English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hydrofoil U سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
hydrofoils U سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sailings U هروسیلهای که با باد بحرکت دراید
sailed U هروسیلهای که با باد بحرکت دراید
sail U هروسیلهای که با باد بحرکت دراید
incidence wires U وایرهای موربی در صفحه پایههای بین بال درهواپیماهای دو باله
deadbeat U زدن ضربه بدون برگشت وعکس العمل
deadbeats U زدن ضربه بدون برگشت وعکس العمل
lunitidal U وابسته بحرکت جزر ومد دراثر ماه
moves U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
move U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moved U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
paddle U با باله شنا حرکت کردن
paddled U با باله شنا حرکت کردن
paddling U با باله شنا حرکت کردن
paddles U با باله شنا حرکت کردن
sbend distortion U لرزش تصویر دراثر حرکت زیگزاکی انتن رادار
hunting U حرکت سریع لوله تانک به بالا و پایین دراثر تعقیب خودکار با رادار
grangerite U کسیکه موادچاپی وعکس ازکتابهای دیگربریده درکتاب تالیفی خودگذا
landfall n U دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
white heat U درجه حرارت زیادی که ازسرخی گذشته و برنگ سفید دراید
divert action U عکس العمل متضاد عکس العمل مخالف
membranaceous U دارای غشاء پرده پرده غشایی
high oblique U عکس هوایی موربی که ازارتفاع زیاد گرفته شده و افق فاهری عکس در ان مشاهده میشود
to set agoing U بحرکت انداختن
to put in motion U بحرکت در اوردن
to set going U بحرکت انداختن
To set in motion. U بحرکت ؟ رآوردن
interval U خلال
by now <adv.> U در خلال
meantime U در خلال
meanwhile U در خلال
now <adv.> U در خلال
pricked U با سیخونک بحرکت واداشتن
to gather way U شروع بحرکت کردن
pricking U با سیخونک بحرکت واداشتن
pricks U با سیخونک بحرکت واداشتن
prick U با سیخونک بحرکت واداشتن
To stir the nation to action. U ملت را بحرکت در آوردن
gestic U وابسته بحرکت بدنی
snick U بحرکت اوردن سهم
interim U خلال مدت
picker U خلال دندان
picks U خلال دندان
pickers U خلال دندان
French U :خلال کردن
picks U خلال گوش
pick U خلال گوش
lacunose U خلال دار
within three months U در خلال سه ماه
toothpicks U خلال دندان
toothpick U خلال دندان
intrim U در خلال مدت
pick U خلال دندان
whilst U در خلال مدتی که
wafts U بهوا راندن بحرکت در اوردن
wafted U بهوا راندن بحرکت در اوردن
bestir U بحرکت در اوردن تحریک کردن
wafting U بهوا راندن بحرکت در اوردن
waft U بهوا راندن بحرکت در اوردن
orange peel U پوست یا خلال نارنج
picks U خلال دندان بکاربردن
peel U خلال نرده چوبی
peels U خلال نرده چوبی
pick U خلال دندان بکاربردن
fins U باله
monoplane U یک باله
fin U باله
to fog off U دراثر رطوبت پوسیدن
By a happy coincidence. U دراثر حسن تصادف
windbound U متوقف دراثر باد
multiplane U چند باله
swim fin U باله شنا
flaps U باله هواپیما
monoplane U هواپیمای یک باله
flapped U باله هواپیما
triplane U هواپیمای سه باله
forelimb U باله جلو
forward lap U باله جلو
finny U باله دار
fin U با باله مجهزکردن
fins U با باله مجهزکردن
flap U باله هواپیما
baleen U بال باله
biplane U هواپیمای دو باله
biplanes U هواپیمای دو باله
flipper U باله شنا
flippers U باله شنا
tail fin U باله دم ماهی
treadmill U چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
treadmills U چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
valve gear U مکانیزمی که برای بحرکت دراوردن سوپاپهای موتورپیستونی
companionate U بهم پیوسته دراثر اتحادواشتراک
to d. in one's bed U دراثر پیری یا بیماری مردن
electrocution U کشتن یا مرگ دراثر برق
ether extract U ماده الی محلول دراثر
rudders U باله عقب هواپیما
rudder U باله عقب هواپیما
triplane U هواپیمای سه طبقه یا سه باله
vertical stabilizer U تیغه یا باله عمودی
frost hoil U ازدیاد حجم دراثر یخبندان بادکردگی
differential ailerons U ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
tranillumination U انقال نور از خلال عضوی بعضو دیگری
tappet U جلو امدگی یا اهرمی که بوسیله چیز دیگری بحرکت اید
To move heaven and earth. U زمین وزمان را بحرکت در آوردن ( بهر اقدامی دست زدن )
finny U پره دار مثل باله
parasol U چتر افتابی هواپیمای یک باله
pinule U بالچه باله فرعی ماهی
pinnule U بالچه باله فرعی ماهی
skid fin U باله موازنه در هواپیمای دوباله
parasols U چتر افتابی هواپیمای یک باله
scalariform U شبیه ماهیان باله تیز
suntans U قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
suntan U قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
psychomotor U ناشی از حرکات عضلانی دراثر عمل فکری
photoglyph U صفخهای که دراثر روشنایی حکاکی شده باشد
sea fire U شب تابی دریا دراثر جانوران شب تاب وغیره
cacogenesis U فساد نژادی دراثر حفظ وابقاء صفات بد
strain hardening U سخت شدن فلز دراثر تغییرشکل نسبی
whiting U ماهی نرم باله خوراکی اروپایی
marlinspike U ماهی باله نرم اعماق دریا
marlinespike U ماهی باله نرم اعماق دریا
tone and semitone U پرده ونیم پرده
moraine U سنگ وخاکی که دراثر توده یخ غلتان جابجاوانباشته شود
windage U کاهش دور وسیله گردنده دراثر پسای هوا
sympathetic detonation U انفجاری که دراثر انفجار مواد منفجره دیگررخ میدهد
catalysts U عامل فعل وانفعال اجسام شیمیایی دراثر مجاورت
catalyst U عامل فعل وانفعال اجسام شیمیایی دراثر مجاورت
boggle U دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
downwash U زاویه انحراف هوا بطرف پایین دراثر برخورد با یک ایرفویل
form utility U کیفیتی که دراثر جمع اوری و بسته بندی مواد اولیه
tringle U چوب پرده میل پرده چوب دیرک
electromagnetic wave U موجی که دراثر تاثیرشدت میدان الکتریسته و مغناطیسی یا تناوب همزمان برروی هم ایجاد میشود
cantilever wing U بال یک هواپیمای یک باله که بدون پایه یا وایرهای خارجی به بدنه هواپیمامتصل شده
premiums U حق العمل
commissioning U حق العمل
premium U حق العمل
commission U حق العمل
factorage U حق العمل
commission fee U حق العمل
brokerage U حق العمل
brokage U حق العمل
commissions U حق العمل
evangelical U پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
evangelic U پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
reactive effect U عکس العمل
reflex force U فشارعکس العمل
commissioners U حق العمل کار
prompted U عکس العمل
resilient U عکس العمل
rough and ready U سریع العمل
factor U حق العمل کار
prompt U عکس العمل
factors U حق العمل کار
commission agent U حق العمل کار
prompts U عکس العمل
reactional U عکس العمل
responded U عکس العمل
reactions U عکس العمل
factorage U حق العمل کاری
respond U عکس العمل
reaction U عکس العمل
responds U عکس العمل
commissioner U حق العمل کار
sagging U تاب برداشتن کشتی هوایی دراثر وجود نیروهای بسمت بالادر دو انتها و یا عدم نیروی برا در مرکز
coefficient of subgrade reaction U ضریب عکس العمل
on commission U بطورحق العمل کاری
rapid U سریع العمل چابک
reaction U انفعال عکس العمل
latency U دوره عکس العمل
reflex U عکس العمل غیرارادی
responses U عکس العمل به دلیلی
reflexes U عکس العمل غیرارادی
reactions U انفعال عکس العمل
commissioning U حق العمل مامور شدن
commissions U حق العمل مامور شدن
n address instruction U دستور العمل با N نشانی
response U عکس العمل به دلیلی
modulus of subgrade reaction U ضریب عکس العمل
factors U حق العمل کار نماینده
reactor U عامل عکس العمل
interaction U عکس العمل متقابل
reaction equation U معادله عکس العمل
reaction force U نیروی عکس العمل
reflexology U عکس العمل شناسی
reflex force U نیروی عکس العمل
reaction time U زمان عکس العمل
armature reaction U عکس العمل ارمیچر
actual instruction U دستور العمل واقعی
immediate action U عکس العمل فوری
background count U عکس العمل تشعشع
factor U حق العمل کار نماینده
transfer instruction U دستور العمل انتقال
pseudoinstruction U شبه دستور العمل
retaliation U عکس العمل متقابل
reactors U عامل عکس العمل
repercussion U عکس العمل واکنش
reaction curve U منحنی عکس العمل
commission U حق العمل مامور شدن
commission U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissions U حق العمل کاری امانت فروشی
commissioning U حق العمل کاری امانت فروشی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com