English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
over ripe U زیاد رسیده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overbuild U زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect U کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
mellowing U رسیده
mellows U رسیده
riper U رسیده
ripe U رسیده
mellowed U رسیده
ripest U رسیده
headed U رسیده
consummating U رسیده
consummates U رسیده
consummated U رسیده
consummate U رسیده
mellow U رسیده
authorized <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
knee high U بزانو رسیده
jack in office U رسیده است
Inc U به ثبت رسیده
overdue U موعد رسیده
overripe U بسیار رسیده
maturation U رسیده شدن
climactic U باوج رسیده
new come U تازه رسیده
full U بالغ رسیده
new arrived U تازه رسیده
in- U :رسیده امده
in U :رسیده امده
It's time U وقتش رسیده که
fullest U بالغ رسیده
agreed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
approved U به تایید رسیده
in wards U کالای رسیده
culminant U باوج رسیده
full-fledged U بالغ رسیده
full fledged U بالغ رسیده
ripely U بطور رسیده
floor length U رسیده بکف
import U کالای رسیده
imported U کالای رسیده
importing U کالای رسیده
authorised [British] <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
approvingly U به تایید رسیده
approved <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
allowed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
passed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
parvenus U تازه بدوران رسیده
nouveau riche U تازه بدوران رسیده
nouveaux-riches U تازه بدوران رسیده
evaluations U ارزیابی اخبار رسیده
evaluation U ارزیابی اخبار رسیده
aggrieved U محنت رسیده مغموم
raised to the purple U بپایه مترانی رسیده
grown U رسیده جوانه زده
Did it ever occur to you that … U تا کنون بفکرت رسیده که ...
saturant U بحد اشباع رسیده
jumped-up U تازه به دوران رسیده
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more. U جانم به لبم رسیده
letterbox U جعبهی نامههای رسیده
antemortem U مرگ زود رسیده
letterboxes U جعبهی نامههای رسیده
nouveau-riche U تازه بدوران رسیده
confirmation U تایید ازاطلاعات رسیده
ripens U رسیده کردن یاشدن
elvis has left the building <idiom> U [نمایش به اتمام رسیده]
bequest U ارثی که بنابوصیت رسیده
parvenu U تازه بدوران رسیده
indents U سفارش رسیده از خارج
indenting U سفارش رسیده از خارج
indent U سفارش رسیده از خارج
on end <idiom> U بنظر به پایان رسیده
intersection point U نقطه بهم رسیده
bequests U ارثی که بنابوصیت رسیده
inwards U واردات کالای رسیده
ripened U رسیده کردن یاشدن
pensionable U وقت بازنشستگی رسیده
ripen U رسیده کردن یاشدن
ripening U رسیده کردن یاشدن
the story is at an end U استان به پایان رسیده است
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
it is high time to go U وقت رفتن رسیده است
if i had brains <idiom> U اگر عقلم رسیده بود
i am nat my last shifts U کارد به استخوانم رسیده است
feed water U اب رسیده به دیگ بخار ناو
he is up a gum tree U کاردبه استخوانش رسیده است
he has been put to his trumps U کاردبه استخوانش رسیده است
syngraph U تنظیم کنندگان رسیده باشد
paprika U میوه رسیده فلفل قرمز
perfect U کاملا رسیده تکمیل کردن
it was at its height U به منتهای درجه رسیده بود
perfects U کاملا رسیده تکمیل کردن
perfected U کاملا رسیده تکمیل کردن
paprica U میوه رسیده فلفل قرمز
patentee U ذینفع اختراع به ثبت رسیده
perfecting U کاملا رسیده تکمیل کردن
heirlooms U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
haricot U دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
things have come to a pretty pass U کار بجای باریک رسیده است
heirloom U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
the bill has come to maturity U وعده پرداخت برات رسیده است
the bill of has come to mature U وعده پرداخت برات رسیده است
haricots U دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
upstart U تازه بدوران رسیده ادم متکبر
backtell U ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
Has a letter arrived for me? U آیا برای من نامه ای رسیده است؟
upstarts U تازه بدوران رسیده ادم متکبر
I have just received your letter. U کاغذت تازه به دستم رسیده است
irreducibility U حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
embryonic membrane U ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
demand frequency U نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده
priming U استر کاری چیدن برگ رسیده تنباکو
centralized items U اقلامی که دستور کنترل توزیع تمرکزی ان رسیده
semifinalist U کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
young people U دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
Now it is about time to head home! U الان وقتش رسیده به خانه برویم [بروم] !
ground waves U امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! U خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
It's time to prepare the meal. U وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
dowager U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
brie U پنیر نرمی که بوسیله کفک رسیده شده باشد
aposteriori U از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
carpetbagger U تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
carpetbaggers U تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
dowagers U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
dowager U بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
nonagium U عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
dowagers U بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
exponents U شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
exponent U شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
ended U نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ends U نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
end U نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed U با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
hot valve clearance U فاصله کوچک بین ساقه سوپاپ و اسبک هنگامی که تمام قطعات موتور بدمای کاری رسیده اند
things have come to a pretty U کاربجای باریک رسیده است کارو بار خراب است
interpretation U تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
interpretations U تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
chocked nozzle U خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
vastly U زیاد
outrageously U زیاد
mortally U زیاد
thick U زیاد
generous U زیاد
thicker U زیاد
no end of U زیاد
hugely U زیاد
over and above U زیاد
tremendously U زیاد
thickest U زیاد
intensively U زیاد
immoderate U زیاد
highest U زیاد
intensely U زیاد
glaring U زیاد
egregiously U زیاد
in quantities U زیاد
in excess U زیاد
for all the world U بی کم و زیاد
highs U زیاد
high U زیاد
greatly U زیاد
widest U زیاد
wider U زیاد
wide U زیاد
immane U زیاد
not a lettle U زیاد
muckle U زیاد
mickle or muckle U زیاد
mickle U زیاد
profusely U زیاد
swingeing U زیاد
large adv U زیاد
heart break U غم زیاد
excessive U زیاد
rife U زیاد
intense U زیاد
superabundant U زیاد
very U زیاد
squeamishly U زیاد
extortionary U زیاد
extortionate U زیاد
squeamishness U زیاد
populous U زیاد
overmuch U زیاد
fulsome U زیاد
effusively U زیاد
great- U زیاد
too U زیاد
highly U زیاد
greatest U زیاد
profoundly U زیاد
copious U زیاد
ranksack U زیاد
too much U زیاد
to a large extent U زیاد
widely U زیاد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com