English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to trace the p of a person U دودمان کسی راپرسیدن نسبت کسی راتعیین کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to orient oneself U جهات چهار گانه خود راتعیین کردن
table of precedence U صورتی که ترتیب الویت قوانین و مقررات مختلفه راتعیین میکند
stocked U دودمان
stem U دودمان
phylum U دودمان
stock U دودمان
stemmed U دودمان
genealogies U دودمان
genealogy U دودمان
lineage U دودمان
lineages U دودمان
antecedents U دودمان
stirps U دودمان
dynasties U دودمان
dynasty U دودمان
ancestries U دودمان
ancestry U دودمان
stems U دودمان
stemming U دودمان
antecedent U دودمان
phylon U دودمان
progeny U سلاله دودمان
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan U توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law U جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
patrilineal U وابسته به دودمان پدری
pedigrees U نسب نامه دودمان
pedigree U نسب نامه دودمان
liftjet U توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
stemma U دودمان چشم بند پایان
gender tree U سلسه دودمان نسب نامه
prorata U برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable U قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism U مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
prorate U به نسبت تقسیم کردن
abused U بدرفتاری کردن نسبت به
abuses U بدرفتاری کردن نسبت به
abuse U بدرفتاری کردن نسبت به
abusing U بدرفتاری کردن نسبت به
trespass against U خطا کردن نسبت به
disclaiming U ترک دعوا کردن نسبت به
attributes U نسبت دادن حمل کردن
give U نسبت دادن به بیان کردن
disclaimed U ترک دعوا کردن نسبت به
gives U نسبت دادن به بیان کردن
giving U نسبت دادن به بیان کردن
disclaim U ترک دعوا کردن نسبت به
to plead against a decision U نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
asperse U هتک شرف کردن نسبت به
disclaims U ترک دعوا کردن نسبت به
discriminate against someone U نسبت به کسی تبعیض کردن
attributing U نسبت دادن حمل کردن
To show disrespect ( be respectful) to someone. U نسبت به هرکسی بی احترامی کردن
attribute U نسبت دادن حمل کردن
inverts U قلب عبارت معکوس کردن نسبت
lay an information against some one U نسبت به کسی اعلام جرم کردن
invert U قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverting U قلب عبارت معکوس کردن نسبت
to orient compound U نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
apportionment U افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
protection U سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
leukon U عناصر سفید خون وسلولهای سازنده انها دودمان سفید خون
ratio U نسبت
quotient U نسبت
formats U نسبت
uncross U نسبت
kinship U نسبت
In the ration lf one to ten . U به نسبت یک به ده
format U نسبت
rapport U نسبت
t ratio U نسبت تی
In what proportion ? U به چه نسبت ؟
the rat of to U نسبت دو به سه
towards U نسبت به
quotients U نسبت
relational U نسبت
with respect to U نسبت به
in the ratio of U به نسبت
apropos of U نسبت به
proportion U نسبت
proportions U نسبت
bearing U نسبت
ratios U نسبت
relation U نسبت
respects U نسبت
respect U نسبت
as compared to U نسبت به
rates U نسبت
in respect of U به نسبت
in proprotion to U نسبت به
cognation U نسبت
in respect of U نسبت به
in regard of U نسبت به
in connexion with U نسبت به
rate U نسبت
to U تا نسبت به
in relation to U نسبت به
than U نسبت به
proportional U به نسبت
in regard to U نسبت به
toward U بطرف نسبت به
compression ratio U نسبت تراکم
there is nothing wanting U چیزی کم نسبت
correspondingly U بهمان نسبت
transmissivity U نسبت فرافرستی
error ratio U نسبت خطا
factor proportion U نسبت عوامل
correlation ratio U نسبت همبستگی
relativization U نسبت دادن
abundance ratio U نسبت فراوانی
lay to U نسبت دادن به
absorption ratio U نسبت جذب
transformation ratio U نسبت تبدیل
glide ratio U نسبت سریدن
regard U باره نسبت
abundance U نسبت فراوانی
favouritism U مساعدت نسبت به
cash ratio U نسبت نقدینگی
one's complement U متمم نسبت به یک
operating ratio U نسبت عملیاتی
roundness U نسبت گردی
scale down U به نسبت ثابت
aspect ratio U نسبت تصویر
saving ratio U نسبت پس انداز
feedback ratio U نسبت پس خوراند
concentration ratio U نسبت تمرکز
feedback ratio U نسبت فیدبک
attribution U نسبت دادن
contact ratio U نسبت تماس
voltage ratio U نسبت ولتاژ
ten's complement U متمم نسبت به 01
aspect ratio U نسبت صفحه
viscosity ratio U نسبت گرانروی
velocity ratio U نسبت سرعت
connection U بستگی نسبت
blood U نسبت خویشاوندی
control ratio U نسبت فرمان
void ratio U نسبت منفذها
assion U نسبت دادن
connexions U بستگی نسبت
distribution ratio U نسبت توزیع
two's complement U متمم نسبت به دو
deposit ratio U نسبت سپرده
scalling factor U نسبت اشل
aspect ratio U نسبت دید
ascribable U نسبت دادنی
prorenata U نسبت موافق
oxygen ration U نسبت اکسیژن
advalorem U به نسبت قیمت
percentages U نسبت یا درصد
percentage U نسبت یا درصد
magnetogyric ratio U نسبت ژیرومغناطیس
impluse ratio U نسبت ایمپولز
impluse ratio U نسبت ضربه
imputation U نسبت دادن
imputable U نسبت دادنی
ascribe U نسبت دادن
stress ratio U نسبت تنش
strength ratio U نسبت استحکام
in d. of U با بی اعتنایی نسبت به
recycle ratio U نسبت بازگردانی
mobility ratio U نسبت تحرک
liquidity ratio U نسبت نقدینگی
to behave toward U رفتارکردن نسبت به
proximity of blood U قرابت نسبت
hit ratio U نسبت اصابت
acidity coefficient U نسبت اکسیژن
affine U نسبت ازدواجی
affine U نسبت سلبی
rates U اندازه نسبت
rate U اندازه نسبت
to do by U رفتارکردن نسبت به
ascribed U نسبت دادن
attribute U نسبت دادن
ratio detector U اشکارساز نسبت
image ratio U نسبت تصویر
to put down U نسبت دادن
relation U رابطه نسبت
impute U نسبت دادن
imputed U نسبت دادن
imputes U نسبت دادن
activity ratio U نسبت فعالیت
attributes U نسبت دادن
ascribes U نسبت دادن
regards U باره نسبت
attributing U نسبت دادن
ascribing U نسبت دادن
regarded U باره نسبت
transformer ratio U نسبت مبدل
ratio of transformer U نسبت مبدل
impedance ratio U نسبت امپدانس
imputing U نسبت دادن
fineness ratio U نسبت فرافت
settlement ratio U نسبت نشست
bear on U نسبت داشتن
current ratio U نسبت جاری
porosity U نسبت روزنه ها
weight ratio U نسبت وزن
shunt ratio U نسبت شنت
baud rate U نسبت باود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com