English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
precipitate U شتاباندن بسرعت عمل کردن
precipitated U شتاباندن بسرعت عمل کردن
precipitates U شتاباندن بسرعت عمل کردن
precipitating U شتاباندن بسرعت عمل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
accelerated U شتاباندن
accelerates U شتاباندن
accelerating U شتاباندن
accelerate U شتاباندن
hastening U شتاباندن
hastened U شتاباندن
hastens U شتاباندن
hasten U شتاباندن
dart U بسرعت حرکت کردن
darting U بسرعت حرکت کردن
light out U بسرعت ترک کردن
whomp up U بسرعت تهیه کردن
mushroom U بسرعت ایجاد کردن
quick freeze U بسرعت سرد کردن
jink U بسرعت حرکت کردن
streaking U بسرعت حرکت کردن
streaks U بسرعت حرکت کردن
darted U بسرعت حرکت کردن
mushrooms U بسرعت ایجاد کردن
streak U بسرعت حرکت کردن
streaked U بسرعت حرکت کردن
mushroomed U بسرعت ایجاد کردن
mushrooming U بسرعت ایجاد کردن
skirl U بسرعت باد فرار کردن
boom U بسرعت درقیمت ترقی کردن
boomed U بسرعت درقیمت ترقی کردن
booming U بسرعت درقیمت ترقی کردن
booms U بسرعت درقیمت ترقی کردن
run through U بسرعت خرج و تلف کردن خلاصه کردن
run up U بسرعت خرج و تلف کردن شلیک کردن
run-throughs U بسرعت خرج و تلف کردن خلاصه کردن
run-through U بسرعت خرج و تلف کردن خلاصه کردن
zooms U وزوز بسرعت ترقی کردن یا بالارفتن
zoomed U وزوز بسرعت ترقی کردن یا بالارفتن
zoom U وزوز بسرعت ترقی کردن یا بالارفتن
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
rapidily U بسرعت
hard U بسرعت
likea U بسرعت
rapidly U بسرعت
hardest U بسرعت
harder U بسرعت
fleetly U بسرعت
snack U بسرعت
quickly U بسرعت
snacks U بسرعت
full tilt U بسرعت
at a great rat U بسرعت زیاد
sweep U بسرعت گذشتن از
mushroom U بسرعت رویاندن
scuttling U بسرعت دویدن
mushrooming U بسرعت رویاندن
dashes U بسرعت رفتن
mushroomed U بسرعت رویاندن
mushrooms U بسرعت رویاندن
dashed U بسرعت رفتن
dash U بسرعت رفتن
fleet U بسرعت گذشتن
fleeing U بسرعت رفتن
skyrockets U بسرعت بالابردن
fleets U بسرعت گذشتن
whish U بسرعت گذشته
snip U بسرعت قاپیدن
flees U بسرعت رفتن
skyrocketing U بسرعت بالابردن
snipping U بسرعت قاپیدن
scuttle U بسرعت دویدن
scuttled U بسرعت دویدن
skyrocketed U بسرعت بالابردن
skyrocket U بسرعت بالابردن
snipped U بسرعت قاپیدن
scuttles U بسرعت دویدن
flee U بسرعت رفتن
scram U بسرعت دور شدن
snowball U بسرعت زیاد شدن
scrams U بسرعت دور شدن
coursed U بسرعت حرکت دادن
courses U بسرعت حرکت دادن
scurried U بسرعت حرکت دادن
hand over fist U بسرعت وبمقدار زیاد
scurries U بسرعت حرکت دادن
scurry U بسرعت حرکت دادن
scurrying U بسرعت حرکت دادن
course U بسرعت حرکت دادن
post haste U بسرعت شتاب فراوان
dashes U بسرعت انجام دادن
swooped U بسرعت پایین امدن
swooping U بسرعت پایین امدن
vamoose U بسرعت عازم شدن
swoops U بسرعت پایین امدن
snowballed U بسرعت زیاد شدن
snowballing U بسرعت زیاد شدن
snowballs U بسرعت زیاد شدن
dash U بسرعت انجام دادن
dashed U بسرعت انجام دادن
swoop U بسرعت پایین امدن
full drive U بسرعت هرچه تمامتر
jink U بسرعت چرخ زدن
sonic U وابسته بسرعت صوت
pops U بسرعت عملی انجام دادن
quickies U چیزیکه بسرعت انجام شود
pop U بسرعت عملی انجام دادن
race U مسابقه دادن بسرعت رفتن
raced U مسابقه دادن بسرعت رفتن
quickie U چیزیکه بسرعت انجام شود
races U مسابقه دادن بسرعت رفتن
quicky U چیزیکه بسرعت انجام شود
popped U بسرعت عملی انجام دادن
slipcover U پوششی که بسرعت پوشیده یاخارج شود
piss off <idiom> U بسرعت دور شدن [اصطلاح روزمره]
flying U بال وپر زن بسرعت گذرنده مسافرت هوایی
triple tongue U نتهای سه تایی را بسرعت باساز نایی زدن
scooting U بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
soup U موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
soups U موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
scoot U بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scooted U بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scoots U بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
improviser U تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلامقدمه چیزیرا میسازد
improvisor U تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
ke lighning U به تندی برق بسرعت برق
with lightning speed U مانند برق به تندی برق بسرعت برق
at railway speed U با تندی راه اهن بسرعت راه اهن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com