Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to undergo training
U
در یک دوره آموزشی شرکت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
campaing
U
شرکت دادن اسب در یک دوره مسابقه
houses
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
training locations
U
مکانهای آموزشی
educational acceleration
جهش آموزشی
authoring
U
زبان برنامه نویسی برای نوشتن برنامههای CAL و آموزشی
cooling off period
U
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
holocene
U
وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
cooling-off periods
U
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off period
U
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
letterhead
U
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterheads
U
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation
U
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
interregna
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnum
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnums
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
logo
U
زبان برنامه نویسی سطح بالا برای مقاصد آموزشی . با دستور گرافیکی که به سادگی استفاده می شوند
constituent company
U
شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company
U
شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
encompass
U
دوره کردن
reviews
U
دوره کردن
review
U
دوره کردن
encompassed
U
دوره کردن
encompasses
U
دوره کردن
reviewed
U
دوره کردن
encompassing
U
دوره کردن
to run over
U
دوره کردن
reviewing
U
دوره کردن
international finance corporation
U
شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company
U
شرکت مادر شرکت مرکزی
privates
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
participated
U
شرکت کردن
stand in
U
شرکت کردن
participates
U
شرکت کردن
go into
U
شرکت کردن در
participate
U
شرکت کردن
contributing
U
شرکت کردن
stand-in
U
شرکت کردن
participation
U
شرکت کردن
stand-ins
U
شرکت کردن
contribute
U
شرکت کردن
contributed
U
شرکت کردن
contributes
U
شرکت کردن
partook
U
شرکت کردن
to play at
U
شرکت کردن در
take a hand at
U
شرکت کردن در
partake
U
شرکت کردن
partakes
U
شرکت کردن
partaken
U
شرکت کردن
partaking
U
شرکت کردن
outsource
U
به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
hawk
U
دوره گردی کردن
hawks
U
دوره گردی کردن
hawked
U
دوره گردی کردن
hoboes
U
دوره گردی کردن
peddles
U
دوره گردی کردن
peddled
U
دوره گردی کردن
peddle
U
دوره گردی کردن
packman
U
دوره گردی کردن
hobo
U
دوره گردی کردن
hobos
U
دوره گردی کردن
rim
U
دوره دار کردن
rims
U
دوره دار کردن
dragger
U
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
cadge
U
اخاذی کردن دوره گردی کردن
cadges
U
اخاذی کردن دوره گردی کردن
cadged
U
اخاذی کردن دوره گردی کردن
cadging
U
اخاذی کردن دوره گردی کردن
join
U
شرکت کردن در پیوستن
take part
U
دخالت یا شرکت کردن
to enter into p with another
U
باکسی شرکت کردن
joins
U
شرکت کردن در پیوستن
sit for an examination
U
در امتحانی شرکت کردن
joined
U
شرکت کردن در پیوستن
To sit for an examination.
U
درامتحان شرکت کردن
intercommon
U
باهم شرکت کردن
contributed
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributes
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contribute
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributing
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
recapitulated
U
رئوس مطالب را دوره کردن
recapitulate
U
رئوس مطالب را دوره کردن
recapitulates
U
رئوس مطالب را دوره کردن
reviewing
U
تجدید نظر دوره کردن
serve one's term
U
دوره خدمت خود را طی کردن
to serve one's term
U
دوره خدمت خود را طی کردن
reviews
U
تجدید نظر دوره کردن
reviewed
U
تجدید نظر دوره کردن
review
U
تجدید نظر دوره کردن
recapitulating
U
رئوس مطالب را دوره کردن
participate
U
شرکت کردن سهیم شدن
partaking
U
شرکت کردن شریک شدن در
conspiring
U
درنقشه خیانت شرکت کردن
partakes
U
شرکت کردن شریک شدن در
to ride a race
U
در اسب دوانی شرکت کردن
conspired
U
درنقشه خیانت شرکت کردن
participates
U
شرکت کردن سهیم شدن
to subscribe to a charity
U
در دادن اعانهای شرکت کردن
partake
U
شرکت کردن شریک شدن در
partaken
U
شرکت کردن شریک شدن در
conspire
U
درنقشه خیانت شرکت کردن
participated
U
شرکت کردن سهیم شدن
totake parts in something
U
در چیزی شرکت یادخالت کردن
conspires
U
درنقشه خیانت شرکت کردن
to a oneself in
U
شرکت کردن یاشریک شدن
to empower somebody to participate
U
به کسی اجازه شرکت کردن دادن
see to (something)
<idiom>
U
شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
to row a race
U
در مسبابقه کرجی رانی شرکت کردن
to enrol
[oneself]
for a course
U
خود را برای دوره ای نام نویسی کردن
component
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless
U
شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
to move one's operation offshore
U
شرکت خود را به خارج
[از کشور]
منتقل کردن
to bar somebody from a competition
U
شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
colporteur
U
کتاب فروش دوره گرد فروشنده دوره گرد
take part
U
مداخله کردن شرکت کردن
enter into partnership with someone
U
شرکت کردن شراکت کردن
to call a meeting of the board of directors
U
برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
go in for
<idiom>
U
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
to go a mumming
U
در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
to go on a picnic
U
بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
serve a sentence
U
به حکم دادگاه زندانی شدن دوره حبس خود را طی کردن
light period
U
دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
study for bar
U
دوره تعلیماتی و کاراموزی کانون وکلا را طی کردن درس حقوق خواندن
business group
U
شرکت سهامی
[شرکت]
body corporate
U
شرکت شرکت سهامی
production cycle
U
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
army component
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
subscribed
U
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe
U
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes
U
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing
U
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
play off
U
درمسابقه حذفی شرکت کردن وابسته به مسابقات حذفی مسابقه حدفی
introduces
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduced
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
component command
U
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
semifinal
U
مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
contemporary
U
هم دوره
stadia
U
دوره
set
U
دوره
careered
U
دوره
stadium
U
دوره
to have ones fling
U
دوره
periodicity
U
دوره
circuit
U
دوره
contemporaries
U
هم دوره
cycled
U
دوره
careers
U
دوره
term
U
دوره
career
U
دوره
careering
U
دوره
circuits
U
دوره
outline
U
دوره
rhythms
U
دوره
outlined
U
دوره
perimeter
U
دوره
rhythm
U
دوره
he has run his race
U
دوره
reviewal
U
دوره
perimeters
U
دوره
outlines
U
دوره
rims
U
دوره
peripheries
U
دوره
cycle
U
دوره
sets
U
دوره
stadiums
U
دوره
setting up
U
دوره
Ice Age
U
دوره یخ
phased
U
دوره
phase
U
دوره
rim
U
دوره
periphery
U
دوره
outlining
U
دوره
rimless
U
بی دوره
session
U
دوره
felloe
U
دوره
eras
U
دوره
edge
U
دوره
edges
U
دوره
period
U
دوره
termed
U
دوره
felly
U
دوره
era
U
دوره
course
U
: دوره
epoch
U
دوره
bordering
U
دوره
instar
U
دوره
bordered
U
دوره
border
U
دوره
phases
U
دوره
coursed
U
: دوره
epochs
U
دوره
pools
U
دوره
pooled
U
دوره
pool
U
دوره
periods
U
دوره
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com