English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
land girl n U دختری که کارهای صحرایی میکرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
she was her putative daughter U اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
fieldwork U کارهای صحرایی :زمین پیمایی ومانندان
bleacher U صندلیهای چند ردیفی صحرایی نیمکتهای اموزشی صحرایی
backgrounds U سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
background U سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
daughterhood U دختری
step daughter U نا دختری
girlhood U دختری
he wep!for pain U ازدردگریه میکرد
i would to heaven U خدا میکرد
i would to god that U خدا میکرد
he complained with reason U داشت که گله میکرد
i would to heaven U کاش خدا میکرد
he was proof against harm U هر اسیبی را دفع میکرد
his tongue ran on pattens U خیلی شلوق میکرد
To be crazy about agirl . U کشته مرده دختری بودن
queen of U دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود
debutant U دختری که برای اولین مرتبه در جامعه وارد میشود
to score with a girl <idiom> U موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
He felt like he'd finally broken the jinx. U او [مرد] این احساس را میکرد که بالاخره طلسم را شکنده بود.
taxi dancer U دختری که در کلاس رقص یاکاباره در مقابل پول بامشتریان دیگر میرقصد
The Pied Piper of Hamelin U نی نواز هاملن [با نوازش موشها را تلسم میکرد و به رودخانه میبرد غرق شوند]
The Pied Piper of Hamelin U فلوت زن رنگارنگ هاملن [با نوازش موشها را تلسم میکرد و به رودخانه میبرد غرق شوند]
antigone U دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد
groupies U دختری که به امید آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکاران و غیره آنها را از مکانی به مکان دیگر تعقیب میکند
groupie U دختری که به امید آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکاران و غیره آنها را از مکانی به مکان دیگر تعقیب میکند
head-shrinker U کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
head-shrinkers U کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
co-eds U دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co-ed U دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co ed U دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
outdoor U صحرایی
campestral U صحرایی
would god U ای کاش خدا میکرد کاش خدامیکرد
abutilon U خطمی صحرایی
field glasses U عینک صحرایی
field kitchen U اشپزخانه صحرایی
call boxes U تلفن صحرایی
call box U تلفن صحرایی
caracal U گربه صحرایی
crab apple U سیب صحرایی
crab apples U سیب صحرایی
vole U موش صحرایی
bindweed U نیلوفر صحرایی
cans U مستراح صحرایی
voles U موش صحرایی
latrine U توالت صحرایی
corn mayweed U بابونه صحرایی
corn parsley U جعفری صحرایی
field gun U توپ صحرایی
field laboratory U ازمایشگاه صحرایی
field maintenance U نگهداری صحرایی
field notes U یادداشتهای صحرایی
field radio U بی سیم صحرایی
field ration U جیره صحرایی
field shop U تعمیرگاه صحرایی
field stockade U ذخایر صحرایی
field wire U سیم صحرایی
field work U کار صحرایی
fieldartillery U توپخانه صحرایی
outsentry U پاسدار صحرایی
field glass U دوربین صحرایی
field exercise U تمرین صحرایی
scabiosa U مامیثای صحرایی
drumhead court martial U محاکمه صحرایی
ratton U موش صحرایی
field shop U کارگاه صحرایی
english mercury U اسفناج صحرایی
good henry U اسفناج صحرایی
good king U اسفناج صحرایی
out guard U گشتی صحرایی
fiedl fortifications U استحکامات صحرایی
field archery U تیراندازی صحرایی
field army U ارتش صحرایی
field exercise U خدمات صحرایی
gerbille U موش صحرایی
canning U مستراح صحرایی
mentha piperita U نعناع صحرایی
field atrillery U توپخانه صحرایی
prison camps U زندان صحرایی
prison camp U زندان صحرایی
landrail U ابچلیک صحرایی
artillery U توپخانه صحرایی
orienteering U مسابقهی دو صحرایی
gerbil U موش صحرایی
rat U موش صحرایی
gerbils U موش صحرایی
field hospital U بیمارستان صحرایی
pavilions U چادر صحرایی
field hospitals U بیمارستان صحرایی
pavilion U چادر صحرایی
fieldmice U موش صحرایی
fieldmouse U موش صحرایی
oat U جو صحرایی یولاف
can U مستراح صحرایی
hunter's round U نوعی مسابقه صحرایی
field officer U افسر عملیات صحرایی
hudson seal U خز موش صحرایی امریکا
field manual U ائین نامه صحرایی
field arrow U تیرهای تیراندازی صحرایی
tare U ویسیای صحرایی ماشک
dodders U کتان صحرایی لرزیدن
fieldpiece U تفنگ یا توپ صحرایی
field U زمینه رزمی صحرایی
fielded U زمینه رزمی صحرایی
fields U زمینه رزمی صحرایی
field round U یک دور تیراندازی صحرایی
convertible table U میز صحرایی تا شونده
dodder U کتان صحرایی لرزیدن
coyote U گرگ صحرایی امریکای شمالی
coyotes U گرگ صحرایی امریکای شمالی
field commands U یکانهای صحرایی فرماندهیهای رزمی
lemming U موش صحرایی قطب شمال
field operating U فعال درصحرا رده صحرایی
field radio U رادیوی قابل حمل صحرایی
hock U گیاهان پنیرک شاهدانه صحرایی
lemmings U موش صحرایی قطب شمال
previous work U کارهای قبلی
preliminary works U کارهای مقدماتی
diabolism U کارهای شیطانی
the galleys U کارهای سخت
Travaux preparatoires U کارهای مقدماتی
hatchet man <idiom> U کارهای سیاسی
cementation U کارهای سیمانی
meshwork U کارهای مشبک
daily round U کارهای روزانه
temporary works U کارهای موقت
auxiliary work U کارهای اضافی
incidental works U کارهای اتفاقی
interior affairs U کارهای درونی
lunces U کارهای غریب
emergency works U کارهای اضطراری
wirework U کارهای سیمی
earth work U کارهای خاکی
miscellaneous works U کارهای مختلف
i heard him U او را شنیدم شنیدم گله میکرد
field events U ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
field event U ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
peafowl U قوقاول بزرگ صحرایی جنوب اسیا
out door U صحرایی در هوای ازاد انجام شده
ess U دو پیچ در سمت مخالف درمسیر صحرایی
chore U کارهای عادی و روزمره
chores U کارهای عادی و روزمره
foppery U جلفی کارهای جلف
logjam U کارهای عقب افتاده
inhouse work U کارهای داخلی تاسیسات
navvies U کارگر کارهای خاکی
light housekeeping U کارهای خانه داری
diabolize U کارهای شیطانی کردن
navvy U کارگر کارهای خاکی
mundane affairs U کارهای این جهان
Arrears of work . Back log of work . U کارهای عقب افتاده
public works U کارهای ساختمانی همگانی
light housekeeping U کارهای سبک خانکی
customs agent U واسطه کارهای گمرکی
welfare work U کارهای عام المنفعه
field expedient U روشهای اضطراری اخراجات در صحرا تدابیر صحرایی
steeplechases U اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
equestrian events U مسابقه کنترل اسب و پرش درمسافت صحرایی
steeplechase U اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
automaton U ماشینی که کارهای انسان را میکند
automatons U ماشینی که کارهای انسان را میکند
I cant figure that girl out . U از کارهای او چیزی نمی فهمم
chickens come home to roost <idiom> U چوب کارهای گذشته را خوردن
A series of city improvement works. U یکرشته کارهای عمرانی شهری
pile-ups U انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile-up U انباشتگی کارهای عقب افتاده
scheduling U برنامه ریزی کارهای اجرائی
earthworks U خاک کاری کارهای خاکی
to pry into a person affairs U در کارهای کسی فضولی کردن
erection crane U جراثقال برای کارهای ساختمانی
downswing U تنزل کارهای تجارتی وغیره
outgeneral U در کارهای جنگی پیش افتادن از
donkeywork U کارهای عادی وروزمره خرکاری
cross country U خارج از جاده وشارع اصلی در فضاهای بازدهات صحرایی
ship's serviceman U مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
to finish off U کارهای دست باخر را انجام دادن
to pick on U برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
peonage U استفاده از غلام برای کارهای بندگی
up to one's ears in work <idiom> U کارهای زیاد برای انجام داشتن
he has no enterprise U دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
He is most suitable for brain work . U خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
basket weave pattern U طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
apery U میمون صفتی کارهای بوزینه وار
cycle time U مدت لازم جهت انجام کارهای دوره
tine U دندانه ماشینهائی که کارهای خاکی انجام میدهند
wright U کسی که به کارهای ماشینی و ساختن ان اشتغال دارد
task U ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
self- U سیستمی که خود را با کارهای مختلف تط بیق میدهد
supercargo U مباشر کارهای بازرگانی وفروش کالا در کشتی
tasks U ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
utility U تاسیسات ووسایل رفاهی کارهای عمومی یا خدماتی
data clerk U فردی که در یک مجموعه کامپیوتری کارهای دفترانجام میدهد
coordinate U سازماندهی کارهای پیچیده تا به طور کارا مناسب شوند
yard man U کسیکه برای اداره کارهای طویله اجیر میشود
audit U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audited U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
I am just a pen – pusher . U قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
Ergonomics U [مطالعه در ارتباطات بین کارهای انسانی، کار پژوهی]
auditing U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com