Perdic | سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	anticipation U	سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	relevant time U	موعد مقرر
	agreed time U	موعد مقرر
	defaulted U	در موعد مقرر
	defaults U	در موعد مقرر
	defaulting U	در موعد مقرر
	default U	در موعد مقرر
	due date U	موعد مقرر
	cash discount U	تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
	to be due U	مقرر بودن [موعد بودن]
	isolead curve U	خط میزان منحنی نقاط هم سبقت در تیراندازی خط نمایش سبقت
	linear speed U	روش محاسبه سبقت به طریقه خطی سبقت خطی هدف
	lead curve U	خط منحنی گرفتن سبقت درتیراندازی منحنی سبقت توپ
	preemption U	پیشدستی
	side plate U	پیشدستی
	overtaking lane U	خط پیشدستی
	circumvention U	پیشدستی
	outsmart U	پیشدستی کردن
	to be beforehand with U	پیشدستی کردن بر
	preemptive U	وابسته به پیشدستی
	to gain a over U	پیشدستی کردن بر
	outsmarted U	پیشدستی کردن
	preemptor U	پیشدستی کننده
	outsmarting U	پیشدستی کردن
	outsmarts U	پیشدستی کردن
	anticipating U	پیشدستی کردن جلوانداختن
	to get round U	باحیله پیشدستی کردن بر
	overtaking sight distance U	فاصله دیدبرای پیشدستی
	anticipate U	پیشدستی کردن جلوانداختن
	overtaking U	پیشدستی پیش افتی
	anticipated U	پیشدستی کردن جلوانداختن
	anticipates U	پیشدستی کردن جلوانداختن
	to steal a march on any one U	بر کسی پیشدستی کردن یاسبقت جستن
	dates U	موعد
	deadlines U	موعد
	maturity U	موعد
	date U	موعد
	deadline U	موعد
	date of maturity U	موعد
	maturity date U	موعد
	to fall due U	موعد رسیدن
	overdue U	موعد رسیده
	date of maturity U	موعد پرداخت
	expired U	گذشته از موعد
	date of payment U	موعد پرداخت
	premature U	پیش از موعد
	overdue U	گذشتن موعد
	schedule date U	موعد طبق برنامه
	matures U	به موعد چیزی رسیدن
	mature U	به موعد چیزی رسیدن
	maturity U	وعده یا موعد پرداخت
	overdue U	از موعد گذشته منقضی
	due U	بدهی موعد پرداخت
	date on which a bill falls due U	موعد پرداخت برات یا سفته
	fall due U	فرارسیدن موعد پرداخت دین
	premature labour U	زاییمان پیش از موعد طبیعی
	reddendum U	موعد یا مهلت پرداخت اجاره
	the bill has come to maturity U	موعد پرداخت برات منقضی شده است
	precession U	سبقت
	precedence U	سبقت
	overtaking U	سبقت
	competitive U	سبقت جو
	antedates U	سبقت
	transcendence or cy U	سبقت
	overtaking lane U	خط سبقت
	antedate U	سبقت
	antedated U	سبقت
	antecedence U	سبقت
	competitiveness U	سبقت جو
	statutory law U	مقرر
	statutory U	مقرر
	due U	مقرر
	instruction U	مقرر
	regular U	مقرر
	instructions U	مقرر
	regulars U	مقرر
	competitions U	سبقت جوئی
	competition U	سبقت جوئی
	exceeding U	سبقت و پیشی
	prediction angle U	زاویه سبقت
	outmaneuver U	سبقت گرفتن بر
	precess U	سبقت گرفتن
	overtakes U	سبقت گرفتن
	to get the better of U	سبقت گرفتن بر
	overtaken U	سبقت گرفتن
	outdistance U	سبقت گرفتن بر
	outdistanced U	سبقت گرفتن بر
	outdistances U	سبقت گرفتن بر
	one-upmanship U	یک قدم سبقت
	overtake U	سبقت گرفتن
	one upmanship U	یک قدم سبقت
	stadia line U	خط انحراف سبقت
	outdistancing U	سبقت گرفتن بر
	best U	سبقت گرفتن
	leads U	سبقت هادی
	transcend U	سبقت جستن
	get the start of U	سبقت جستن بر
	GIVE WAY U	سبقت آزاد
	lead pursuit U	مسیر سبقت
	lead lag relation U	رابطه سبقت
	grabs U	سبقت گرفتن
	grabbing U	سبقت گرفتن
	grabbed U	سبقت گرفتن
	grab U	سبقت گرفتن
	GIVE WAY U	محل سبقت
	passant U	سبقت گیر
	lead angle U	زاویه سبقت
	transcended U	سبقت جستن
	lateral tell U	سبقت عرضی
	leads U	زاویه سبقت
	outguess U	سبقت جستن
	lead U	زاویه سبقت
	leads and lags U	سبقت ها و تاخیرها
	forereach U	سبقت گرفتن از
	lead U	سبقت هادی
	transcends U	سبقت جستن
	transcending U	سبقت جستن
	pass a resolution U	مقرر داشتن
	statutory U	قانونی مقرر
	prescript U	مقرر شده
	thetical U	مقرر معین
	thetic U	مقرر معین
	governs U	مقرر داشتن
	courier station U	مقرر پیک
	enactive U	مقرر دارنده
	due U	لازم مقرر
	standard U	مقرر قانونی
	regular U	معین مقرر
	standards U	مقرر قانونی
	provision U	مقرر کردن
	provide U	مقرر داشتن
	governed U	مقرر داشتن
	adjudge	مقرر داشتن
	provides U	مقرر داشتن
	govern U	مقرر داشتن
	regulars U	معین مقرر
	overtake U	سبقت گرفتن بر رد شدن از
	competition U	هم چشمی سبقت جویی
	overtaking vessel U	ناو درحال سبقت
	overtaken U	سبقت گرفتن بر رد شدن از
	overtaking vessel U	شناوه سبقت گیرنده
	competitions U	هم چشمی سبقت جویی
	overtakes U	سبقت گرفتن بر رد شدن از
	deferred expense U	هزینههای پیش بینی شدهای که هنوز موعد پرداختشان نرسیده است
	exceed the deadline U	گذشتن از مهلت مقرر
	by work U	کار غیر مقرر
	adjudged U	مقرر داشتن دانستن
	adjudging U	مقرر داشتن دانستن
	foreordinate U	از پیش مقرر کردن
	preordain U	قبلا مقرر داشتن
	assigning U	مقرر داشتن گماشتن
	adjudges U	مقرر داشتن دانستن
	in time <idiom> U	قبل از ساعت مقرر
	assigns U	مقرر داشتن گماشتن
	assigned U	مقرر داشتن گماشتن
	foreordain U	از پیش مقرر کردن
	assign U	مقرر داشتن گماشتن
	code U	قانون قاعده مقرر
	anticipate U	پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
	pass U	سبقت گرفتن از خطور کردن
	anticipated U	پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
	passes U	سبقت گرفتن از خطور کردن
	passed U	سبقت گرفتن از خطور کردن
	anticipates U	پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
	leading line U	خط بستن زاویه سبقت به توپ
	anticipating U	پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
	awarded U	مقرر داشتن اعطا کردن
	awarding U	مقرر داشتن اعطا کردن
	awards U	مقرر داشتن اعطا کردن
	resolves U	مقرر داشتن تصمیم گرفتن
	standards U	عیار قانونی استاندارد مقرر
	award U	مقرر داشتن اعطا کردن
	resolve U	مقرر داشتن تصمیم گرفتن
	The deadline is coming closer. U	مهلت مقرر نزدیکتر می شود.
	standard U	عیار قانونی استاندارد مقرر
	outfoot U	در سرعت سبقت گرفتن بر جلو افتادن از
	prediction mechanism U	دستگاه مدبر یا محاسب سبقت هدف
	kinetic lead U	سبقت مربوط به شتاب یاانرژی سینتیک
	toget the start of one's rival U	بررقیبان خود پیشی یا سبقت جستن
	one upmanship U	سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
	overtaking sight distance U	مسافت دید برای سبقت گرفتن
	one-upmanship U	سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
	occurrence U	وقوع
	occurence U	وقوع
	outbreaks U	وقوع
	incidence U	وقوع
	far between U	کم وقوع
	occurance U	وقوع
	outbreak U	وقوع
	occurrences U	وقوع
	avouch U	مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
	The prescribed time - limit expires tomorrow . U	مهلت مقرر فردا منقضی می شود
	To meet a deadline . U	تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
	to cut brake or beat a r U	گوی سبقت رادر رشتهای ازپیشینیان ربودن
	outpoint U	سبقت گرفتن پوان یا نمره بیشتر اوردن از
	rede U	وقوع مصلحت
	the scene is laid in paris U	جای وقوع
	recurrenge U	وقوع مکرر
	interjacency U	وقوع در میان
	locality U	محل وقوع
	come through U	وقوع یافتن