکسته
fyloft
U
صلیب شکسته
framentary
U
شکسته ناقص
flinders
U
قطعات شکسته
taxis
U
شکسته بندی
bone setting
U
شکسته بندی
bonesetter
U
شکسته بند
broken stone
U
سنگ شکسته
bone setter
U
شکسته بند
shards
U
کوزه شکسته
to run upon the rocks
U
شکسته شدن
modesty
U
شکسته نفسی
distort
U
شکسته شدن
osteopathist
U
شکسته بند
split screen
U
صفحه شکسته
hot short
U
شکسته گرم
a broken arm
U
بازوی شکسته
broken
U
شکسته شده
crushed stone
U
سنگ شکسته
ballast
U
مصالح شکسته
doddered
U
شکسته سست
cold short
U
شکسته سرد
angle bracket
U
پرانتز شکسته
pointed bracket
U
پرانتز شکسته
chevron
U
پرانتز شکسته
distorts
U
شکسته شدن
split-screen
U
صفحه شکسته
raddled
U
شکسته شده
broken
<adj.>
U
شکسته
[دستگاهی]
orthopedics
U
شکسته بندی
punctures
U
شکسته شدن
deject
U
دل شکسته کردن
punctured
U
شکسته شدن
cauliflower ear
U
گوش شکسته
haken kreuz
U
صلیب شکسته
shard
U
کوزه شکسته
puncturing
U
شکسته شدن
fracture
U
سطح شکسته
red short
U
شکسته سرخ
puncture
U
شکسته شدن
orthopaedics
U
شکسته بندی
fracturing
U
سطح شکسته
fractures
U
سطح شکسته
fractured
U
سطح شکسته
piracy
U
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
chippings
U
سنگ شکسته ریز
humble
U
شکسته نفسی کردن
to humble oneself
U
شکسته نفسی کردن
ballast
U
شن ریزی مصالح شکسته
brick ballast
U
مصالح شکسته اجری
potsherd
U
تکه سفال شکسته
refracted
U
شکسته شدن نور
refract
U
شکسته شدن نور
pulled
U
شکسته شده افتاده
refracting
U
شکسته شدن نور
refracts
U
شکسته شدن نور
fragmentarily
U
بطور شکسته یا ناقص
broken hardening
U
سخت گردانی شکسته
humblest
U
شکسته نفسی کردن
broken english
U
انگلیسی دست و پا شکسته
bowed down by grief
U
شکسته شده ازغم
jargon
U
سخن دست و پا شکسته
zircon
U
سخن دست و پا شکسته
brokenly
U
بطور شکسته یا بریده
stone ballast
U
مصالح شکسته سنگی
splint
U
وسایل شکسته بندی
splint
U
چوب شکسته بندی
infirmly
U
بطور علیل یا شکسته
agmatology
U
علم شکسته بندی
cartel ship
U
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
to feel humbled
U
احساس شکسته نفسی کردن
to be humbled
U
احساس شکسته نفسی کردن
swastika
U
صلیب شکسته المان نازی
whitewater
U
قسمت اشفته موج شکسته
The socket is broken.
پریز برق شکسته است.
In my broken English .
U
با انگلیسی دست وپا شکسته ام
wrecked
U
باقی مانده ازکشتی شکسته
free on boand
U
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
To speake broken French.
U
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
plaster of Paris
U
گچ ویژه شکسته بندی و قالب گیری
plaster cast
U
گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
A creaking gate hang long.
<proverb>
U
یک دروازه شکسته مدتها سرپا می ایستد.
plaster casts
U
گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
Three things to avoid:a crumbling wall, a biting .
<proverb>
U
از دیوار شکسته و سگ درنده و زن سلیطه یذر کنید .
to weigh down
U
سنگینی کردن بر پایین اوردن شکسته شدن
soups
U
موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
soup
U
موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
slides
U
سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
ten yard
U
خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
slide
U
سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
pidgin
U
انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
pidgins
U
انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
orthodromics
U
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromy
U
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium
U
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots
U
از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه
Why don't you work? Did you break your fingers?
U
چرا کار نمی کنی؟ مگر دستت شکسته است؟
prow
U
کشتی عرشه کشتی
prows
U
کشتی عرشه کشتی
streamliner
U
قطار یا هواپیمایی که مقاومت هوا را درهم شکسته وانرا تعدیل کند
non breaking space
U
حرف فاصله که باعث میشود و کلمه توسط خط شکسته جدا نشوند
pidgin english
U
انگلیسی دست وپا شکسته وامیختهای که چینی هابدان سخن می گویند
splint
U
نوار یا تراشه ایکه برای بستن استخوان شکسته بکار میرود
pectinated line
U
[خط شکسته، دندانه ای و یا کنگره ای که در طرح های هندسی و ایلیاتی بکار می رود.]
bolster
U
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolstered
U
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
puff ball
U
یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
bolsters
U
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
haywire
U
خراب
undone
U
خراب
broken
<adj.>
U
خراب
out of condition
U
خراب
ruinous
U
خراب
out of action
U
خراب
off the rails
U
خراب
ill conditioned
U
خراب
out of gear
U
خراب
wastery
U
خراب
out of repair
U
خراب
in disrepair
U
خراب
in bad repair
U
خراب
in a bad order
U
خراب
rotten
U
خراب
stickit
U
خراب
wastry
U
خراب
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com