English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 199 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
discord U دعوا نزاع
squeal U دعوا نزاع
squealed U دعوا نزاع
squeals U دعوا نزاع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
jar U دعوا و نزاع طنین انداختن
jarred U دعوا و نزاع طنین انداختن
jars U دعوا و نزاع طنین انداختن
Other Matches
dustup U دعوا
strife U دعوا
night brawler U شب دعوا کن
To be itching fo r a fight . To be on the war path. U سر دعوا داشتن
callet U دعوا و غوغا
contest U رقابت دعوا
he has nostomach for the fight U سر دعوا ندارد
wrangler U دعوا کننده
quiteclaim U ترک دعوا
action U اقامهء دعوا
bust-up U دعوا-مشاجره
dust-ups U جنگ و دعوا
actions U اقامهء دعوا
disclamation U ترک دعوا
dust-up U جنگ و دعوا
contested U رقابت دعوا
contesting U رقابت دعوا
quarrel U دعوا ستیزه
quarreled U دعوا ستیزه
imparlance U تعویق دعوا
quarreling U دعوا ستیزه
quarrelled U دعوا ستیزه
quarrels U دعوا ستیزه
cat-and-dog <adj.> U پر جنگ و دعوا
champerty U شرکت در دعوا
contests U رقابت دعوا
quarrelling U دعوا ستیزه
brabble U مشاجره کردن دعوا
rivals U طرف مقابل دعوا
debatable ground U زمین یامرزمورد دعوا
rivaling U طرف مقابل دعوا
rivalled U طرف مقابل دعوا
rival U طرف مقابل دعوا
rivalling U طرف مقابل دعوا
rivaled U طرف مقابل دعوا
kick up a row U دعوا راه انداختن
to instigate an argument U دعوا راه انداختن
to instigate an argument U تحریک به دعوا کردن
to quarrel with somebody <idiom> U با کسی دعوا کردن
nonjoinder U عدم ورود در دعوا
disclaim U ترک دعوا کردن نسبت به
disclaiming U ترک دعوا کردن نسبت به
disclaimed U ترک دعوا کردن نسبت به
To settle upon a price during a dispute. <proverb> U میان دعوا نرخ طى کردن .
cut both ways <idiom> U به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
disclaims U ترک دعوا کردن نسبت به
to stir [things] up U دعوا راه انداختن [اصطلاح روزمره]
to live like cat and dog U دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
They fight like cat and dog . U باهم مثل سگ وگربه دعوا می کنند
the nature of the case U ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
have a bone to pick U بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
In a quarrel they do not distribute sweetmeat. <proverb> U توى دعوا یلوا پخش نمى کنند.
quarrels U نزاع
embroilment U نزاع
strifeless U بی نزاع
disputes U نزاع
hotwar U نزاع
spars U نزاع
dustup U نزاع
affray U نزاع
falling-out U نزاع
falling out U نزاع
contretemps U نزاع
spar U نزاع
strife U نزاع
factions U نزاع
faction U نزاع
brangle U نزاع
sparred U نزاع
battling U نزاع
tussle U نزاع
wrangle U نزاع
tussled U نزاع
dissension U نزاع
tussles U نزاع
disputing U نزاع
tussling U نزاع
battles U نزاع
wars U نزاع
quarrel U نزاع
disputed U نزاع
wrangled U نزاع
wrangles U نزاع
battled U نزاع
battle U نزاع
wane U نزاع
waned U نزاع
wanes U نزاع
waning U نزاع
jarring U نزاع
fuss U نزاع
fussed U نزاع
fusses U نزاع
fussing U نزاع
quarreled U نزاع
quarreling U نزاع
war U نزاع
rows U نزاع
rowed U نزاع
quarrelled U نزاع
wrangling U نزاع
row U نزاع
fighting U نزاع
scuffling U نزاع
scuffles U نزاع
dispute U نزاع
scuffle U نزاع
scuffled U نزاع
quarrelling U نزاع
interplead U پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
jarred U نزاع کردن
jar U نزاع کردن
quarrelsomely U نزاع طلبانه
wrangling U نزاع کردن
the root of dispute U مایه نزاع
dispute U نزاع کردن
disputing U مشاجره نزاع
jars U نزاع کردن
war U محاربه نزاع
wrangles U نزاع کردن
disputed U نزاع کردن
dispute U منازعه نزاع
disputed U منازعه نزاع
disputes U نزاع کردن
disputes U منازعه نزاع
dispute U مشاجره نزاع
fray U نبرد نزاع
disputing U نزاع کردن
disputing U منازعه نزاع
wrangle U نزاع کردن
disputes U مشاجره نزاع
to pull caps U نزاع کردن
to fall out U نزاع کردن
wrangled U نزاع کردن
wars U محاربه نزاع
disputed U مشاجره نزاع
contention U مشاجره نزاع
contentions U مشاجره نزاع
quarreled U نزاع کردن
quarrel U نزاع کردن
quarrelling U نزاع کردن
tussling U نزاع کردن
tussles U نزاع کردن
frays U نبرد نزاع
frayed U نبرد نزاع
quarrelled U نزاع کردن
quarrels U نزاع کردن
embroil U به نزاع انداختن
embroiled U به نزاع انداختن
embroiling U به نزاع انداختن
embroils U به نزاع انداختن
quarreling U نزاع کردن
tussled U نزاع کردن
barrator U اهل نزاع
contentiousness U نزاع طلبی
fights U نزاع کردن
tussle U نزاع کردن
dissentious U نزاع جو موردنزاع
flite U نزاع کردن
militancy U نزاع طلبی
fight U نزاع کردن
scraps U نزاع اوراق کردن
brawled U نزاع وجدال کردن
brawl U نزاع وجدال کردن
they dispute about nothing U درسرهیچ نزاع می کنند
they had words U باهم نزاع کردند
brawling U نزاع وجدال کردن
warfare U نزاع زدو خورد
scrap U نزاع اوراق کردن
extirpate the source of dispute U قلع ماده نزاع
quarrelsomeness U نزاع طلبی جنگجوئی
contested area U منطقه مورد نزاع
tousle U مچاله کردن نزاع
brawls U نزاع وجدال کردن
scrapped U نزاع اوراق کردن
scrapping U نزاع اوراق کردن
quarelsomeness U نزاع طلبی فتنه جوئی
To go for each other. U بیکدیگر پریدن ( نزاع کردن )
militants U اهل نزاع وکشمکش جنگ طلب
militant U اهل نزاع وکشمکش جنگ طلب
battle royal U نزاع سخت کشمکش خصومت امیز
To come to blows . U دست به یقه شدن ( نزاع کردن )
pacific settlement U تسویه نزاع یا مسئلهای به صورت مسالمت امیز
wrangling U داد و بیداد [مشاجره] [نزاع] [اصطلاح تحقیر آمیز]
prize fighting U درمحلهای عمومی برای جایزه که طرفین نزاع و شرط بندی کنندگان قابل تعقیب هستند
oppugn U مبارزه کردن با دعوا کردن
striving U جدوجهد کردن نزاع کردن
strive U جدوجهد کردن نزاع کردن
striven U جدوجهد کردن نزاع کردن
strives U جدوجهد کردن نزاع کردن
strived U جدوجهد کردن نزاع کردن
hunting design U طرح شکارگاهی [این طرح از زمان صفویه رواج یافته و در آن صحنه های مختلف شکار توسط انسان و یا نزاع حیوانات مختلف نشان داده می شود. منشاء اولیه آن کاشان ذکر شده است.]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com