English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
anabsurd arument U دلیل نامعقول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
absurd U نامعقول
unreasonable U نامعقول
irrational U نامعقول
preposterous U نامعقول
unreasoning U نامعقول
perverted U نامعقول
irrationable U نامعقول
extravagantly U بطور نامعقول
irrationalism U نامعقول بودن
erratic changes U تغییرهای نامعقول
unreasonable U نامعقول ناحساب
irrationalize U نامعقول ساختن
unconscionable bargain U معامله نامعقول
irrationalism U عقیده نامعقول یا چرند
untimely U نامعقول غیر منتظره
reasonless U بی دلیل
proofs U دلیل
proof U دلیل
reasons U دلیل
rebutting evidence U رد دلیل
rationale U دلیل
demonstrations U دلیل
demonstration U دلیل
uncaused U بی دلیل
symptoms U دلیل
reason U دلیل
expessive U دلیل
symptom U دلیل
disproof U دلیل رد
on the ground of U به دلیل
argumentum U دلیل
sake U دلیل
testimony U دلیل
earnest U دلیل
testimonies U دلیل
evidence U دلیل
arguments U دلیل
reasoning U دلیل
argument U دلیل
sign of weakness U دلیل ضعف
hereat U باین دلیل
muniment of title U دلیل مالکیت
on no account به هیچ دلیل
justifiable reason U دلیل موجه
muniment of title U دلیل سمت
onus probandi U بار دلیل
sole argument U دلیل منحصربفرد
rebutting evidence U دلیل معارض
ratiocinate U دلیل اوردن
sole argument U یگانه دلیل
proof of laziness U دلیل تنبلی
proof of debt U دلیل طلب
sole argument U تنها دلیل
preservation of evidence U تامین دلیل
presentation of evidance U ابراز دلیل
oral evidence U دلیل شفاهی
the reason why U دلیل اینکه
by impl <adv.> U به این دلیل
as a result of this <adv.> به این دلیل
for that reason <adv.> U به این دلیل
in this respect <adv.> U به این دلیل
insofar <adv.> U به این دلیل
in so far <adv.> U به این دلیل
in this sense <adv.> U به این دلیل
for this reason <adv.> U به این دلیل
in this vein <adv.> U به این دلیل
in this wise <adv.> U به این دلیل
in no case U به هیچ دلیل
song and dance <idiom> U دلیل آوردن
A telling reason . U دلیل گویا
comebacks U دلیل قانونی
comeback U دلیل قانونی
as a consequence <adv.> U به این دلیل
consequently <adv.> U به این دلیل
in this manner <adv.> U به این دلیل
in consequence <adv.> U به این دلیل
by implication <adv.> U به این دلیل
as a result <adv.> U به این دلیل
thus [therefore] <adv.> U به این دلیل
therefore <adv.> U به این دلیل
whereby <adv.> U به این دلیل
in this way <adv.> U به این دلیل
hence <adv.> U به این دلیل
written evidence U دلیل کتبی
justifications U دلیل اوری
clear proof U دلیل واضح
clear evidence U دلیل واضح
because of U بدین دلیل
demonstrated U دلیل اوردن
demonstrates U دلیل اوردن
direct objects U دلیل اوردن
unreasonable U بی دلیل زورگو
rationalization U دلیل تراشی
agument U دلیل حجت
afortiori U با دلیل قویتر
demonstrating U دلیل اوردن
mainspring U دلیل اصلی
symptoms U اثر دلیل
symptom U اثر دلیل
justification U دلیل اوری
demonstrate U دلیل اوردن
objected U دلیل اوردن
object U دلیل اوردن
objecting U دلیل اوردن
floorer U دلیل قاطع
evidence of conformity U دلیل مطابقت
documentary evidence U دلیل کتبی
for reasons U به چندین دلیل
document in proof U دلیل مستند
objects U دلیل اوردن
indirect objects U دلیل اوردن
conclusive evidence U دلیل قاطع
philosophising U فیلسوفانه دلیل اوردن
to stand one's ground U بر سر دلیل خود ایستادن
to prove with reasons U با دلیل ثابت کردن
wherefore U بچه دلیل بخاطر چه
without rime or reason U بی مناسبت بی جهت بی دلیل
whencesoever U از هرجا بهر دلیل
philosophize U فیلسوفانه دلیل اوردن
vicious circle <idiom> U دلیل وتاثیری بانتیجه بد
This is mainly because ... U دلیل اصلی آن اینست که ...
get to the bottom of <idiom> U دلیل اصلی را فهمیدن
bring something on <idiom> U دلیل افزایش سریع
bone of contention <idiom> U دلیل برای جنگیدن
philosophizes U فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophized U فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophises U فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophised U فیلسوفانه دلیل اوردن
there is no reason U هیچ دلیل ندارد
inconsequently U بطور بی ربط یا بی دلیل
for no p reason U بدون دلیل ویژه
lead proof U ارائه دلیل کردن
philosophizing U فیلسوفانه دلیل اوردن
on the impluse of the moment U بیخود بدون دلیل
bate U دلیل وبرهان اوردن
reason U دلیل وبرهان اوردن
reason U با دلیل ثابت کردن
secondhand evidence U دلیل دست دوم
reasons U دلیل وبرهان اوردن
reasons U با دلیل ثابت کردن
approving truth U دلیل قانع کننده
that does not f. U این دلیل نمیشود
dogmatism U افهار عقیده بدون دلیل
substantiates U با دلیل ومدرک اثبات کردن
substantiating U با دلیل ومدرک اثبات کردن
allege U دلیل اوردن ارائه دادن
alleges U دلیل اوردن ارائه دادن
argue U دلیل اوردن استدلال کردن
substantiated U با دلیل ومدرک اثبات کردن
substantiate U با دلیل ومدرک اثبات کردن
argued U دلیل اوردن استدلال کردن
argues U دلیل اوردن استدلال کردن
arguing U دلیل اوردن استدلال کردن
account U دلیل موجه اقامه کردن
alleging U دلیل اوردن ارائه دادن
mania U عشق هیجان بی دلیل وزیاد
to give reasons for a thing U دلیل برای چیزی اوردن
the reason is manifold U دلیل ان چند چیز بود
manias U عشق هیجان بی دلیل وزیاد
simperer U خنده کننده بدون دلیل
proof is the result of evidenc U دلیل نتیجه مدرک است
objected U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
objects U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
demonstratively U با اقامه دلیل ازراه نشان دادن
talking point U نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
fallacy U دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
fallacies U دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
objecting U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
indirect objects U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
hidden momentum of population growth U به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
talking points U نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
tenterhooks <idiom> U درحالت معلق یا کش دادن به دلیل نا معلومی
object U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
for no p reason U بی انکه دلیل خاصی داشته باشد
principal challenger U رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
to have a bone to pick U بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry. U سپس او [زن] از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
attachment U وسیلهای که به دلیل خاصی به ماشین وصل است
non sequitur nonsensical U نتیجه غیر منطقی بر نمیاید این دلیل نمیشود
peremptory undertaking U تعهد خواهان باارائه دلیل در اولین جلسه بعدی دادگاه
deny access U جلوگیری از دستیابی به یک مدار یا سیستم به دلیل حجم کار بالا یا امنیتی
frustrations U غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
supervening impossibility of performance U غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
frustration U غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
input output bound U شرایطی که در ان سرعت واحدپردازش مرکزی به دلیل عملیات ورودی و خروجی کم میشود
peremptory challenge U رد عضو هیات منصفه به وسیله یکی از اصحاب دعوی بدون ذکر دلیل خاص
covering letter U نامه یایادداشتی که همراه اسنادفرستاده میشود و در ان دلیل ارسال اسناد و مطالب دیگر درج میگردد
covering letters U نامه یایادداشتی که همراه اسنادفرستاده میشود و در ان دلیل ارسال اسناد و مطالب دیگر درج میگردد
blow-up U توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
accumulated depreciation U کل مقدار پولی که شرکت یا سازمان می تواند از ارزش ماشین یا تجهیزات به دلیل مستهلک شدن کسر کند
blow up U توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-ups U توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
abrash U دو رنگی شدن زمینه و حاشیه فرش به دلیل استفاده از کلاف های متفاوت پشم و یا رنگرزی نامناسب
go to sleep U اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
prior possession U تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
bear U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
frustrated contract U قراردادی که اجرای ان به دلیل دخالت وقایع غیر مترقبه غیر مممکن شده است قراردادعقیم شده
ipso dixit U گفته بی دلیل گفته استبدادی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com