English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
resident U در جائی سکونت داشتن
residents U در جائی سکونت داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
initiation U وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
habitation U سکونت
habitations U سکونت
habitancy U سکونت
habitance U سکونت
habituate U سکونت کردن
habitat U محل سکونت
occupancy cycle U دوره سکونت
quarters U محل سکونت
residence U سکونت سکنی
residences U سکونت سکنی
habituated U سکونت کردن
habitableness U قابلیت سکونت
habitats U محل سکونت
habitable U قابل سکونت
occupancy U سکونت اشغال مال
habitably U بطور قابل سکونت
lodging U محل سکونت اطاق کرایهای
quartering U محل سکونت سکنا دهنده
beggary U محل سکونت گدایان گداخانه
lodgings U محل سکونت اطاق کرایهای
ultramontanism U سکونت در ارتفاعات زیاد اعتقاد به تفوق مطلق پاپ
lapland U ناحیه شمال سوئدونروژ وفنلاند وشوروی که محل سکونت اقوام لاپ میباشد
general quarters U اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
ghettos U محل کوچکی از شهرکه محل سکونت اقلیت هااست
ghetto U محل کوچکی از شهرکه محل سکونت اقلیت هااست
ghettoes U محل کوچکی از شهرکه محل سکونت اقلیت هااست
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have U داشتن
lacked U کم داشتن
lack U کم داشتن
bears U در بر داشتن
bears U داشتن
doubts U شک داشتن
lacks U کم داشتن
having U داشتن
have U داشتن
lackvt U کم داشتن
doubting U شک داشتن
doubted U شک داشتن
doubt U شک داشتن
to hold U داشتن
monogyny U داشتن یک زن
to hold a meeting U داشتن
bear U در بر داشتن
bear U داشتن
to have possession of U داشتن
possessing U داشتن
redolence U بو داشتن
to have f. U تب داشتن
intercommon U داشتن
owning U داشتن
owned U داشتن
relieve U داشتن
own U داشتن
relieving U داشتن
relieves U داشتن
to be feverish U تب داشتن
want U کم داشتن
possess U داشتن
to go hot U تب داشتن
to possess U داشتن
wanted U کم داشتن
possesses U داشتن
owns U داشتن
to be in a f. U تب داشتن
tolerating U طاقت داشتن
deserves U استحقاق داشتن
contested U اعتراض داشتن بر
contest U اعتراض داشتن بر
contesting U اعتراض داشتن بر
tolerates U طاقت داشتن
scoots U سرعت داشتن
scooting U سرعت داشتن
scooted U سرعت داشتن
scoot U سرعت داشتن
vibrate U ارتعاش داشتن
vibrated U ارتعاش داشتن
contests U اعتراض داشتن بر
tolerated U طاقت داشتن
tolerate U طاقت داشتن
to be afraid U بیم داشتن
jutty U پیشرفتگی داشتن
vibrating U ارتعاش داشتن
vibrates U ارتعاش داشتن
implies U دلالت داشتن
abominate U تنفر داشتن
abominated U تنفر داشتن
abominates U تنفر داشتن
lackvt U احتیاج داشتن
vary U فرق داشتن
abominating U تنفر داشتن
hear U خبر داشتن
hears U خبر داشتن
varies U فرق داشتن
mant U لکنت داشتن
able U شایستگی داشتن
look after U توجه داشتن به
mediately U با داشتن وسیله
abhor U ترس داشتن از
imply U دلالت داشتن
implying U دلالت داشتن
mislike U تنفر داشتن از
to have in mind U در نظر داشتن
misdeem U سوء فن داشتن
contradict U تناقض داشتن با
adjudge مقرر داشتن
contradicted U تناقض داشتن با
contradicts U تناقض داشتن با
meritoriously U با داشتن استحقاق
letted U باز داشتن
outstand U برجستگی داشتن
retroact U واکنش داشتن
retains U نگاه داشتن
retaining U نگاه داشتن
schismatize U شقاق داشتن
retained U نگاه داشتن
scruple U تردید داشتن
retain U نگاه داشتن
to bear a grudge U لج یاکینه داشتن
resile U انعطاف داشتن
repugn U تناقض داشتن
preservatize U نگاه داشتن
propend U تمایل داشتن
protend U بسط داشتن
occupying U مشغول داشتن
occupy U مشغول داشتن
occupies U مشغول داشتن
receive of U سهم داشتن از
reck U پروا داشتن
reck U بیم داشتن
reck U باک داشتن
scruple U وسواس داشتن
expects U چشم داشتن
expecting U چشم داشتن
stick-ups U برجستگی داشتن
stick-up U برجستگی داشتن
stick up U برجستگی داشتن
to be in a state of a U بیم داشتن
to be in arrear U پس افت داشتن
to be in contact U تماس داشتن
to be in debt U بدهی داشتن
to be in demand U طالب داشتن
to be in rapport U تماس داشتن
refrain U نگاه داشتن
refrained U نگاه داشتن
refraining U نگاه داشتن
see after U توجه داشتن به
expected U چشم داشتن
shilly shally U دودلی داشتن
expect U چشم داشتن
keeps U نگاه داشتن
keep U نگاه داشتن
shimmey U تاب داشتن
shimmey U لرزش داشتن
shimmy U تاب داشتن
shimmy U لرزش داشتن
refrains U نگاه داشتن
deserve U استحقاق داشتن
correspond U رابطه داشتن
belongs U تعلق داشتن
belonged U تعلق داشتن
belong U تعلق داشتن
to look like U شباهت داشتن
pass a resolution U مقرر داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com