English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3529 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to push off U شروع کردن بیرون رفتن
Other Matches
gather headway U شروع به جلو رفتن
gather sternway U شروع به عقب رفتن
He is trying to run before he has learned do walk. <proverb> U او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
start off U شروع کردن شروع شدن
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
set up U مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
launch U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
set up U مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
to wipe the slate clean <idiom> U شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
embarks U شروع کردن
set in U شروع کردن
commencing U شروع کردن
tee off U شروع کردن
commences U شروع کردن
embarking U شروع کردن
streek U شروع کردن
kick off <idiom> U شروع کردن
commenced U شروع کردن
commence U شروع کردن
set about <idiom> U شروع کردن
embark U شروع کردن
get one's feet wet <idiom> U شروع کردن
get off on the wrong foot <idiom> U بد شروع کردن
embark upon U شروع کردن
to strike into U شروع کردن
put in hand U شروع کردن
take up <idiom> U شروع کردن
embarked U شروع کردن
warm up U شروع کردن به کار
come to blows <idiom> U شروع به جنگیدن کردن
blast off U شروع بپرواز کردن
launches U شروع کردن حمله
to f. a laughing U شروع بخنده کردن
start up <idiom> U بازی را شروع کردن
To start from scratch . U از هیچ شروع کردن
attempting to steal U شروع کردن به سرقت
set-to U با اشتیاق شروع کردن
to start from the beginning [to start afresh] U از آغاز شروع کردن
launch U شروع کردن حمله
set to U با اشتیاق شروع کردن
open fire U شروع به تیراندازی کردن
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> U شروع به دعوی کردن
to break into a run U شروع کردن به دویدن
do up U شروع بکار کردن
set-tos U با اشتیاق شروع کردن
blast-off U شروع بپرواز کردن
tune up U شروع باواز کردن
launched U شروع کردن حمله
to gather way U شروع بحرکت کردن
dig in <idiom> U شروع به خوردن کردن
get in on the ground floor <idiom> U ازابتدا شروع کردن
to start U شروع کردن به دویدن
launching U شروع کردن حمله
pipe up U شروع به نی زدن کردن
to open fire U شروع به اتش کردن
to set about U شروع کردن مبادرت کردن بکاری
turn on <idiom> U روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
attempting to commit murder U شروع کردن به قتل عمد
attempting to commit rape U شروع کردن به تجاوز جنسی
to come to one's senses U شروع به فکر عاقلانه کردن
attempting U قصد کردن شروع به جرم
attempted U قصد کردن شروع به جرم
attempts U قصد کردن شروع به جرم
triggers U شروع کردن حمله یاکار
attempt U قصد کردن شروع به جرم
come to one's senses <idiom> U شروع به فکر صحیح کردن
restart U بازاغازی دوباره شروع کردن
triggered U شروع کردن حمله یاکار
begin U اغاز نهادن شروع کردن
to get to U شروع کردن دست گرفتن
begins U اغاز نهادن شروع کردن
scratch the surface <idiom> U تازه شروع به کار کردن
back to the drawing board <idiom> U کاری را از اول شروع کردن
go off <idiom> U شروع به زنگ زدن کردن
trigger U شروع کردن حمله یاکار
to get cracking U شروع کردن [به کاری] [اصطلاح روزمره]
take off U جهش کردن شروع به پرواز به پروازدرامدن
to tie into something [ American E] U با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
pick up <idiom> U ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
to be fever began to a bate U تب شروع کردبه فروکش کردن یا فرونشستن
off the wagon <idiom> U دوباره شروع به خوردن الکل کردن
to start quarrelling <idiom> U شروع به دعوی کردن [اصطلاح روزمره]
to struck up U بهم زدن شروع بزدن کردن
wake up U تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
to start a fight with somebody U با کسی شروع به بگو و مگو [جر و بحث] کردن
to get down to business U کار و بار را شروع کردن [اصطلاح روزمره]
to turn on the waters U یکدفعه شروع به گریه کردن [اصطلاح روزمره]
indent U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
cancellation U عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
to start an argument with somebody U با کسی شروع به بگو و مگو [جر و بحث] کردن
indents U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
indenting U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
load point U شروع بخش ضبط کردن در نوار مغناطیسی
launching area U منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiating U اغاز کردن شروع کردن
push off <idiom> U ترک کردن ،شروع کردن
launching U شروع کردن اقدام کردن
launch U شروع کردن اقدام کردن
initiate U اغاز کردن شروع کردن
initiates U اغاز کردن شروع کردن
launches U شروع کردن اقدام کردن
initiated U اغاز کردن شروع کردن
lead off <idiom> U شروع کردن ،باز کردن
launched U شروع کردن اقدام کردن
cold U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colder U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colds U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
coldest U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
debuts U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
groups U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
debut U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
staging area U فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
group U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
initiation U شروع کار شروع
run-up [start-up] U نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
mode U وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
modes U وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
To quibble and equivocate. U پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
boot out <idiom> U اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
reopens U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
clicks U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
slant U کج رفتن کج کردن
slants U کج رفتن کج کردن
slanted U کج رفتن کج کردن
to take a walk U گردش کردن یا رفتن
mopping up U پاک کردن رفتن
ducked U زیر اب رفتن غوض کردن
duck U زیر اب رفتن غوض کردن
get on U پیش رفتن کار کردن
set on U پیش رفتن حمله کردن
get a wiggle on <idiom> U عجله کردن با شتاب رفتن
ducks U زیر اب رفتن غوض کردن
put off U تاخیر کردن طفره رفتن
get off U روانه کردن عقب رفتن از
to go along U همراه رفتن همراهی کردن
duckings U زیر اب رفتن غوض کردن
pierce U رخنه کردن فرو رفتن
walk U گردش کردن پیاده رفتن
walks U گردش کردن پیاده رفتن
to go on U جلوتر رفتن سلوک کردن
cabbages U کش رفتن رشد پیدا کردن
walked U گردش کردن پیاده رفتن
pierces U رخنه کردن فرو رفتن
cabbage U کش رفتن رشد پیدا کردن
mouch U راه رفتن دولادولاراه رفتن
wastes U بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
bypasses U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassing U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
fluctuates U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
drifts U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifting U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
fluctuated U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
nose dive U ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
drift U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
bypass U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
drifted U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
waste U بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
to go places U گردش کردن [رفتن به جاهای دیدنی]
fluctuate U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
bypassed U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
sinuating U حرکت کردن به طور قیقاجی قیقاج رفتن
canvassing U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
to go away U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
seesaw U بالا وپایین رفتن الله کلنگ کردن
to go to U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
marching U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
canvass U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
marches U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
canvassed U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
marched U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
tramps U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
march U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
tramp U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
canvasses U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
tramped U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
to abscond [from] <idiom> U ناگهان ترک کردن [در رفتن ] [اصطلاح مجازی]
To start from scratch. U از اول شروع کردن ( از اول بسم الله )
to fall to U شروع بخوردن یاجنگ کردن بخوردن افتادن
to go catting [to look for sexual partners] <idiom> U رفتن برای دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
To quicken ones pace . U قدمهای خود را سریع تر کردن ( تندتر راه رفتن )
lead the way <idiom> U جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
to go on a picnic U بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
turn out <idiom> U بیرون کردنکسی ،کسی را مجبور به ترک یا رفتن کردن
extending U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extends U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
to go one better U برکسی پیش دستی کردن روی دست کسی رفتن
extend U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
pace lap U دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
to jink [colloquial] [British English] U در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
to keep pace with something <idiom> U با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1لطفا بیاین دنبالمون
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1 In last fit, DOS starts at high addresses and works downward
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com