English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
joie de vivre U زیست شادی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to tip something [British E] U ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] U رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] U ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
eco-branch U شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
environmental preservation U نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
capered U شادی
capers U شادی
caper U شادی
joy U شادی
joys U شادی
pleasance U شادی
curvet U شادی
rejoicings U شادی
rejoicing U شادی
exultation U شادی
jubilation U شادی
joyless U بی شادی
gala U شادی
galas U شادی
airiness U شادی
joyance U شادی
gaiety U شادی
revelery U شادی
glee U شادی
mirth U نشاط شادی
joyously U از روی شادی
reveled U شادی کردن
banzai U هلهله شادی
joy U شادی کردن
exultance U وجد و شادی
joys U شادی کردن
revels U شادی کردن
happiness U شادی خوشنودی
reveling U شادی کردن
plaudit U هلهله شادی
revelling U شادی کردن
high jinks U سروصدا و شادی
revel U شادی کردن
acclamation U تحسین و شادی
merriment U ابراز شادی
jubilate U فریاد شادی
mirthfulness U شادی ونشاط
breezy U شادی بخش
fool's paradise U شادی احمقانه
effervescence U طراوت و شادی
cock-a-hoop U شادی کنان
jubilees U روز شادی
f.mirth U شادی جشن
revelled U شادی کردن
jubilee U روز شادی
To be in raptures . To be overjoyed . U غرق در شادی بودن
tragicomedy U دارای حزن و شادی
they returned in triumph U شادی کنان برگشتند
gleefully U از روی شادی و خوشحالی
ovation U شادی وسرور عمومی
elation U ترفیع سرفرازی شادی
tragicomedies U دارای حزن و شادی
ovations U شادی وسرور عمومی
exulting U شادی کردن وجدکردن
exulted U شادی کردن وجدکردن
exult U شادی کردن وجدکردن
exults U شادی کردن وجدکردن
carnival U کاروان شادی جشن
carnivals U کاروان شادی جشن
with rejoicings and embraces U با شادی و فریاد هورا
to be pleased for somebody U در شادی کسی سهیم شدن
to be psyched for somebody [American E] U در شادی کسی سهیم شدن
to be glad for somebody's sake U در شادی کسی سهیم شدن
whoopla U عیاشی و شادی پر سرو صدا
capered U از روی شادی جست وخیزکردن
to overcrow one's rival U از پیروزی بر حریف شادی کردن
He was transported with joy. U از شادی درپوست نمی گنجید
capers U از روی شادی جست وخیزکردن
caper U از روی شادی جست وخیزکردن
She was transported with joy . U شادی تمام وجودش را فرا گرفت
fly in the ointment <idiom> U یک چیز کوچک که شادی را بههم بزند
gee whiz <idiom> U بافریاد شادی خود رانشان دادن
jobilate U شادی کردن از خوشی فریاد زدن
inequality operator U نشانه بیان عدم شادی دو متغیر یا دو مقدار
kirmess U جشن وعیدسالیانهای که ........وفریادهای شادی برپامی کنند
mardi gras U سه روز قبل از چهارشنبه توبه کاتولیک ها که دراستان لویزیانا کاروان شادی حرکت میکند
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. U هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
symbion U هم زیست
performance of the dam U زیست سد
bio- U زیست -
subsistence U زیست
biogen U زیست زا
eco- U زیست بوم
life space U فضای زیست
life force U زیست نیرو
libidinal U زیست مایهای
biological chemistry U زیست شیمی
exvia U برون زیست
livability U زیست پذیری
liveware U زیست افزار
biological clock U زیست گشت
biogases U زیست گاز
biogas U زیست گاز
homeland U زیست بوم
homelands U زیست بوم
biotechnology U زیست فناوری
colony U زیست گاه
subsisted U زیست کردن
work U زیست عمل
biomass U زیست توده
biochemists U زیست شیمیدان
subsists U زیست کردن
subsisting U زیست کردن
subsist U زیست کردن
inhabitant U زیست کننده در
biome U اقلیم زیست
environments U محیط زیست
environment U محیط زیست
biophysics U زیست- فیزیک
biome U زیست بوم
biomechanics U زیست مکانیک
worked U زیست عمل
biology U زیست شناسی
biochemistry U زیست- شیمی
biochemistry U زیست شیمی
biogenesis U زیست زاد
biogenetic U زیست زادی
biologically U زیست شناختی
biogenic U زیست زاییده
biogenosphere U زیست کره
biogenosphere U زیست سپهر
biogeographic U زیست جغرافیایی
biogeography U زیست جغرافی
biological U زیست شناختی
biologism U زیست شناسی
biochemist U زیست شیمیدان
biometrics U زیست سنجی
biopolymer U زیست بسپار
libido U زیست مایه
libidos U زیست مایه
biotype U زیست گروه
viability U زیست پذیری
existence U زیست موجودیت
settlements U زیست گاه
settlement U زیست گاه
existences U زیست موجودیت
biologist U زیست شناس
modus vivendi U شیوه زیست
biospher U زیست کره
subsistence U مربوط به زیست
biometry U زیست سنجی
biosphere U زیست سپهر
subsistence U وسایل زیست
biometrics U زیست سنجش
biosphere U زیست کره
bioluminescence U زیست تابی
biosphere U فضای زیست
environmentalism U محیط زیست گرایی
biological chemistry U بیوشیمی [زیست شیمی]
biochemistry U بیوشیمی [زیست شیمی]
viable U زیست پذیر ماندنی
biodegradable U زیست تجزیه پذیر
environmentalists U محیط زیست گرا
environmentalists U محیط زیست شناس
environmental protection U حفاظت محیط زیست
amylum U نشاسته [زیست شیمی]
environmentalist U محیط زیست شناس
eco-tech U فناوری زیست بوم
eco-technology U فناوری زیست بوم
environmentalist U محیط زیست گرا
phenology U زیست پدیده شناسی
biocid U زیست کش مانع حیات
limicoline U زیست کننده درساحل
stenobathic U درعمق کم زیست کننده
human biometric U زیست سنجی انسانی
biochron U زیست زمان جانداران
environmental conservation U حفافت محیط زیست
environmental costs U مضار زیست محیطی
bioclimatology U زیست اقلیم شناسی
biomass pyramid U هرم زیست توده
environmental impact U نشانزد زیست محیطی
environmental benefit U فواید زیست محیطی
biological control U کنترل زیست شناختی
life zone U منطقه زیست شناسی
lacustrine U زیست کننده دردریاچه
limnetic U زیست کننده در اب شیرین
environmentalism U محیط زیست شناسی
proclimax U منطقه زیست جانوریاگیاهی
biochemical catalyst U کاتالیزور زیست شیمیایی
psychobiology U روانشناسی زیست شناختی
biologism U زیست شناختی نگری
limnic U زیست کننده در اب شیرین
saltwater U زیست کننده در اب شور
coexistent U باهم زیست کننده
fluvial U زیست کننده در رودخانه
geobiology U زمین زیست شناسی
Sophrosyne U وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
biomass feedstock U مواد اولیه زیست توده
host U ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
host organism U ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
lentic U زیست کننده در ابهای راکد
may fly U حشرهای که یک روز زیست میکند
limnologist U زیست شناس جانوران اب شیرین
saxatile U درسنگ زیست کننده یا روییده
to be parasitic [on] U انگلی شدن [زیست شناسی]
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com