Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
plug
U
سربطری توپی گذاشتن
plugging
U
سربطری توپی گذاشتن
plugs
U
سربطری توپی گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hub
U
(وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
gimbals
U
توپی و غلاف توپی گردان
stoppers
U
سربطری
stopper
U
سربطری
cork oak
U
پیچ سربطری
capped
U
سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
cap
U
سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
lay off
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
spilling
U
توپی
spills
U
توپی
to kick a ball
U
توپی را
plugging
U
توپی
spilled
U
توپی
spill
U
توپی
dowel
U
توپی
plug
U
توپی
spigot
U
توپی
plugs
U
توپی
ball joint
U
توپی
pivoted
U
توپی
tapped
U
توپی
tap
U
توپی
tapping
U
توپی
pivots
U
توپی
pivot
U
توپی
run into
<idiom>
U
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
hub bore
U
سوراخ توپی
rotor hub
U
توپی رتور
spile
U
گل میخ توپی
fuse plug
U
توپی فیوز
pivots
U
توپی اتصال
pivot
U
توپی اتصال
tapper
U
توپی گذار
countersinck bit
U
مته توپی
ball printer
U
چاپگر توپی
ball joint
U
توپی اتصال
to catch a fly
U
توپی را ازهواگرفتن
pivoted
U
توپی اتصال
oil drain plug
U
توپی تخلیه روغن
plug mill
U
دستگاه نورد توپی
stopper
U
توپی جلوگیری کننده
stoppers
U
توپی جلوگیری کننده
in-
U
توپی که وارد دروازه شده
beanball
U
توپی که هدف ان سر توپزن باشد
set up
U
توپی که به اسانی برگردانده شود
in
U
توپی که وارد دروازه شده
head
U
توپی کامل و سایر متعلقات
spinner
U
پوشش ایرودینامیکی روی توپی ملخ
tampon
U
توپی یا کهنه مخصوص گرفتن سوراخی
creepers
U
توپی که با فاصله کم از زمین پرتاب شده
bleeders
U
توپی که از دست مدافعان نزدیک رد میشود
creeper
U
توپی که با فاصله کم از زمین پرتاب شده
bleeder
U
توپی که از دست مدافعان نزدیک رد میشود
lineball
U
توپی که روی خط میافتد و قبول نیست
tampons
U
توپی یا کهنه مخصوص گرفتن سوراخی
pivoted
U
توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
jump ball
U
توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
inswinger
U
توپی که در هوا با انحنا به سوی توپزن می اید
tampion
U
توپی :چوب برای گرفتن دهانه توپ
cuban fork ball
U
پرتاب توپی که بامایعی اغشته و لغزنده شده
roving gun
U
توپی که مداوما از مواضع مختلف تیراندازی میکند
outswinger
U
توپی که در هوا با پیچش ازتوپزن دور میشود
pivot
U
توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
netball
U
توپی که پس از برخورد با لبه تور به زمین میافتد
pivots
U
توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
die
U
توپی که درحال افتادن برروی زمین است
blade butt
U
انتهای تیغه ملخ که به توپی متصل است
gun
U
توپی که طول لوله ان بین 03 تا05 کالیبر باشد
guns
U
توپی که طول لوله ان بین 03 تا05 کالیبر باشد
long hop
U
توپی که دور از دسترس توپزن از زمین بلند میشود
bulb root
U
وسیلهای که توسط ان تیغههای گردنده توربین به توپی متصل میشوند
yorker
U
توپی که نزدیک پای توپ زن میافتد و زدن ان مشکل است
minute gun
U
توپی که به فواصل معین به احترام مرگ کسی شلیک میکند
hypervelocity
U
سرعت دهانهای و ابتدایی توپی که از 0001 متر درثانیه بیشتر باشد
To leave behinde.
U
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
bumper
U
توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
bumpers
U
توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
snick
U
توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
to leave someone in the lurch
U
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
mouses
U
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouse
U
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
howitzer
U
توپی که طول لوله ان برابر با 02 تا03 برابر کالیبر باشد
skittle
U
که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
let
U
گذاشتن
load
U
گذاشتن
mislaid
U
جا گذاشتن
loads
U
گذاشتن
mislay
U
جا گذاشتن
mislaying
U
جا گذاشتن
mislays
U
جا گذاشتن
lays
U
گذاشتن
placements
U
گذاشتن
lay
U
گذاشتن
question answer
U
در صف گذاشتن
To be gettingh on in years.
U
پا به سن گذاشتن
misplace
U
جا گذاشتن
getting on in years
U
پا به سن گذاشتن
apostrophize
U
گذاشتن
letting
U
گذاشتن
lets
U
گذاشتن
leaving
U
گذاشتن
leave
U
گذاشتن
putting
U
گذاشتن
puts
U
گذاشتن
put
U
گذاشتن
go on
<idiom>
U
گذاشتن
placement
U
گذاشتن
to take in
U
تو گذاشتن
place
U
گذاشتن
infiltrates
U
گذاشتن
to pickle a rod for
U
گذاشتن
infiltrating
U
گذاشتن
infiltrate
U
گذاشتن
to run in
U
تو گذاشتن
to lay it on with a trowel
U
گذاشتن
take in
U
تو گذاشتن
teasing
U
سر به سر گذاشتن
infiltrated
U
گذاشتن
places
U
گذاشتن
ti turn in
U
تو گذاشتن
placing
U
گذاشتن
inculcate
U
پا گذاشتن
inculcated
U
پا گذاشتن
run home
U
جا گذاشتن
to trample on
U
گذاشتن
inculcating
U
پا گذاشتن
inculcates
U
پا گذاشتن
traced
U
اثر گذاشتن
mortgage
U
گرو گذاشتن
traces
U
اثر گذاشتن
mortgaging
U
گرو گذاشتن
cleck
U
تخم گذاشتن
respect
U
احترام گذاشتن به
respects
U
احترام گذاشتن به
embeds
U
کار گذاشتن
embed
U
کار گذاشتن
badgers
U
:سربسر گذاشتن
expose
U
بی پناه گذاشتن
exposes
U
بی پناه گذاشتن
coop
U
درقید گذاشتن
exposing
U
بی پناه گذاشتن
salve
U
ضماد گذاشتن
bilk
U
گذاشتن از پرداخت
begueath
U
به ارث گذاشتن
trace
U
اثر گذاشتن
benches
U
نیمکت گذاشتن
Welsh
U
کلاه گذاشتن
point
U
نوک گذاشتن
bank
U
در بانک گذاشتن
shutter
U
پرده گذاشتن
shutters
U
پرده گذاشتن
handle
U
دسته گذاشتن
handles
U
دسته گذاشتن
cramp
U
درقید گذاشتن
fix
U
کار گذاشتن
strands
U
تنها گذاشتن
cramps
U
درقید گذاشتن
mouth
U
در دهان گذاشتن
mouthed
U
در دهان گذاشتن
mouthing
U
در دهان گذاشتن
mouths
U
در دهان گذاشتن
strand
U
تنها گذاشتن
hang up
U
معوق گذاشتن
hang-up
U
معوق گذاشتن
fixes
U
کار گذاشتن
tipping
U
نوک گذاشتن
tip
U
نوک گذاشتن
banks
U
در بانک گذاشتن
suspend
U
مسکوت گذاشتن
suspending
U
مسکوت گذاشتن
mortgages
U
گرو گذاشتن
saluting
U
احترام گذاشتن
suspends
U
مسکوت گذاشتن
salutes
U
احترام گذاشتن
install
U
کار گذاشتن
saluted
U
احترام گذاشتن
salute
U
احترام گذاشتن
installing
U
کار گذاشتن
bench
U
نیمکت گذاشتن
installs
U
کار گذاشتن
parcel
U
دربسته گذاشتن
parcels
U
دربسته گذاشتن
hang-ups
U
معوق گذاشتن
to put by
U
کنار گذاشتن
underpricing
U
کم قیمت گذاشتن
vowelize
U
واکه گذاشتن
walk out on
U
قال گذاشتن
welch
U
کلاه گذاشتن
window dress
U
بنمایش گذاشتن
To trample on justice . To be unfair.
U
پا روی حق گذاشتن
To grow a beard .
U
ریش گذاشتن
To grow a mustache .
U
سبیل گذاشتن
To pull someones leg . To kid someone.
U
سر بسرکسی گذاشتن
To discriminate . To make a distinction .
U
فرق گذاشتن
let loose
<idiom>
U
آزاد گذاشتن
look up to
<idiom>
U
احترام گذاشتن به
undercharge
U
کم خرج گذاشتن در
underact
U
از کار کم گذاشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com