English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
break the ice <idiom> U سرصحبت رادرمکان رسمی بازکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
broached U برای نخستین بار بازکردن بازکردن یامطرح نمودن بسیخ کشیدن
broach U برای نخستین بار بازکردن بازکردن یامطرح نمودن بسیخ کشیدن
broaches U برای نخستین بار بازکردن بازکردن یامطرح نمودن بسیخ کشیدن
broaching U برای نخستین بار بازکردن بازکردن یامطرح نمودن بسیخ کشیدن
returned U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
picks U بازکردن
unfix U بازکردن
to pay away U بازکردن
evolve U بازکردن
open U بازکردن
opens U بازکردن
evolved U بازکردن
unfold U بازکردن
unfolded U بازکردن
unfolding U بازکردن
evolves U بازکردن
unlocking U بازکردن
evolving U بازکردن
unlock U بازکردن
unwreathe U بازکردن
opened U بازکردن
unfolds U بازکردن
unbrace U بازکردن
pick U بازکردن
unstring U بازکردن زه
unlocks U بازکردن
feaze U بازکردن
unwinds U بازکردن از پیچ
unwinding U بازکردن از پیچ
unwind U بازکردن از پیچ
unpeg U گیره را بازکردن از
forcing U بزور بازکردن
bibliomancy U سرکتاب بازکردن
force U بزور بازکردن
forces U بزور بازکردن
unreel U از قرقره بازکردن
unlatch U قفل را بازکردن
hackle U از هم بازکردن شکافتن
part the hair U فرق بازکردن
officiary U مامور رسمی مقام رسمی
officious U نیمه رسمی شبهه رسمی
reviews U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing U بازدید رسمی یاسان رسمی
review U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed U بازدید رسمی یاسان رسمی
solemn form U در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
to fling a door open U دری راناگهان بازکردن
To breake the ice with someone. U روی کسی را بازکردن
To open an account at the bank. U دربانک حساب بازکردن
disassemble U بازکردن اسلحه یا موتور
to make place for ladies U برای بانوان بازکردن
work in U با فعالیت و کوشش راه بازکردن
to cut ones way U راه خودرا ازموانع بازکردن
extends U بازشدن صفها از هم یا بازکردن انها
extending U بازشدن صفها از هم یا بازکردن انها
extend U بازشدن صفها از هم یا بازکردن انها
to fret a passage U راهی رابوسیله سایش بازکردن
uncleat U بازکردن طناب مهار قایق ازساحل
heichio makki U بازکردن دفاع ضربدری هشیوماگی تکواندو
to world one's way U کرم واره راه خود را بازکردن
exchange devaluation U تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
breaks U حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
break U حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
feints U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
turn on <idiom> U روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
institutional U رسمی
orthodox U رسمی
official U رسمی
formmal U رسمی
solemn U رسمی
formal U رسمی
protesting U اعتراض رسمی
missives U نامه رسمی
tuxedo U لباس رسمی
protested U واخواست رسمی
tuxedos U لباس رسمی
official U موثق و رسمی
protests U واخواست رسمی
protests U اعتراض رسمی
pronouncement U اعلامیه رسمی
pronouncements U اعلامیه رسمی
asparagus U مارچوبهء رسمی
career U دوره رسمی
aregular cook U اشپز رسمی
officious U غیر رسمی
careers U دوره رسمی
protested U اعتراض رسمی
protesting U واخواست رسمی
careering U دوره رسمی
officiate U مقام رسمی
officiated U مقام رسمی
unofficial U غیر رسمی
insignia U نشان رسمی
officiates U مقام رسمی
informal U غیر رسمی
officiating U مقام رسمی
insignia U مدال رسمی
missive U نامه رسمی
protest U واخواست رسمی
official U عالیرتبه رسمی
official deed U سند رسمی
protest U اعتراض رسمی
Full dress. Formal dress. U لباس رسمی
official authorities U مراجع رسمی
official document U سند رسمی
noterial document U سند رسمی
prontonotary U سردفتراسناد رسمی
prothonotary U سردفتراسناد رسمی
public submission U مناقصه رسمی
semi official U نیمه رسمی
semi officially U بطورنیم رسمی
semiformal U نیمه رسمی
nonformal U غیر رسمی
semiofficial U نیمه رسمی
smallage U کرفس رسمی
solemn form U طریقه رسمی
official channels U مجاری رسمی
official channels U طرق رسمی
official communications U ابلاغیه رسمی
officialize U رسمی کردن
officiously U بطورغیر رسمی
official religion U دین رسمی
official receipt U رسید رسمی
official rate U نرخ رسمی
official prices U قیمتهای رسمی
official meeting U اجتماع رسمی
official meeting U ملاقات رسمی
official language U زبان رسمی
official jurnal U روزنامه رسمی
official gazette U روزنامه رسمی
speedwell U سیزاب رسمی
mare's tail U هپوریس رسمی
standard time U زمان رسمی
driss uniform U لباس رسمی
dress uniform U انیفرم رسمی
vestment U لباس رسمی
dress suit U لباس رسمی شب
contracts under seal U عقد رسمی
card-carrying U عضو رسمی
throwaway U غیر رسمی
communique U ابلاغ رسمی
cognizance U اخطار رسمی
free and easy <idiom> U غیر رسمی
stand on ceremony <idiom> U رسمی بودن
bonspiel U مسابقه رسمی
boarding call U بازدید رسمی
extra official U غیر رسمی
formal accountability U ذیحسابی رسمی
formal education U اموزش رسمی
state religion U مذهب رسمی
letter de chancellerie U نامه رسمی
legalization U شناسایی رسمی
statute mile U مایل رسمی
intrant U ورود رسمی
insigne U مدال رسمی
insigne U نشان رسمی
tux U لباس رسمی
hansard U مذاکرات رسمی
formal review U بررسی رسمی
formal review U سان رسمی
formal group U گروه رسمی
bank holidays U تعطیلات رسمی
formalized U رسمی کردن
return U گزارش رسمی
returned U گزارش رسمی
returning U گزارش رسمی
officials U مقامات رسمی
returns U گزارش رسمی
placard U پروانه رسمی
formalize U رسمی کردن
formalising U رسمی کردن
formalises U رسمی کردن
formalised U رسمی کردن
placards U پروانه رسمی
careered U دوره رسمی
audiences U ملاقات رسمی
audience U ملاقات رسمی
function U ایین رسمی
functions U ایین رسمی
position U شغل رسمی
functioned U ایین رسمی
noting U نامه رسمی
reprimanding U توبیخ رسمی
reprimanded U توبیخ رسمی
reprimand U توبیخ رسمی
positioned U شغل رسمی
talking to U سرزنش رسمی
talking-to U سرزنش رسمی
official receiver U اعتصاب رسمی
note U نامه رسمی
notes U نامه رسمی
formalizing U رسمی کردن
reprimands U توبیخ رسمی
formalizes U رسمی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com