English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
philander U زن بازی کردن دنبال زن افتادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rompish U مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
rompy U مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
phliander U دنبال زنی افتادن
outplay U در بازی پیش افتادن بر
misplay U بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to make a trick U با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
continue U دنبال کردن
chased U دنبال کردن
tracks U دنبال کردن
dogging U دنبال کردن
tracked U دنبال کردن
traced U دنبال کردن
reopens U دنبال کردن
track U دنبال کردن
chases U دنبال کردن
chasing U دنبال کردن
course U :دنبال کردن
reopened U دنبال کردن
reopening U دنبال کردن
coursed U :دنبال کردن
reopen U دنبال کردن
pursue U دنبال کردن
give chase U دنبال کردن
pursues U دنبال کردن
dog U دنبال کردن
pursued U دنبال کردن
pursuing U دنبال کردن
courses U :دنبال کردن
chase U دنبال کردن
traces U دنبال کردن
trace U دنبال کردن
dogs U دنبال کردن
to give chase U دنبال کردن
continues U دنبال کردن
pursue U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
To be on someone trail. To trace someone. U رد کسی را دنبال کردن
hunt down U دنبال کردن و گرفتن
dogging U مثل سگ دنبال کردن
dogs U مثل سگ دنبال کردن
dog U مثل سگ دنبال کردن
To follow up (trace) a matter (case). U موضوعی را دنبال کردن
careerism U دنبال کردن شغل
run close U سخت دنبال کردن
stick with <idiom> U دنبال کردن کاری
to pursue a plan U نقشهای را دنبال کردن
to run any one hard U کسیرا سخت دنبال کردن
tracks U دنبال کردن یک مسیر به درستی
to hang on the rear U برای حمله دنبال کردن
tracked U دنبال کردن یک مسیر به درستی
practise or tice U دنبال کردن مشق دادن
track U دنبال کردن یک مسیر به درستی
follow out U اخذ نتیجه دنبال کردن
reoccupy U دنبال کردن دوباره بدست اوردن
run-down U تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
to keep at some work U د رکاری پافشاری کردن دنبال کاریراگرفتن
run down U تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
rungs U تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
canvass U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
follow up U رده پشتیبان دنباله دنبال کردن دشمن
canvassing U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
follow through U چیزی را تا اخر دنبال کردن بانجام رسانی
canvassed U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
to fall on ones knees U بیرون افتادن بلابه افتادن
chace U دنبال کردن شکار کردن
prosecute U دنبال کردن پیگرد کردن
prosecuting U دنبال کردن پیگرد کردن
prosecutes U دنبال کردن پیگرد کردن
prosecuted U دنبال کردن پیگرد کردن
follows U متابعت کردن دنبال کردن
follow U متابعت کردن دنبال کردن
chased U دنبال کردن شکار کردن
chase U دنبال کردن شکار کردن
followed U متابعت کردن دنبال کردن
chasing U دنبال کردن شکار کردن
chases U دنبال کردن شکار کردن
flags U سنگفرش کردن پایین افتادن
routing U عزیمت کردن راه افتادن
flag U سنگفرش کردن پایین افتادن
trammel U تعدیل کردن بدام افتادن
to pick up oneself U از افتادن خود جلوگیری کردن
giving U اتفاق افتادن فدا کردن
forestalls U پیش افتادن ممانعت کردن
stumped U قطع کردن سنگین افتادن
gives U اتفاق افتادن فدا کردن
forestalled U پیش افتادن ممانعت کردن
forestall U پیش افتادن ممانعت کردن
stump U قطع کردن سنگین افتادن
operate U عمل کردن بکار افتادن
operated U عمل کردن بکار افتادن
operates U عمل کردن بکار افتادن
stumping U قطع کردن سنگین افتادن
to come down with a run U پایین افتادن افت کردن
stumps U قطع کردن سنگین افتادن
pick up oneself U از افتادن خود جلوگیری کردن
give U اتفاق افتادن فدا کردن
shinny U بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
to overlie infant U روی بچهای افتادن و او راخفه کردن
winds U خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
incident U ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
incidents U ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
wind U خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
hog tie U عاجز ودرمانده کردن از کار افتادن
to overeach oneself U زیاد جلو افتادن و خودراخسته کردن
stall U متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
stalling U متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
harlequinade U بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame U مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
gamesmanship U مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat U بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
game U وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
salami technique U کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
shinney U بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
kiss in the ring U بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
dib U ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
fire fight U ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to play fair U مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
quibbling U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbled U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
harlepuinade U نمایش لال بازی ودلقک بازی
charlatanic U امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
crampet game U بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
fails U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
play-act U بازی کردن
To be acting. To put it on . U رل بازی کردن
rinks U یخ بازی کردن
rink U یخ بازی کردن
gallant U زن بازی کردن
play-acts U بازی کردن
play-acting U بازی کردن
bump U بازی کردن
actuble U بازی کردن
twiddles U بازی کردن
play-acted U بازی کردن
twiddled U بازی کردن
miscast U بد بازی کردن
headwork U با سر بازی کردن
twiddle U بازی کردن
twiddling U بازی کردن
playing U رل بازی کردن
toy U بازی کردن
toys U بازی کردن
play U بازی کردن
playact U رل بازی کردن
play U رل بازی کردن
played U رل بازی کردن
moved U بازی کردن
move U بازی کردن
playing U بازی کردن
moves U بازی کردن
plays U رل بازی کردن
plays U بازی کردن
played U بازی کردن
foxing U روباه بازی کردن تزویر کردن
foxes U روباه بازی کردن تزویر کردن
fox U روباه بازی کردن تزویر کردن
shinney U شینی بازی کردن
bowl U باتوپ بازی کردن
ski U اسکی بازی کردن
play fair U مردانه بازی کردن
spars U مشت بازی کردن
equivocates U زبان بازی کردن
sparred U مشت بازی کردن
spar U مشت بازی کردن
to fly a kite U سفته بازی کردن
play out U تا اخر بازی کردن
equivocating U زبان بازی کردن
personify U رل دیگری بازی کردن
palter U زبان بازی کردن
card U ورق بازی کردن
war game U بازی جنگ کردن
bowls U باتوپ بازی کردن
mountebanks U حقه بازی کردن
mountebank U حقه بازی کردن
taw U تیله بازی کردن
thimblerig U شعبده بازی کردن
personifying U رل دیگری بازی کردن
cards U ورق بازی کردن
to bill and coo U بوسه بازی کردن
showboat U نمایشی بازی کردن
shinny U شینی بازی کردن
favouritism U پارتی بازی کردن
skied U اسکی بازی کردن
to look oneself again U پشم بازی کردن
to make love U عشق بازی کردن
criminal court U عشق بازی کردن
fornicate U : فاحشه بازی کردن
to play for love U سر هیچ بازی کردن
to play at chess U شطرنج بازی کردن
fornicated U : فاحشه بازی کردن
skate U اسکیت بازی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com