English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Pry not into the affair of others. <proverb> U در کار دیگران مداخله مکن .
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
interloper U کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
interlopers U کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
Other Matches
encroachment U تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachments U تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
laisser faire U عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
laissez faire U عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
right to intervene U حق مداخله
interfere U مداخله
pryer U مداخله گر
intermediation U مداخله
interposition U مداخله
meddlesome U مداخله گر
interference U مداخله
interferes U مداخله
participation U مداخله
interfered U مداخله
interposal U مداخله
to thrust oneself U مداخله
officious U مداخله کن
intervention U مداخله
interventions U مداخله
intervenes U مداخله کردن
intervener U مداخله کننده
intervenient U مداخله کننده
interventionist U طرفدار مداخله
meddled U مداخله کردن
meddle U مداخله کردن
meddles U مداخله کردن
undue U بدون مداخله
intermediary U وساطت مداخله
interposing U مداخله کردن
intervened U مداخله کردن
intervene U مداخله کردن
interpose U مداخله کردن
interposed U مداخله کردن
interlope U مداخله کردن
intermediaries U وساطت مداخله
interposingly U ازراه مداخله
interposes U مداخله کردن
intevener U مداخله کننده
nonintervention U عدم مداخله
military intervention U مداخله نظامی
stickle U مداخله کردن
interventions U مداخله کردن
intervention U مداخله کردن
non intervention U عدم مداخله
tamperer U مداخله کننده
put in U مداخله کردن رساندن
to i. with qnother's affairs U درکاردیگری مداخله کردن
intermediacy U میانجی گری مداخله
to intervene in an affair U در کاری مداخله کردن
tamper U مداخله وفضولی کردن
nonintervention U سیاست عدم مداخله
interjects U در میان امدن مداخله کردن
intervened U مداخله کردن پا میان گذاردن
electromagnetic interference U مداخله الکترومغناطیسی درکار رادارها
step in U مداخله بیجا در کاری کردن
intervenes U مداخله کردن پا میان گذاردن
intervene U مداخله کردن پا میان گذاردن
interjecting U در میان امدن مداخله کردن
interposingly U مداخله کنان بطور معترضه
poke nose into something [one's life] <idiom> U در کار کسی مداخله کردن
intermediate U درمیان اینده مداخله کننده
interferes U پا بمیان گذاردن مداخله کردن
marplot U ادم فضول مداخله کننده
interfere U پا بمیان گذاردن مداخله کردن
interfered U پا بمیان گذاردن مداخله کردن
interject U در میان امدن مداخله کردن
interjected U در میان امدن مداخله کردن
isolationist U طرفدارعدم مداخله در سیاست کشورهای دیگر
Community architecture U [جنبش مداخله در طراحی ساختمان های انگلیس]
intercurrent U مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
intercurreace U مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
let point U امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
rest U دیگران
rests U دیگران
interventionism U سیستم مداخله دولت درامور اقتصادی و عدم وجودازادی درتجارت
holding company U شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
regard for others U ملاحظه دیگران
regard for others U واهمه از دیگران
regrad for others U ملاحظه دیگران
What do the others say? U دیگران چه می گویند؟
et al U مخفف و دیگران
aside U جدااز دیگران
regard for others U رعایت دیگران
asides U جدااز دیگران
prevenance U توجه باحتیاجات دیگران
under one's belt <idiom> U استفاده از تجارب دیگران
vicarious saccifice U خودش به جای دیگران
to live at the expense of society U بار دیگران شدن
infringer U متخطی به حقوق دیگران
infringement on others rights U تخطی به حقوق دیگران
mind reading U کشف افکار دیگران
spoilsman U محل عیش دیگران
prepotent U نیرومندتر از دیگران غالب
one-upmanship <idiom> U توانایی سر بودن از دیگران
individualizing U از دیگران جدا کردن
steal one's thunder <idiom> U قاپیدن کلام دیگران
individualised U از دیگران جدا کردن
individualises U از دیگران جدا کردن
take after <idiom> U مثل دیگران رفتارکردن
individualising U از دیگران جدا کردن
individualize U از دیگران جدا کردن
individualized U از دیگران جدا کردن
individualizes U از دیگران جدا کردن
breach U تجاوز به حقوق دیگران
draw away U دیگران را پست سرگذاشتن
to pull the strings U دیگران را الت قراردادن
dummy U الت دست دیگران
dummies U الت دست دیگران
mind reader U کاشف افکار دیگران
mind readers U کاشف افکار دیگران
breaches U تجاوز به حقوق دیگران
breached U تجاوز به حقوق دیگران
an outrage upon justice U پایمال سازی حق دیگران
as a warning to others U برای عبرت دیگران
spoiler U محل عیش دیگران
To put ones nose into other peoples affairs . U درکار دیگران فضولی کردن
ghost writer U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writer U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
to act independently of others U کاری به کار دیگران نداشتن
run away with <idiom> U سربودن ،بهتراز دیگران بودن
to break the ice U دیگران شکل ابتدائی رانداشتن
To pick other peoples brains. U از افکار دیگران استفاده کردن
to i. upo other's rights U بحقوق دیگران تجاوز کردن
scapegoat کسی را قربانی دیگران کردن
to mack i. about a person U در باره کسی از دیگران جویاشدن
ghost-writers U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
to trespass U بحقوق دیگران تجاوز کردن
scapegoats U کسی راقربانی دیگران کردن
to be the odd one out <idiom> U نامشابه [دیگران در گروهی] بودن
i do not know;try the others U من نمیدانم ببینید دیگران میمانند یا نه
splurge U ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurged U ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurging U ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
draw away U جلوتر از دیگران حرکت کردن
competition clause U شرط ممانعت از دخول دیگران
blazing star U هرچیزی که موردتوجه دیگران باشد
splurges U ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
scapegoat کسی که قربانی دیگران شود
scapegoats U کسیکه قربانی دیگران شود
interlope U پادرمیان کار دیگران گذاردن
john aleay jones U جان که نام دیگران جوتراست
proportion U اندازه چیزی در برابر با دیگران
upstaging U توجه دیگران را به خود جلب کردن
peeping Tom <idiom> U کسی که به پنجره دیگران نگاه میکند
Be quiet so as not to wake the others. U ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
upstaged U توجه دیگران را به خود جلب کردن
swim against the tide/current <idiom> U کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
you said it/you can say that again <idiom> U نشان دادن موفقیت با نظریه دیگران
cool one's heels <idiom> U به علت بی ادبی دیگران منتظر ماندن
To lay one self open to ridicule . U خودراآلت دست ومسخره دیگران قراردادن
oddball <idiom> U کسی که رفتارش با دیگران فرق میکند
go (someone) one better <idiom> U کاری را بهتراز دیگران انجام دادن
have a way with <idiom> U تحت نفوذ قرار دادن دیگران
rain on someone's parade <idiom> U برنامه های دیگران را مختل کردن
upstages U توجه دیگران را به خود جلب کردن
poking U سکه زدن فضولی در کار دیگران
plagiarizing U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
sadistically U کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
sadist U کسیکه از زجر دیگران لذت میبرد
plagiarist U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
copier U مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
copiers U مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
plagiarizes U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
spoilsport U کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
claptrap U سخنی که برای ستایش دیگران بگویند
spoilsport U کسی که عیش دیگران را منغص میکند
spoilsports U کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
spoilsports U کسی که عیش دیگران را منغص میکند
plagiarized U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarize U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarised U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
to throw one's lot U با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
to put in a piece of work U بخشی از کار دیگران را انجام دادن
poke U سکه زدن فضولی در کار دیگران
to interject a remark U سخنی را در میان سخن دیگران گفتن
plagiarises U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
poked U سکه زدن فضولی در کار دیگران
plagiarising U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
sadistic U کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
pokes U سکه زدن فضولی در کار دیگران
plagiary U سارق اثار ادبی و هنری دیگران
cats paw U الت دست دیگران گره پنجه گربهای
His happiness consists in helping others. U خوشبختی او در این است که به دیگران کمک کند.
She is more culpable than the others. U او [زن] بیشتر از دیگران گناه کار [مقصر] است.
parrotry U بازگویی سخن دیگران مانندطوطی یا ازراه چاپلوسی
bohemian U که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
self enforcing U دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
bohemians U که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
to herd with other people U با مردم دیگر پیوستن درگروه دیگران درامدن
Schadenfreude U لذتی که شخصی از رنج کشیدن دیگران میبرد
exclucivism U بیمیلی بداخل کردن دیگران درحلقه خود
totaquine U داروی ضد مالاریا مرکب ازگنه گنه وترکیبات دیگران
pestiferously U چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
totaquina U داروی ضد مالاریا مرکب ازگنه گنه وترکیبات دیگران
sported U پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
ignore U تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
sport U پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
ignored U تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
noctule U یکجور شب کور در انگلستان که از همه شبکورهای دیگران کشوربزرگتراست
ignores U تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com