English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
affimable U شایسته انکه بطورقطع گفته شود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
on cne's own initiative U بی انکه کسی گفته باشد
ipso dixit U گفته بی دلیل گفته استبدادی
one who U انکه
he who U انکه
or U یا انکه
that which U انکه
encke U انکه
whoever U هر انکه
that U که برای انکه
tenthly U دهم انکه
provided U بشرط انکه
provided U مشروط به انکه
for one thing U یکی انکه
on the one hand <adv.> U یکی انکه
for one thing <adv.> U یکی انکه
before U پیش انکه
on the condition that U به شرط انکه
while U حال انکه
in the second place U دوم انکه
secondly U دوم انکه
even if U ولو انکه
on one side <adv.> U یکی انکه
imprimis U اول انکه
ninthly U نهم انکه
seventhly U هفتم انکه
imprlmis U نخست انکه
his reputed son died U انکه مشهوربودپسراوست مرد
innocuously U بی انکه گزندی رساند
harmlessly U بی انکه اسیبی رساند
his reputed son died U انکه پس اوبشمارمیرفت مرد
without his knowing it U بدون انکه بداند
inoffensively U بی انکه زننده باشد
lastly U اخر از همه انکه
irrelatively U بی انکه وابستگی داشته باشد
frothily U بی انکه مغزیامعنی داشته باشد
ineffectively U بی انکه اثری داشته باشد
out of sigt out of mind U از دل برود هر انکه از دیده برفت
numbly U بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
for no p reason U بی انکه دلیل خاصی داشته باشد
inartistically U بی انکه نشان هنراز ان نمایان باشد
parathesis U پیوند دو واژه بی انکه تغییری درانهاروی دهد
inefficaciously U ناسودمندانه بی انکه سودیا فایدهای داشته باشد
pointlessly U بی انکه معنی ویژه یا لطفی داشته باشد
affirmance U افهارسخنی بقیدراستی وقطعیت بی انکه سوگندی بخورند
orthopaedy U معالجه ناخوشی بی انکه دارویی بکار برند
inexorably U بی انکه نرم شودیا بلابه کسی گوش دهد
profound gangrene U یعنی انکه گوشت زیادی را تباه کرده باشد
permanent set U حالت ثابت فلزپس از انکه کارکرده و فشاردیده است
tie-in U فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
tie in U فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
tie-ins U فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
to spray a tree U داروی ویژه بردرختی افشاندن تا انکه میکربهای ان کشته شود
to drag in a subject U موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
dixit U گفته
doctrine U گفته
sentencing U گفته
sentences U گفته
sentence U گفته
statement U گفته
sayings U گفته
saying U گفته
statements U گفته
dite U گفته
I was told ... U به من گفته شد ...
dicta U گفته
parol U گفته
doctrines U گفته
sacked U حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sack U حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacks U حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
fetch ahead U فرایند واکشی یک دستورالعمل قبل از انکه اخرین دستوراجرای ان تمام شود
spoken U گفته شده
told U گفته شده
maxims U گفته اخلاقی
that was said above U که درفوق گفته شد
It is being said that ... U گفته می شود که ...
that was said above که دربالا گفته شد
so saying U اینرا گفته
he is said to have fled U گفته اند
unsay U گفته نشدن
maxim U گفته اخلاقی
missatement U گفته نادرست
to leave unsaid U نا گفته گذاردن
statements U گفته بیانیه
said U گفته شده
statement U گفته بیانیه
bywords U گفته اخلاقی
byword U گفته اخلاقی
termed <adj.> <past-p.> U گفته شده
stated <adj.> <past-p.> U گفته شده
ipsedixit U گفته محض
laconism U گفته پر مغز
named <adj.> <past-p.> U گفته شده
mentioned <adj.> <past-p.> U گفته شده
tags U گفته مبتذل
tag U گفته مبتذل
ipso dixit U گفته محض
fit U شایسته
worthy U شایسته
fittest U شایسته
fits U شایسته
convenient <adj.> U شایسته
functional <adj.> U شایسته
proper U شایسته
suitable <adj.> U شایسته
purposive <adj.> U شایسته
meet U شایسته
meets U شایسته
purposeful <adj.> U شایسته
appropriate [for an occasion] <adj.> U شایسته
purpose-built <adj.> U شایسته
practical <adj.> U شایسته
practicable <adj.> U شایسته
useful <adj.> U شایسته
true <adj.> U شایسته
seemly U شایسته
qualified U شایسته
meritorious U شایسته
qua U شایسته
apropos U شایسته
pertinent U شایسته
accurate [correct] <adj.> U شایسته
good U شایسته
utilitarian [useful] <adj.> U شایسته
real <adj.> U شایسته
proper <adj.> U شایسته
exact <adj.> U شایسته
worthier U شایسته
inept U نا شایسته
worthiest U شایسته
correct <adj.> U شایسته
competent U شایسته
it is well said U خوب گفته اند
ipso dixit U او خود گفته است
it is truly said U راست گفته اند
ipsedixit U خود او گفته است
foregoning U پیش گفته شده
divers statements U گفته هایی چند
afore-mentioned <adj.> U گفته شده در بالا
above-mentioned <adj.> U گفته شده در بالا
It is an old saying that … U از قدیم گفته اند که ...
If only you had told me . U کاش به من گفته بودی
above-quoted <adj.> U گفته شده در بالا
abovementioned <adj.> U گفته شده در بالا
above said U بالا گفته شده
aforementioned <adj.> U گفته شده در بالا
aforesid U پیش گفته شده
the above was a summary آنچه دربالا گفته شد
d. of a statement U تکذیب گفته ایی
direct oration U گفته یا قول مستقیم
aright <adv.> U بطور شایسته
correctly <adv.> U بطور شایسته
duly <adv.> U بطور شایسته
justly <adv.> U بطور شایسته
properly <adv.> U بطور شایسته
rightfully <adv.> U بطور شایسته
rightly <adv.> U بطور شایسته
quoteworthy U شایسته ذکر
meet for a man U شایسته است که
meetly U بطور شایسته
ought not U شایسته نیست
winnable U شایسته پیروزی
worshipful U شایسته احترام
worthful U شایسته مستحق
ogr U شایسته غول
the ticket U کار شایسته
meritorious U شایسته ترین
to be proper for U شایسته بودن
proper dress U جامه شایسته
befitting U درخور شایسته
devisable U شایسته تامل
devisable U شایسته اندیشه
properly U بطور شایسته
becoming U شایسته درخور
companionable U شایسته رفاقت
behoove U شایسته بودن
courtly U شایسته دربار
courtliest U شایسته دربار
intrinsic U مرتب شایسته
suitable U شایسته فراخور
fit U لایق شایسته
apt U مناسب شایسته
behove U شایسته بودن
beseem U شایسته بودن
by fits and starts U شایسته لایق
christianlike U شایسته مسیحیت
fittest U لایق شایسته
derisible U شایسته ریشخند
fitly U بطور شایسته
discreditable U شایسته بی اعتباری
pensionable U شایسته بازنشستگی
adequate U شایسته بودن
as it deserves U بطور شایسته
eligible U شایسته انتخاب
fits U لایق شایسته
conditioning U شایسته سازی
in due form U بطرز شایسته
courtlier U شایسته دربار
customs of war U اداب مربوط به جنگ که بدون انکه قدرت قانونی داشته باشد موردقبول دولتهاست
forwarding merchant U حق الزحمهای دریافت می دارد بدون انکه دروسیله حمل یا پرداخت کرایه شریک باشد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com