English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
biochron U زیست زمان جانداران
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bioenergetics U انرژی جانداران
fauna U جانداران زیا
biota U جانداران یک پهنه
biotype U جانداران هم نژاد
taxonomies U رده بندی جانداران
taxonomy U رده بندی جانداران
living environment U جانداران محیط زیوندگان- پرمون
to tip something [British E] U ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] U رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] U ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
eco-branch U شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
environmental preservation U نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presents U زمان حاضر زمان حال
seek time U زمان جستجو زمان طلب
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
present U زمان حاضر زمان حال
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
presenting U زمان حاضر زمان حال
presented U زمان حاضر زمان حال
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
subsistence U زیست
bio- U زیست -
biogen U زیست زا
symbion U هم زیست
performance of the dam U زیست سد
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
biomass U زیست توده
settlements U زیست گاه
biometry U زیست سنجی
biometrics U زیست سنجش
biometrics U زیست سنجی
biome U اقلیم زیست
biome U زیست بوم
biomechanics U زیست مکانیک
bioluminescence U زیست تابی
libidos U زیست مایه
biochemistry U زیست شیمی
existence U زیست موجودیت
biological U زیست شناختی
biologically U زیست شناختی
modus vivendi U شیوه زیست
biochemistry U زیست- شیمی
biogenesis U زیست زاد
biogenetic U زیست زادی
libido U زیست مایه
biologism U زیست شناسی
work U زیست عمل
worked U زیست عمل
biology U زیست شناسی
biogeography U زیست جغرافی
biogeographic U زیست جغرافیایی
biogenosphere U زیست سپهر
biogenosphere U زیست کره
biogenic U زیست زاییده
biogases U زیست گاز
biological chemistry U زیست شیمی
inhabitant U زیست کننده در
joie de vivre U زیست شادی
homelands U زیست بوم
homeland U زیست بوم
eco- U زیست بوم
libidinal U زیست مایهای
life force U زیست نیرو
life space U فضای زیست
biological clock U زیست گشت
biophysics U زیست- فیزیک
exvia U برون زیست
environment U محیط زیست
biosphere U زیست سپهر
biosphere U فضای زیست
biosphere U زیست کره
environments U محیط زیست
existences U زیست موجودیت
biospher U زیست کره
colony U زیست گاه
biochemists U زیست شیمیدان
livability U زیست پذیری
settlement U زیست گاه
biochemist U زیست شیمیدان
liveware U زیست افزار
biologist U زیست شناس
biotype U زیست گروه
subsisting U زیست کردن
subsistence U وسایل زیست
subsistence U مربوط به زیست
viability U زیست پذیری
biogas U زیست گاز
subsist U زیست کردن
biotechnology U زیست فناوری
subsisted U زیست کردن
biopolymer U زیست بسپار
subsists U زیست کردن
psychobiology U روانشناسی زیست شناختی
viable U زیست پذیر ماندنی
biodegradable U زیست تجزیه پذیر
saltwater U زیست کننده در اب شور
eco-technology U فناوری زیست بوم
eco-tech U فناوری زیست بوم
environmentalist U محیط زیست شناس
environmentalist U محیط زیست گرا
environmentalists U محیط زیست شناس
stenobathic U درعمق کم زیست کننده
environmentalists U محیط زیست گرا
proclimax U منطقه زیست جانوریاگیاهی
biological control U کنترل زیست شناختی
amylum U نشاسته [زیست شیمی]
environmental protection U حفاظت محیط زیست
environmental costs U مضار زیست محیطی
bioclimatology U زیست اقلیم شناسی
environmentalism U محیط زیست شناسی
environmentalism U محیط زیست گرایی
biological chemistry U بیوشیمی [زیست شیمی]
environmental conservation U حفافت محیط زیست
biologism U زیست شناختی نگری
biomass pyramid U هرم زیست توده
biocid U زیست کش مانع حیات
environmental benefit U فواید زیست محیطی
human biometric U زیست سنجی انسانی
biochemical catalyst U کاتالیزور زیست شیمیایی
environmental impact U نشانزد زیست محیطی
limicoline U زیست کننده درساحل
lacustrine U زیست کننده دردریاچه
biochemistry U بیوشیمی [زیست شیمی]
life zone U منطقه زیست شناسی
coexistent U باهم زیست کننده
limnic U زیست کننده در اب شیرین
geobiology U زمین زیست شناسی
phenology U زیست پدیده شناسی
fluvial U زیست کننده در رودخانه
limnetic U زیست کننده در اب شیرین
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
lentic U زیست کننده در ابهای راکد
bionic U وابسته به زیست سازه شناسی
saxatile U درسنگ زیست کننده یا روییده
bio- U پیشوند وابسته به زیست یا زیستشناسی
xerophile U قابل زیست در محیطهای خشک
xerophilous U قابل زیست درمحیطهای خشک
live-in U زیست کننده در محل کار
limnologist U زیست شناس جانوران اب شیرین
genetic screen U بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
biomass feedstock U مواد اولیه زیست توده
green PC U رایانه زیست بوم دوستانه
genetic analysis U بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
gene analysis U بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
biologic U زیست شناسی معرفت الحیات
to be parasitic [on] U پارازیتی شدن [زیست شناسی]
mesarch U زیست کننده درناحیه مرطوب
host U ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
to be parasitic [on] U انگلی شدن [زیست شناسی]
b.o.d U نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
may fly U حشرهای که یک روز زیست میکند
biochemical oxygen demand U نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
biological oxygen demand U نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
host organism U ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
xerophyte U گیاه زیست کننده درنواحی خشک و بی اب
genetic screen U بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
genetic analysis U بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
gene analysis U بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
starch [Amylum] U نشاسته [زیست شیمی] [غذا و آشپزخانه]
biotecture U [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
medial meniscus U منیسک داخلی [زیست شناسی] [کالبدشناسی]
stenohaline U زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
environmental services U دوایر خدمات بهسازی محیط زیست
halobiont U موجود زیست کننده دراب شور
adenoid U لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
paleontology U مبحث زیست شناسی دوران قدیم
nasopharyngeal tonsil U لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
pharyngeal tonsil U لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
endobiotic U زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
the Green Dot® [recycling symbol] U علامت نقطه سبز [بازچرخی در محیط زیست]
lotic U زیست کننده بر روی امواج سریع السیر
biology U زیست شناسی زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه
java sparrow U نوعی مرغ جولا که در جاوه زیست میکند
pond life جانوران بی مهره [که دراستخرها و حوض ها زیست می کنند.]
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com