English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
send down U دانشجویی را از دانشگاه بیرون کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to turn out U بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
Master of Arts U صاحب درجهای از دانشگاه که اصولا` میتواند در دانشگاه اموزگاری کند
Masters of Arts U صاحب درجهای از دانشگاه که اصولا` میتواند در دانشگاه اموزگاری کند
teach-ins U بحث علمی دانشجویی
teach-in U بحث علمی دانشجویی
scholarship U کمک هزینه دانشجویی
scholarships U کمک هزینه دانشجویی
matriculates U در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
matriculate U در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
matriculating U در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
matriculated U در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
seminarian U دانشجویی که در جلسات بحث وتحقیق شرکت میکند
sizar U دانشجویی که کمک هزینه تحصیلی دریافت میدارد
sizer U دانشجویی که کمک هزینه تحصیلی دریافت میدارد
colleger U دانشجویی که ازبنگاه خیریه دانشکده بهرمند میشود
pyramidist U دانشجویی که در ساختمان وتاریخ هرم های مصر بررسی میکند
to strain at a gnat U ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
rah rah U دارای روحیه دانشجویی شعار دهنده برای دانشکده هورا هورا گفتن
witjout U بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
luxate U از جای خود بیرون کردن جابجا کردن
eliminates U بیرون کردن
to drum out U بیرون کردن
to hunt away U بیرون کردن
exorcised U بیرون کردن
exorcising U بیرون کردن
fire out U بیرون کردن
exorcizes U بیرون کردن
eliminated U بیرون کردن
exorcize U بیرون کردن
exorcises U بیرون کردن
exorcized U بیرون کردن
eliminate U بیرون کردن
cashier U بیرون کردن
to send down U بیرون کردن
exorcizing U بیرون کردن
to drive out U بیرون کردن
force U بیرون کردن
eliminating U بیرون کردن
to give the sack U بیرون کردن
to hunt out U بیرون کردن
ejecting U بیرون کردن
forcing U بیرون کردن
to pack off U بیرون کردن
outcrop U سر بیرون کردن
ejects U بیرون کردن
outcrops U سر بیرون کردن
to stuck out U بیرون کردن
cashiers U بیرون کردن
forces U بیرون کردن
to fire out U بیرون کردن
swap U بیرون کردن
swapped U بیرون کردن
swaps U بیرون کردن
swopped U بیرون کردن
swopping U بیرون کردن
eject U بیرون کردن
swops U بیرون کردن
to charm away U بیرون کردن
ejected U بیرون کردن
extravasate U ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
ejecting U بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound U عازم بیرون روانه بیرون
extrusion U بیرون اندازی بیرون امدگی
ejected U بیرون راندن بیرون انداختن
eject U بیرون راندن بیرون انداختن
ejects U بیرون راندن بیرون انداختن
dispossess U بیرون کردن رهاکردن
jettisons U پرتاب کردن به بیرون
dispossessed U بیرون کردن رهاکردن
dispossesses U بیرون کردن رهاکردن
jettisoning U پرتاب کردن به بیرون
jettisoned U پرتاب کردن به بیرون
expectorate U ازسینه بیرون کردن
pour out <idiom> U به بیرون مساطه کردن
to put out U بیرون کردن رنجاندن
fire U بیرون کردن انگیختن
jettison U پرتاب کردن به بیرون
exsufflate U بافوت بیرون کردن
dispossessing U بیرون کردن رهاکردن
fires U بیرون کردن انگیختن
un arth U ازلانه بیرون کردن
paravial U بیرون کردن مستاجر
to kick out of the house U ازخانه بیرون کردن
fired U بیرون کردن انگیختن
evicted U مستردداشتن بیرون کردن
to show one out U کسیرا از در بیرون کردن
evicting U مستردداشتن بیرون کردن
evict U مستردداشتن بیرون کردن
evicts U مستردداشتن بیرون کردن
run out <idiom> U به زور بیرون کردن ،اخراج کردن
extract U بیرون کشیدن استخراج کردن
drives U عقب نشاندن بیرون کردن
to live out [British E] U در بیرون از شهر زندگی کردن
emitting U بیرون دادن خارج کردن
to push off U شروع کردن بیرون رفتن
unearthed U از لانه بیرون کردن از زیردراوردن
in and out <idiom> U اغلب به بیرون رفتوآمد کردن
drive U عقب نشاندن بیرون کردن
emitted U بیرون دادن خارج کردن
unearth U از لانه بیرون کردن از زیردراوردن
to live outside Tehran U بیرون از تهران زندگی کردن
to live out of town U در بیرون از شهر زندگی کردن
to conjure anevil spirit U روح پلیدی را بیرون کردن
unearthing U از لانه بیرون کردن از زیردراوردن
extracted U بیرون کشیدن استخراج کردن
to wave away U باشاره دست بیرون کردن
solicits U بیرون کشیدن وسوسه کردن
To dismiss something from ones thoughtl . U فکری را از سر خود بیرون کردن
unearths U از لانه بیرون کردن از زیردراوردن
aspirate U خالی کردن بیرون کشیدن
aspirates U خالی کردن بیرون کشیدن
aspirating U خالی کردن بیرون کشیدن
to seed a person to c. U کسیرا از جامعه بیرون کردن
emit U بیرون دادن خارج کردن
unkennel U از سوراخ یا لانه بیرون کردن
soliciting U بیرون کشیدن وسوسه کردن
solicit U بیرون کشیدن وسوسه کردن
extracts U بیرون کشیدن استخراج کردن
solicited U بیرون کشیدن وسوسه کردن
extracting U بیرون کشیدن استخراج کردن
emits U بیرون دادن خارج کردن
universities U دانشگاه
college U دانشگاه
colleges U دانشگاه
academy دانشگاه
university U دانشگاه
Univ U دانشگاه
deportation U تبعید و بیرون کردن فردخارجی از کشور
exsibilate U باصوت وهوازصحنه نمایش بیرون کردن
to crowd out U ازتنگی جایابسیاری جمعیت بیرون کردن
refreshes U از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
emitted U بیرون دادن از خود خارج کردن
emitting U بیرون دادن از خود خارج کردن
laugh one out of a habit U با استهزا عادتی را از سرکسی بیرون کردن
refresh U از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
to work out of town U در حومه [بیرون] شهر کار کردن
emit U بیرون دادن از خود خارج کردن
refreshed U از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
emits U بیرون دادن از خود خارج کردن
University of Applied Sciences [UAS] U دانشگاه فناوری
college of [music, technology,...] U دانشگاه فناوری
senior technical college U دانشگاه فناوری
Chancellor U رئیس دانشگاه
the institution of a universit U تاسیس دانشگاه
academy U دانشگاه هنر
Chancellors U رئیس دانشگاه
technical university U دانشگاه فنی
academical U دانشجوی دانشگاه
state university U دانشگاه ایالتی
state university U دانشگاه دولتی
staff college U دانشگاه جنگ
polytechnic U دانشگاه فناوری
president U رئیس دانشگاه
presidents U رئیس دانشگاه
academies U دانشگاه اموزشگاه
to make a goal U توپ راازدروازه طرف مقابل بیرون کردن
to turn off U خاموش کردن انجام دادن بیرون اوردن
To crane ones neck . U گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
chairs U کرسی استادی در دانشگاه
vice chancellor U معاون رئیس دانشگاه
chairing U کرسی استادی در دانشگاه
oxonian U وابسته به دانشگاه اکسفورد
matriculant U قبول شده در دانشگاه
chaired U کرسی استادی در دانشگاه
chair U کرسی استادی در دانشگاه
extramural U مربوط به خارج از دانشگاه
vice-chancellors U معاون رئیس دانشگاه
semesters U دوره 61 هفتهای دانشگاه
proctor U مدیر اجرایی دانشگاه
rectors U رئیس دانشگاه رهبر
war college U دانشگاه عالی جنگ
rector U رئیس دانشگاه رهبر
semester U دوره 61 هفتهای دانشگاه
vice-chancellor U معاون رئیس دانشگاه
to put off U بور کردن بیرون کردن
turn out <idiom> U بیرون کردنکسی ،کسی را مجبور به ترک یا رفتن کردن
removes U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
faculty U استادان دانشکده یا دانشگاه استعداد
He was not admitted to the university. U اورا به دانشگاه راه ندادند
matriculates U در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
As a university professor , his performance stank. U طرف گند زد به هر چه استاد دانشگاه !
matriculating U در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
matriculated U در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
faculties U استادان دانشکده یا دانشگاه استعداد
matriculation U امتحان ورودی دانشگاه کنکور
matriculation U دخول یا نام نویسی در دانشگاه
donnish U وابسته به یا همانند استاد دانشگاه
spring practice U دوره تمرینهای بهاری دانشگاه
mattriculation U نام نویسی دردانشکده یا دانشگاه
alma mater U سرود رسمی مدرسه یا دانشگاه
He is majoring in mathematic at the university. U در دانشگاه رشته ریاضیات می هواند
in the schools U مشغول دادن امتحانات دانشگاه
academicals U لباس رسمی استادی دانشگاه
matriculate U در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
academic costume U لباس رسمی استادی دانشگاه
chancellery U رتبه و مقام صدراعظم یا رئیس دانشگاه
ox man U کسیکه در دانشگاه OXFORDپرورش یافته است
general staff college U دانشکده فرماندهی و ستاد دانشگاه جنگ
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com