Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
paleology
U
دانش چیزهای کهنه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
straight "A " student
U
دانش آموزی
[دانش جویی]
که همیشه همه درسها را ۲۰ می گیرد
clouted
U
پارچه کهنه کهنه
clout
U
پارچه کهنه کهنه
clouting
U
پارچه کهنه کهنه
clouts
U
پارچه کهنه کهنه
munched
U
چیزهای جویدنی
scatterings
U
چیزهای پراکنده
munching
U
چیزهای جویدنی
valuables
U
چیزهای بهادار
inflammable substances
U
چیزهای اتشگیر
oddment
U
چیزهای متفرقه
inflammables
U
چیزهای اتشگیر
the inevitable
U
چیزهای عادی
munch
U
چیزهای جویدنی
bygone
U
چیزهای گذشته
trivia
U
چیزهای بی اهمیت
munches
U
چیزهای جویدنی
incidentals
U
چیزهای کوچک
gaudery
U
چیزهای کم بها
by gone
U
چیزهای گذشته
cates
U
چیزهای لذیذ
post matter
U
چیزهای پستی
the sublime
U
چیزهای بلندوعالی
inanimate objects
U
چیزهای بیجان
coconscious
U
ادراک چیزهای یکسان
impedimenta
U
چیزهای دست و پا گیر
appurtenence
U
اسباب چیزهای وابسته
available amount
U
مقدار
[چیزهای]
در دسترس
impediments
U
چیزهای دست و پاگیر
Well what do you know!Well i never!
U
بحق چیزهای نشنیده !
inter alia
U
میان چیزهای دیگر
coconsciousness
U
ادراک چیزهای یکسان
microtomy
U
بریدن چیزهای ریز
to compare oppsites
U
چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
impediment
U
چیزهای دست و پاگیر
among others
U
میان چیزهای دیگر
among other things
U
میان چیزهای دیگر
byes
U
چیزهای کناری یاثانوی فرعی
interposition
U
چیزی که در میان چیزهای دیگرگذارند
gimceackery
U
چیزهای قشنگ وبی مصرف
bye
U
چیزهای کناری یاثانوی فرعی
microphotography
U
عکس برداری از چیزهای خرد
to i. on particulars
U
به چیزهای جزئی اهمیت دادن
to compare apples and oranges
<idiom>
U
چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
plexus
U
چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
pretty pretties
U
چیزهای قشنگ و نادان فریب
see things
<idiom>
U
چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
She is fond of sweet things.
U
از چیزهای شیرین ( شیرینی ) خوشش می آید
supemundane
U
بالاتراز چیزهای وابسته به این جهان
scrape together
<idiom>
U
پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
luff
U
قلاب مخصوص بلندکردن چیزهای سنگین
irrespectively
U
بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
other things being equal
U
اگر برای چیزهای دیگر نباشد
forklift
U
ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
gutter man
U
دوره گردیکه چیزهای ارزان وکهنه می فروشد
intercurrent
U
مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
bathos
U
تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
drainer
U
خشک اندازنده فرفی که اب چیزهای دیگرراخشک میاندازد
litters
U
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
litter
U
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
littered
U
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
littering
U
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
papier
U
یکجور مقوای سخت که چسب و گل رس و چیزهای دیگربخمیران میزنند
penny-wise and pound-foolish
<idiom>
U
توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
object lessons
U
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lesson
U
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
nympholepsy
U
جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
object method of teaching
U
شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
I am a great believer in using natural things for cleaning.
U
من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
matelote
U
یکجور خوراک ماهی که باشراب و پیاز و چیزهای دیگر درست می کنند
kenning
U
دانش
wisdom
U
دانش
know-how
U
دانش
scholarship
U
دانش
knowledge
U
دانش
scholarships
U
دانش
gramarey
U
دانش
knowledge
U
دانش
realising
[British]
U
دانش
realizing
U
دانش
cognition
U
دانش
understanding
U
دانش
know how
U
دانش
cognisance
[British]
U
دانش
gramarye
U
دانش
gramary
U
دانش
science
U
دانش
sciences
U
دانش
presentationism
U
عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند
pupils
U
دانش اموز
architectonic
U
دانش معماری
treatises
U
دانش نویسه
knowledge representation
U
بازنمود دانش
an encourouges of science
U
دانش پرور
alumnus
U
دانش اموخته
schoolboy
U
دانش اموز
schoolboys
U
دانش اموز
schooling
U
کسب دانش
kith
U
دانش و معرفت
letter
U
معرفت دانش
letters
U
معرفت دانش
treatise
U
دانش نویسه
student
U
دانش اموز
computer literacy
U
دانش کامپیوتر
computer awarness
U
دانش کامپیوتر
knowledge representation
U
نمایش دانش
strikers
U
دانش اموز
academies
U
انجمن دانش
academy
U
انجمن دانش
grader
U
دانش اموز
striker
U
دانش اموز
students
U
دانش اموز
in ken
U
د رحدود دانش
pupil
U
دانش اموز
physical science
U
دانش مادی
technical know how
U
دانش فنی
witting
U
معلومات دانش
photology
U
دانش روشنایی
philomath
U
دانش پرست
patrons of learning
U
دانش پروران
pansophism
U
دانش مطلق
postgraduates
U
دانش اموخته
polyhistor
U
دانش بسیار
life sciences
U
دانش زیستی
thermodynamics
U
دانش دماپویایی
to reach for knowledge
U
دانش کوشیدن
life science
U
دانش زیستی
schoolfellow
U
کسب دانش
educating
U
دانش اموختن
educates
U
دانش اموختن
educate
U
دانش اموختن
polymathy
U
دانش زیاد
postgraduate
U
دانش اموخته
organum
U
وسیله دانش
teacher's college
U
دانش سرا
normal school
U
دانش سرا
maieutic
U
دانش مامایی
knowlege representation
U
نمایش دانش
knowledge engineer
U
مهندسی دانش
knowledge domain
U
قلمرو دانش
knowledge base
U
پایگاه دانش
knowing faculty
U
قوه دانش
scholar
U
دانش پژوه
learning
U
دانش یادگیری
omniscience
U
دانش بی پایان
aeronautics
U
دانش هوانوردی
to a knowledge
U
دانش اندوختن
ominscience
U
دانش بی پایان
onomastics
U
دانش نام
scholars
U
دانش پژوه
erudition
U
فضل و دانش
smattering
U
دانش سطحی
worm eaten
U
کهنه
weatherworn
U
کهنه
trity
U
کهنه
behind the times
U
کهنه
by gone
U
کهنه
mucid
U
کهنه
knacker
U
کهنه خر
gray
U
کهنه
fogram
U
کهنه
shabbly
U
کهنه
pokey
U
کهنه
dossil
U
کهنه
out of d.
U
کهنه
ragman
U
کهنه خر
weatherbeaten
U
کهنه
kettle holder
U
کهنه
timeworn
U
کهنه
antiquated
U
کهنه
fusty
U
کهنه
fustiest
U
کهنه
fustier
U
کهنه
wads
U
کهنه
tatters
U
کهنه
tacky
U
کهنه
musty
U
کهنه
olden
U
کهنه
worn-out
U
کهنه
rag
U
کهنه
rags
U
کهنه
antiques
U
کهنه
behindhand
U
کهنه
old-fashioned
U
کهنه
age old
U
کهنه
obsolete
U
کهنه
age-old
U
کهنه
antique
U
کهنه
obsolescence
U
کهنه گی
trite
U
کهنه
worn out
U
کهنه
poky
U
کهنه
pokiest
U
کهنه
archaic
U
کهنه
stale
U
کهنه
ragged
U
کهنه
lint
U
کهنه
dowdy
U
کهنه
wadding
U
کهنه
outworn
U
کهنه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com