English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
civil low U سیستم حقوقی رم باستان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
exemption from territorial jurisdiction U معافیت از سیستم حقوقی یک کشور
crash conversion U تبدیل یک سیستم به سیستم دیگر به وسیله به پایان بردن عملیات سیستم قدیمی به هنگام اجرا شدن سیستم جدید
common low U سیستم حقوقی انگلستان که ازحقوق مدنی و حقوق کلیسایی متمایز است زیرا این قسمت از حقوق انگلستان از پارلمان ناشی نشده عرف و عادت حقوق عرفی
incorporate U شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporating U شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporates U شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
market socialism U سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
run U اجرای سیستم کامپیوتری قدیمی وجدید با هم برای بررسی سیستم جدید پیش از اینکه تنها سیستم مورد استفاده شود
runs U اجرای سیستم کامپیوتری قدیمی وجدید با هم برای بررسی سیستم جدید پیش از اینکه تنها سیستم مورد استفاده شود
blessed folder U در یک سیستم Apple Maciontosh پرونده سیستم که حاوی فایل هایی است که به طور خودکار در هنگام روشن شدن سیستم بار شدند
sysgen U فرایند تغییر سیستم عامل عمومی دریافت شده ازفروشنده به سیستم مناسبی که نیازهای یکپارچه استفاده کننده را براورده می سازدتولید سیستم
peripheral U که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود
judge advocate general U رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
class b allotment U کسورات سهمیه قرضه حقوقی کسورات سهام قرضه حقوقی
integrated U نرم افزار مثل سیستم عامل و پردازشگر کلمه که در سیستم کامپیوتری ذخیره شده است و طبق نیازهای سیستم است
anciently U در عهد باستان
archaeology U باستان شناسی
archeology U باستان شناسی
planeta U درروم باستان
hellene U یونان باستان
Ancient history U تاریخ باستان
Ancient Egypt U مصر باستان
archeologist U باستان شناس
archaeologist U باستان شناس
cardo U خیابان اصلی [در رم باستان]
archeological dig U حفاری باستان شناسی
provincialize U تبدیل باستان کردن
the art of the Ancient world U هنر جهان باستان
archeological U وابسته به باستان شناسی
archaeological U وابسته به باستان شناسی
provenance U منبع [باستان شناسی]
laconian U ولایتی از یونان باستان
geochronology U باستان شناسی زمین
antiquity U روزگار باستان قدمت
antiquities U روزگار باستان قدمت
site of the find U چشمه [باستان شناسی]
archeological site U چشمه [باستان شناسی]
provenance U چشمه [باستان شناسی]
site of the find U منبع [باستان شناسی]
archeological site U منبع [باستان شناسی]
aerial archaeology U باستان شناسی هوایی
archaeological Museum U موزه باستان شناسی
experimental archaeology U باستان شناسی آزمایشی
achaean U اهل شهراخائیه در یونان باستان
drachmas U پول نقره یونان باستان
panathenaea U جشن ATHENA دریونان باستان
achaian U اهل شهراخائیه در یونان باستان
khekher U [کتیبه های مصر باستان]
drachma U پول نقره یونان باستان
drachmae U پول نقره یونان باستان
canopus U [شهر الکساندر در مصر باستان]
peplos U یکجور روسری زنانه دریونان باستان
Dryopic U [مربوط به دوره دراوپی یونان باستان]
impluvium U [حوض باران گیر در روم باستان]
trireme U کشتی جنگی روم و یونان باستان
curia U یکی ازتقسیمات کوچک قبیلهای در رم باستان
conscript fathere U اعضای مجلس سنای روم باستان
agora U [فضای باز عمومی در یونان باستان]
minoan U مربوط به تمدن باستان عصرمفرغ جزیره کرت
cyzicene hall U [تالار بزرگ در خانه های یونان باستان]
pyrrhic dance U یکجور رقص نظامی یا جنگی در یونان باستان
obol U سکه سیم در یونان باستان که نزدیک بود با یک pennyونیم
archeologic U وابسته به باستان شناسی مربوط بعلم اثار قدیم
lar n U در روم باستان نام یکی ازخدایان حامی خانه
Olympic Games U مسابقههای قهرمانی که یونانیهای باستان هرچهارسال یک باربرپامی کنند
sibilline books U کتابهای فالگیر رومیان باستان که میگفتندزنهای غیبگو نوشته اند
agoines U مسابقههای سه گانه یونانیان باستان ورزش وموسیقی وغشه یادو
theoric U وجوهی که در یونان باستان جمع میکردند ...رفتن به تماشاخانه هاکمک کنند
sabbatical year U در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
standbys U سیستم ثانویی سیستم اصلی , که وقتی سیستم اصلی خراب شود استفادهمی شود
standby U سیستم ثانویی سیستم اصلی , که وقتی سیستم اصلی خراب شود استفادهمی شود
policonic projection U سیستم تصویر چند مخروطی سیستم تهیه نقشه چندمخروطی
desk accessory U در یک سیستم Apple Macitosh امکان افزوده که سیستم را بهبود میبخشد
coupling U نوعی رابطه متقابل بین سیستم هایا خصوصیات یک سیستم
bifuel propulsion U سیستم خروج گاز با فشارحاصله از دو نوع سوخت سیستم جت دو سوختی
natives U کامپایلری که کد تولید میکند که روی سیستم مشابه سیستم جاری اجرا میشود.
native U کامپایلری که کد تولید میکند که روی سیستم مشابه سیستم جاری اجرا میشود.
download U فرایند انتقال اطلاعات از یک سیستم کامیپوتر مرکزی بزرگ به سیستم کامپیوترکوچک و دور
chcp U در سیستم عاملهای OS \ MS DOS دستور سیستم که صفحه کد مورد استفاده را بیان میکند
design phase U فرایند توسعه یک سیستم اطلاعاتی براساس نیازمندیهای سیستم از قبل تاسیس شده
ES IS U سیستم نهایی به سیستم میانی استاندار پروتکل OIS برای اینکه به کامپیوترهای میزبان
diabatic process U پوسهای در یک سیستم ترمودینامیک که در ان انتقال انرژی بین داخل و خارج سیستم صورت میگیرد
tar U سیستم فشرده سازی فایل روی کامپیوتر که سیستم عامل Unix را اجرا میکند
demand U نرم افزار سیستم که صفحات را از سیستم حافظه مجازی بازیابی میکند در صورت نیاز
demands U نرم افزار سیستم که صفحات را از سیستم حافظه مجازی بازیابی میکند در صورت نیاز
demanded U نرم افزار سیستم که صفحات را از سیستم حافظه مجازی بازیابی میکند در صورت نیاز
automatic levelling U سیستم متعادل کننده خودکارهواپیما سیستم ترازکننده خودکار
building block principle U طراحی سیستم برای ساختن سیستم بزرگتر modularity
standby U سیستم پشتیبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
standbys U سیستم پشتیبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
system diagnostics U امکانات عیب شناسی سیستم تشخیص خرابی سیستم
three phase four wire system U سیستم سه فازه باسیم نقطه ستاره سیستم چهارسیمه
de jure U حقوقی
legal U حقوقی
juridical U حقوقی
jural U حقوقی
soundex code U کد حقوقی
bridge U سخت افزار یا نرم افزاری که به اجزای یک سیستم قدیمی اجازه استفاده در سیستم جدید میدهد
mttf U متوسط مدت زمانی که در ان سیستم یا مولفه سیستم بدون خطا کار کندFailure To Time ean
bridged U سخت افزار یا نرم افزاری که به اجزای یک سیستم قدیمی اجازه استفاده در سیستم جدید میدهد
bridges U سخت افزار یا نرم افزاری که به اجزای یک سیستم قدیمی اجازه استفاده در سیستم جدید میدهد
desktop U در یک سیستم Apple Macitoshفایل سیستم برای ذخیره سازی اطلاعات در باره فایلهای روی دیسک یا حجم
failures U بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
failure U بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
off load U انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
lambert projection U سیستم لامبر یا سیستم نقشه برداری مخروطی
law term U اصطلاح حقوقی
Legal Advisor U مشاور حقوقی
artificial persons U اشخاص حقوقی
legal U مشروع حقوقی
soundex code U کد حقوقی پرسنلی
juristically U از لحاظ حقوقی
juridically U از لحاظ حقوقی
juridical personality U شخصیت حقوقی
civil proceedings U اقدامات حقوقی
commentary U تفسیر حقوقی
commentaries U تفسیر حقوقی
solicitors U مشاور حقوقی
solicitor U مشاور حقوقی
juridical person U شخص حقوقی
corporate body U شخص حقوقی
legal department U اداره حقوقی
legal entity U شخص حقوقی
legal fiction U تصور حقوقی
legal person U شخص حقوقی
legal responsibility U مسئوولیت حقوقی
legal personality U شخصیت حقوقی
jurisprudence U علم حقوقی
medicolegal U پزشکی- حقوقی
legal committee U کمیته حقوقی
legal adviser U مشاور حقوقی
pay voucher U سند حقوقی
pay voucher U حواله حقوقی
jeopardy U گرفتاری حقوقی
civil U داخلی حقوقی
legal counsel U مشاور حقوقی
pay grade U ضریب حقوقی
law agent U نماینده حقوقی
legal advisor U مشاور حقوقی
expansion card U کارتی که به منظور نصب تراشه یا مدار اضافی به یک سیستم افزوده میشود تا این که قابلیت سیستم توسعه یابد
warm boot U شروع مجدد سیستم که معمولاگ سیستم عامل را هرباره بارمیکند ولی دیگر سخت افزار را بررسی نمیکند
link encryption U خودکار کردن سیستم رمز اتصال سیستم رمز به یک سیستم مخابراتی خودکار
military pay order U لیست حقوقی پرسنل
The formalities of judicial process. U تشریفات حقوقی وقضایی
action U جریان حقوقی تعقیب
actions U جریان حقوقی تعقیب
punishable <adj.> U قابل مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> U قابل تعقیب [حقوقی]
corporate U دارای شخصیت حقوقی
penal <adj.> U قابل مجازات [حقوقی]
writer to the signet U مشاور حقوقی اسکاتلندی
jurisconsult U فقیه مشاور حقوقی
institution U اصل حقوقی بنگاه
actionable <adj.> U قابل مجازات [حقوقی]
law enforcement U اجرای قوانین [حقوقی]
chargeable <adj.> U قابل مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> U قابل مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.> U قابل تعقیب [حقوقی]
culpable <adj.> U قابل تعقیب [حقوقی]
actionable <adj.> U مستوجب کیفر [حقوقی]
actionable <adj.> U مستحق مجازات [حقوقی]
punishable <adj.> U سزاوار مجازات [حقوقی]
penal <adj.> U سزاوار مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> U سزاوار مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> U سزاوار مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.> U سزاوار مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> U مستوجب مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> U سزاوار مجازات [حقوقی]
punishable <adj.> U سزاوار کیفر [حقوقی]
penal <adj.> U سزاوار کیفر [حقوقی]
indictable <adj.> U مستوجب مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> U سزاوار کیفر [حقوقی]
penal <adj.> U مستوجب مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> U سزاوار کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.> U سزاوار کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.> U مستحق مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.> U مستوجب مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.> U مستوجب کیفر [حقوقی]
punishable <adj.> U مستحق کیفر [حقوقی]
penal <adj.> U مستحق کیفر [حقوقی]
indictable <adj.> U مستحق کیفر [حقوقی]
culpable <adj.> U مستوجب کیفر [حقوقی]
culpable <adj.> U مستحق کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.> U مستحق کیفر [حقوقی]
punishable <adj.> U مستوجب کیفر [حقوقی]
actionable <adj.> U مستوجب مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> U مستحق کیفر [حقوقی]
punishable <adj.> U مستحق مجازات [حقوقی]
penal <adj.> U مستحق مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> U مستحق مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> U مستحق مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> U سزاوار کیفر [حقوقی]
punishable <adj.> U مستوجب مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> U اتهام پذیر [حقوقی]
actionable <adj.> U اتهام پذیر [حقوقی]
lawyer U مشاور حقوقی حقوقدان
to obtain legal advice U مشاوره حقوقی دریافتن
culpable <adj.> U قابل مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> U قابل تعقیب [حقوقی]
in legal parlance U بزبان یا عباراتی حقوقی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com