English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
merit U شایسته بودن استحقاق داشتن
merited U شایسته بودن استحقاق داشتن
meriting U شایسته بودن استحقاق داشتن
merits U شایسته بودن استحقاق داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
deserves U لایق بودن استحقاق داشتن
deserve U لایق بودن استحقاق داشتن
deserves U استحقاق داشتن
deserve U استحقاق داشتن
meritoriously U با داشتن استحقاق
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
behove U شایسته بودن
beseem U شایسته بودن
adequate U شایسته بودن
behoove U شایسته بودن
to be proper for U شایسته بودن
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
suspecting U شک داشتن مظنون بودن
suspects U شک داشتن مظنون بودن
suspect U شک داشتن مظنون بودن
detesting U تنفر داشتن از بیزار بودن از
adhered U توافق داشتن متفق بودن
tending U متمایل بودن به گرایش داشتن
to have patience U شکیبا بودن صبر داشتن
dominates U حکمفرما بودن تسلط داشتن
dominated U حکمفرما بودن تسلط داشتن
detest U تنفر داشتن از بیزار بودن از
dominate U حکمفرما بودن تسلط داشتن
tended U متمایل بودن به گرایش داشتن
tend U متمایل بودن به گرایش داشتن
deserves U سزاوار بودن شایستگی داشتن
abounded U زیاد بودن وفور داشتن
yearns U اشتیاق داشتن مشتاق بودن
deserve U سزاوار بودن شایستگی داشتن
yearn U اشتیاق داشتن مشتاق بودن
yearned U اشتیاق داشتن مشتاق بودن
loves U عشق داشتن عاشق بودن
abounding U زیاد بودن وفور داشتن
loved U عشق داشتن عاشق بودن
abounds U زیاد بودن وفور داشتن
adequateness U توافق داشتن متفق بودن
love U عشق داشتن عاشق بودن
detests U تنفر داشتن از بیزار بودن از
expects U انتظار داشتن منتظر بودن
expecting U انتظار داشتن منتظر بودن
sites U قرار داشتن مستقر بودن
sited U قرار داشتن مستقر بودن
site U قرار داشتن مستقر بودن
matters U مهم بودن اهمیت داشتن
mattering U مهم بودن اهمیت داشتن
mattered U مهم بودن اهمیت داشتن
required U نیاز داشتن لازم بودن
matter U مهم بودن اهمیت داشتن
undulates U تموج داشتن موجدار بودن
requiring U نیاز داشتن لازم بودن
requires U نیاز داشتن لازم بودن
expect U انتظار داشتن منتظر بودن
may U توانایی داشتن قادر بودن
to have an interest [in] U سهم داشتن [شریک بودن] [در]
adhering U توافق داشتن متفق بودن
adheres U توافق داشتن متفق بودن
adhere U توافق داشتن متفق بودن
undulate U تموج داشتن موجدار بودن
tends U متمایل بودن به گرایش داشتن
expected U انتظار داشتن منتظر بودن
finger in the pie <idiom> U دست داشتن ،مسئول بودن
undulated U تموج داشتن موجدار بودن
require U نیاز داشتن لازم بودن
equivalents U همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
overpoise U مهمتر بودن از بیشتر نفوذ داشتن از
To be in the ring (arena). U تو گود بودن ( درمتن قرار داشتن )
equivalent U همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
to be together with somebody U با کسی بودن و رابطه جنسی داشتن
play second fiddle to someone <idiom> U ازنظر مهم بودن مقام دوم داشتن
To be a good conversationalist . U دهان گرمی داشتن ( خوش صحبت بودن )
outclasses U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
to wobble [rotate unevenly] U لنگ بودن [تاب داشتن] [به طور نامنظم چرخیدن] [اصطلاح روزمره]
outclassing U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassed U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclass U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
merit U استحقاق
titles U استحقاق
title U استحقاق
merited U استحقاق
unearned U بی استحقاق
meriting U استحقاق
entitlement U استحقاق
entitlements U استحقاق
merits U استحقاق
desertless U بی استحقاق
merits U لیاقت استحقاق
entitlements U مورد استحقاق
meritoriousness U لیاقت استحقاق
absence of right U عدم استحقاق
deserts U استحقاق سزاواری
title U استحقاق سند
meriting U لیاقت استحقاق
entitlement U مورد استحقاق
merit U لیاقت استحقاق
unearned U بیش از استحقاق
deserting U استحقاق سزاواری
desert U استحقاق سزاواری
merited U لیاقت استحقاق
titles U استحقاق سند
indign U زننده بدون استحقاق
rightful U حقیقی دارای استحقاق
shimmers U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmer U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmering U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmered U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
stand by <idiom> U پشت کسی بودن ،هوای کسی را داشتن
fit U شایسته
utilitarian [useful] <adj.> U شایسته
worthy U شایسته
proper U شایسته
meritorious U شایسته
good U شایسته
useful <adj.> U شایسته
suitable <adj.> U شایسته
worthier U شایسته
pertinent U شایسته
worthiest U شایسته
competent U شایسته
correct <adj.> U شایسته
proper <adj.> U شایسته
real <adj.> U شایسته
accurate [correct] <adj.> U شایسته
exact <adj.> U شایسته
qualified U شایسته
convenient <adj.> U شایسته
qua U شایسته
purposive <adj.> U شایسته
purposeful <adj.> U شایسته
seemly U شایسته
appropriate [for an occasion] <adj.> U شایسته
apropos U شایسته
meet U شایسته
inept U نا شایسته
purpose-built <adj.> U شایسته
practical <adj.> U شایسته
practicable <adj.> U شایسته
fittest U شایسته
functional <adj.> U شایسته
fits U شایسته
true <adj.> U شایسته
meets U شایسته
properly U بطور شایسته
apt U مناسب شایسته
ogr U شایسته غول
christianlike U شایسته مسیحیت
companionable U شایسته رفاقت
devisable U شایسته تامل
courtliest U شایسته دربار
courtly U شایسته دربار
derisible U شایسته ریشخند
conditioning U شایسته سازی
fitly U بطور شایسته
suitable U شایسته فراخور
ought not U شایسته نیست
courtlier U شایسته دربار
by fits and starts U شایسته لایق
fits U لایق شایسته
in due form U بطرز شایسته
fittest U لایق شایسته
justly <adv.> U بطور شایسته
correctly <adv.> U بطور شایسته
befitting U درخور شایسته
aright <adv.> U بطور شایسته
duly <adv.> U بطور شایسته
as it deserves U بطور شایسته
rightly <adv.> U بطور شایسته
fit U لایق شایسته
rightfully <adv.> U بطور شایسته
properly <adv.> U بطور شایسته
devisable U شایسته اندیشه
meritorious U شایسته ترین
meetly U بطور شایسته
meet for a man U شایسته است که
becoming U شایسته درخور
proper dress U جامه شایسته
eligible U شایسته انتخاب
quoteworthy U شایسته ذکر
the ticket U کار شایسته
worthful U شایسته مستحق
worshipful U شایسته احترام
intrinsic U مرتب شایسته
winnable U شایسته پیروزی
pensionable U شایسته بازنشستگی
discreditable U شایسته بی اعتباری
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
workmanlike U شایسته کارگر خوب
competent U شایسته دارای سر رشته
gentlemanlike U شایسته مرد نجیب
fit to work U شایسته یاقابل کارکردن
worthy to become a king U شایسته شاه شدن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com