English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 100 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
turn the trick <idiom> U درکاری که میخواست موفق شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
he was about to say U میخواست بگوید
he wished to be private U میخواست تنهاباشد
on the house <idiom> U مجاز درکاری
to be to blame for something U مقصر درکاری بودن
in the swim <idiom> U درکاری فعالیت داشتن
to make a hand of anything U درکاری کامیاب شدن
to p with a task U درکاری پشت کارداشتن
to come to the fore U قسمت مهم درکاری داشتن
sink or swim <idiom> U افت وخیز درکاری داشتن
duumvirate U اشتراک دو نفرهم رتبه درکاری
To be an old hand at something. U درکاری سابقه وتجربه داشتن
fillbelly U کسیکه درکاری حریص باشد
To put obstacles in the way. U سنگ انداختن درکاری (اشکال تراشیدن )
To put money into somethings. U درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
let it rip <idiom> U انجام بیش از اندازه چیزی ،گیرافتادن درکاری
gallio U ماموریاشخصی که ازدخالت درکاری که بیرون ازصلاحیت اوست خود داری
successful U موفق
prosperous U موفق
successful <adj.> U موفق
lucrative U موفق
upbeat U موفق
throve U موفق شد
attain U موفق شدن
make a hit <idiom> U موفق شدن
fay U موفق شدن
hot hand U پرتاب موفق
come off <idiom> U موفق شدن
fall short (of one's expectations) <idiom> U موفق نشدن
sure-fire U حتما موفق
go over well <idiom> U موفق بودن
to make a shift U موفق شدن
have it made <idiom> U موفق بودن
to fall through U موفق نشدن
I made good my escape . U موفق به فرار شد
arriving U موفق شدن
arrives U موفق شدن
to go wrong U موفق نشدن
to pull through U موفق شدن
wowed U موفق شدن
attained U موفق شدن
arrived U موفق شدن
arrive U موفق شدن
wows U موفق شدن
wowing U موفق شدن
wow U موفق شدن
attains U موفق شدن
attaining U موفق شدن
to come through U موفق شدن
carry the day <idiom> U برنده یا موفق شدن
two-way U موفق در حمله و دفاع
manage to do it U موفق بانجام ان شدن
to come up in the world U موفق شدن [در زندگی یا شغل]
to go places U موفق شدن [در زندگی یا شغل]
to collapse U موفق نشدن [مذاکره یا فرضیه]
nojoy U موفقیتی نیست موفق نشدم
hits U جستجوی موفق در پایگاه داده
hitting U جستجوی موفق در پایگاه داده
prospers U رونق یافتن موفق شدن
connect U ضربه موفق در پایگاه دوم
prospering U رونق یافتن موفق شدن
prospered U رونق یافتن موفق شدن
connects U ضربه موفق در پایگاه دوم
hit U جستجوی موفق در پایگاه داده
convert U پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converted U پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converting U پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converts U پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
succeed U موفق شدن نتیجه بخشیدن
succeeded U موفق شدن نتیجه بخشیدن
prosper U رونق یافتن موفق شدن
hit and miss U گاهی موفق وگاهی مغلوب
succeeds U موفق شدن نتیجه بخشیدن
put across U باحقه بازی موفق شدن
to get sight of a person U موفق بدیدن کسی شدن
to f. in the pan U باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
I have no doubt that you wI'll succeed. U تردیدی ندارم که موفق می شوید
I could never make her understand . U هرگز موفق نشدم به او بفهمانم
god speed you U کامیاب شوید موفق باشید
Supposing we do not succeedd, then waht? U حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
to get any ones speech U موفق بشنیدن نطق کسی شدن
get to first base <idiom> U موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
smash hit <idiom> U نمایش ،بازی یا فیلم خیلی موفق
throw up one's hands <idiom> U توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
i managed to do it U موفق شدم که ان کار را انجام دهم
to be a dead duck U امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
deliver the goods <idiom> U موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
make the grade <idiom> U منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
He'll never get anywhere. U او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش]
You wI'll fail unless you work harder . U موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
failed U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
to score with a girl <idiom> U موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
He'll never amount to anything. <idiom> U او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش] [اصطلاح روزمره]
It appears questionable whether he will manage to do that. U بحث برانگیز به نظر می رسد که آیا او موفق به انجام این کار بشود.
misses U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
miss U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
to strike oil U کامیاب شدن موفق شدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com