Perdic | شرایط اولیه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	initial condition U	شرایط اولیه

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	dynamic condition U	شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
	synoptic situation U	شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
	Ideal City U	[شهر موجود در نمونه اولیه و نقشه اولیه]
	basic communication U	گزارش یا مدرک اولیه مکاتبات اولیه
	basic data U	دادههای اولیه عناصر اولیه
	restoration U	احیا و مرمت فرش [برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
	basic issue list U	اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
	dogmatic marxism U	مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
	second best theory U	نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
	terms U	شرایط
	the conditions U	شرایط ان
	terming U	شرایط
	termed U	شرایط
	term U	شرایط
	conditions U	شرایط
	qualify U	واجد شرایط
	Russian roulette <idiom> U	شرایط پرخطر
	normal temperature and pressure U	شرایط استاندارد
	normal temperature and pressure U	شرایط متعارفی
	makings U	شرایط لازم
	standard temperature and pressure U	شرایط استاندارد
	disadvantages U	شرایط نامساعد
	disadvantage U	شرایط نامساعد
	standard temperature and pressure U	شرایط متعارفی
	necessary conditions U	شرایط لازم
	mutual terms U	شرایط متقابل
	qualifies U	واجد شرایط
	no bed of roses <idiom> U	شرایط سختوبد
	marginal conditions U	شرایط نهائی
	boundary conditions U	شرایط حدی
	boundary conditions U	شرایط مرزی
	second order conditions U	شرایط ثانوی
	tight spot <idiom> U	شرایط سخت
	payment terms U	شرایط پرداخت
	admission requirements U	شرایط پذیرش
	actude conditions U	شرایط شدید
	actude conditions U	شرایط حاد
	fair play U	شرایط برابر
	ball game U	شرایط وضعیت
	conditions U	شرایط اوضاع
	bona fide U	واجد شرایط
	stability conditions U	شرایط ثبات
	qalified U	واجد شرایط
	adverse factors U	شرایط نامساعد
	working conditions U	شرایط کار
	eligible U	واجد شرایط
	average conditions U	شرایط عادی
	present conditions U	شرایط فعلی
	ballistic conditions U	شرایط بالیستیکی
	average conditions U	شرایط متوسط
	terms of trade U	شرایط مبادله
	qulifications U	واجد شرایط
	qualified U	واجد شرایط
	tropical condition U	شرایط گرمسیری
	ball games U	شرایط وضعیت
	liner terms U	شرایط خط کشتیرانی
	standard condition U	شرایط استاندارد
	settlement terms U	شرایط تسویه
	ambient conditions U	شرایط محیطی
	existing circumstances U	شرایط موجود
	equilibrium conditions U	شرایط تعادل
	settlement terms U	شرایط پرداخت
	sufficient conditions U	شرایط کافی
	dis qualified U	فاقد شرایط
	delivery terms U	شرایط تحویل
	requirements of the credit U	شرایط اعتبار
	credit terms U	شرایط اعتبار
	conference terms U	شرایط کنفرانس
	competition conditions U	شرایط رقابت
	spring conditions U	شرایط بهاری
	terms of shipment U	شرایط حمل
	shipping terms U	شرایط حمل
	implied terms U	شرایط تلویحی
	given conditions U	شرایط معلوم
	given conditions U	شرایط معینه
	final cinditions U	شرایط فینال
	final cinditions U	شرایط پایانی
	standard conditions U	شرایط متعارفی
	conditions of (the) competition U	شرایط رقابت
	competitive conditions U	شرایط رقابت
	qualifications U	شرایط لازم
	requirements U	شرایط لازم
	condition of readiness U	شرایط امادگی
	terms of payment U	شرایط پرداخت
	terms of trade U	شرایط معامله
	light conditions U	شرایط نور
	implied terms U	شرایط ضمنی
	conditions of use U	شرایط کاربرد
	suitable conditions U	شرایط مناسب
	usual conditions U	شرایط معمول
	conditions of contract U	شرایط قرارداد
	plateaux U	شرایط پایا
	plateaus U	شرایط پایا
	terms and conditions U	ضوابط و شرایط
	emergency conditions U	شرایط اضطراری
	qualification U	وضعیت شرایط
	qualification U	واجد شرایط
	conditions of purchase U	شرایط خرید
	plateau U	شرایط پایا
	support conditions U	شرایط تکیه گاهی
	quantify U	واجد شرایط شدن
	provisions of a contract U	شرایط قرار داد
	tenders conditions U	شرایط عمومی مناقصه
	quantifies U	واجد شرایط شدن
	second order conditions U	شرایط مرتبه دوم
	quantifying U	واجد شرایط شدن
	eligible U	واجد شرایط مطلوب
	terms and conditions of the credit U	ضوابط و شرایط اعتبار
	quantified U	واجد شرایط شدن
	volcanism U	شرایط و خصوصیات اتشفشانی
	ineligibility U	فقدان شرایط لازم
	machining requirments U	شرایط براده برداری
	it does not s. the condition U	واجدان شرایط نیست
	investigation of foundation conditions U	تحقیق شرایط شالوده
	to impose conditions U	با شرایط سنگین بارکردن
	qualify for U	واجد شرایط بودن
	conditions of sale U	شرایط اساسی معامله
	entry group U	گروه واجد شرایط
	feudatory U	تابع شرایط تیول
	meets U	مطابق شرایط بودن
	meet U	مطابق شرایط بودن
	make a difference <idiom> U	شرایط را عوض کردن
	turn the tables <idiom> U	عوض کردن شرایط
	tight squeeze <idiom> U	شرایط سخت تجاری
	qualificatory U	واجد شرایط کننده
	conditions U	مقررات و شرایط اسبدوانی
	bend U	شرایط خمیدگی زانویی
	unqualified U	فاقد شرایط لازم
	qualified U	واجد شرایط لازمه
	qualified U	دارای شرایط لازم
	ineligible U	فاقد شرایط لازم
	circumstance U	شرایط محیط اهمیت
	through the mill <idiom> U	تجربه شرایط مشکل
	other things being equal U	اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
	possessing the necessary qualifications U	واجد شرایط لازم
	ceteris paribus U	ثابت بودن سایر شرایط
	fall back U	سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
	loan conversion U	تجدید نظر در شرایط وام
	climate for growth U	شرایط لازم برای رشد
	entry group U	واجدین شرایط تخصصی شغلی
	ligting conditions U	شرایط روشنایی نسبتهای نور
	reasonableness of terms in contract U	معقول بودن شرایط قرارداد
	However difficult the circumstances [are] , ... U	هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
	Are you prepared to accept my conditions? U	حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
	disqualified U	فاقد شرایط لازم دانستن
	restructure U	شرایط وام را عوض کردن
	time utility U	بهره گیری از شرایط زمانی
	disqualifying U	فاقد شرایط لازم دانستن
	restructured U	شرایط وام را عوض کردن
	restructures U	شرایط وام را عوض کردن
	desirability U	درجه تمایل شرایط مطلوب
	come into one's own <idiom> U	به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
	debt rescheduling U	تجدید نظر در شرایط وام
	disqualify U	فاقد شرایط لازم دانستن
	disqualifies U	فاقد شرایط لازم دانستن
	get in the swing of things <idiom> U	به شرایط جدید عادت کردن
	size up <idiom> U	بسته به شرایط ،برانداز کردن
	dead duck <idiom> U	در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
	qualified person U	شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
	play it by ear <idiom> U	تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
	put someone in the picture <idiom> U	شرایط را شرح دادن برای کسی
	reschedule U	در شرایط وام تجدید نظر کردن
	reschedules U	در شرایط وام تجدید نظر کردن
	eligible U	واجد شرایط برای انتخاب شدن
	rescheduled U	در شرایط وام تجدید نظر کردن
	condition book U	کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
	qualifies U	صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
	to satisfy conditions U	شرایط را برآورده کردن [ریاضی] [فیزیک]
	rescheduling U	در شرایط وام تجدید نظر کردن
	make the best of <idiom> U	دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
	qualify U	صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
	demand oriented pricing U	قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
	breeding ground U	محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
	breeding grounds U	محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
	To stipulate. U	شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
	To preserve the status quo . U	وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
	differential effects U	اثرتغییر شرایط استاندارد روی سهمی گلوله
	let (something) ride <idiom> U	ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
	ineligibly U	بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
	It is for the Court to fix the terms. [ The terms are a matter for the Court to fix.] U	این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
	all weather fighter U	هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
	raw U	اولیه
	primary U	اولیه
	first generation U	اولیه
	early U	اولیه
	primitive U	اولیه
	dispersion U	اولیه
	rudimentary U	اولیه
	initialed U	اولیه
	initialling U	اولیه
	fundamental U	اولیه
	basic U	اولیه
	initials U	اولیه
	elementary U	اولیه
	primal U	اولیه
	earliest U	اولیه
	initial U	اولیه
	initialled U	اولیه
	initialing U	اولیه
	preliminary U	اولیه