English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
circulating asset U دارایی جاری
current assets U دارایی جاری
current asset U دارایی جاری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
current liability U اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
Other Matches
economizing U صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
foreign attachment U توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
drivel U اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
customs of the services U مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
he inherited a large fortune U دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
financing U رسته دارایی دارایی
financed U رسته دارایی دارایی
finance U رسته دارایی دارایی
finances U رسته دارایی دارایی
current cost accounting حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
sheds U خون جاری ساختن جاری ساختن
shed U خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding U خون جاری ساختن جاری ساختن
running key [کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
holding U دارایی
estate U دارایی
portfolio U دارایی
possession U دارایی
portfolios U دارایی
fortunes U دارایی
wealth U دارایی
estates U دارایی
property U دارایی
financed U دارایی
finances U دارایی
financing U دارایی
purse U دارایی
pursed U دارایی
purses U دارایی
pursing U دارایی
means U دارایی
asset U دارایی
finance U دارایی
fortune U دارایی
Chancellors of the Exchequer U وزیر دارایی
personalty U دارایی شخصی
private property U دارایی شخصی
property tax U مالیات دارایی
personal chattels U دارایی منقول
hereditament U دارایی غیرمنقول
money bag U دارایی دولت
possession U دارایی متصرفات
assets and equities U دارایی ودیون
personal state U دارایی منقول
weals U ثروت دارایی
weal U ثروت دارایی
Chancellor of the Exchequer U وزیر دارایی
temporality U دارایی دینوی
to take an inventory of U صورت دارایی
inventory U دفتر دارایی
the furniture of ones pocket U دارایی جیب
capital goods U دارایی ثابت
cham cell or of the e. U وزیر دارایی
intendant U پیشکار دارایی
equities U دارایی شرکاء
installation property U دارایی قسمت
hab U داشتن دارایی
financial agency U اداره دارایی
assets U مایملک دارایی
fortune U دارایی ثروت
finance officer U افسر دارایی
thing U اسباب دارایی
finance ministry U وزارت دارایی
ministry of f. U وزارت دارایی
liabilities and assets U بدهی و دارایی
fortunes U دارایی ثروت
circulating asset U دارایی در گردش
finance office U اداره دارایی
equity U دارایی شرکاء
inventory U صورت دارایی موجودی
draw up inventory U تنظیم صورت دارایی
financing U قسمت مالی یا دارایی
dedicated assets U دارایی وقف شده
belonging U متعلقات واموال دارایی
financed U قسمت مالی یا دارایی
hereditaments U دارایی غیر منقول
hotch U سرجمع کردن دارایی
finance U قسمت مالی یا دارایی
finances U قسمت مالی یا دارایی
to come into a property U دارایی را بدست اوردن
disinvestment U خرج دارایی بی چیزی
holding U دراختیار داشتن دارایی
church warden U متصدی دارایی کلیسا
jointure U دارایی مشترک زن و شوهر
paraphernal U وابسته به دارایی شخصی زن
personal chattels U دارایی شخصی منقول
personal property U دارایی شخصی منقول
private property U دارایی شخصی بلامعارض
property book U دفتر دارایی یکان
real property U دارایی غیر منقول
real account U حساب دارایی غیرمنقول
capital account U حساب دارایی وسرمایه
immovable U دارایی غیر منقول
to sell up a debtor U دارایی بدهکاری راگروکشیدن وفروختن
installation property book U دفتر دارایی قسمت یا یکان
realty U دارایی غیرمنقول و نمائات و منضمات ان
The ministry of economic affairs and finance U وزارت امور اقتصاد و دارایی
contents of a vessel U دارایی یامحتویات فرف مظروف
state of in her itance U ملک یا دارایی قابل توارث
heir in tail U وارث دارایی حبس شده
impropriator U تفریط کننده دارایی کلیسا
inventory reconciliation U تطابق موجودی با دارایی یکان
benefical owner of an estate U مالک بهره برداریک دارایی
inventorial U مربوط به دفتر دارایی فهرستی
appreciations U افزایش ارزش دارایی و موجودی
appreciation U افزایش ارزش دارایی و موجودی
realty U دارایی غیر منقول ملک
chattel U مال منقول دارایی شخصی
assets U ابزار تجهیزات مایملک و دارایی
jus mariti U حق مرد نسبت به دارایی منقول زنش
capitalization unit U هزینهای که صرف دارایی ثابت میشود
finances U علم دارایی تهیه پول کردن
heirlooms U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
financing U علم دارایی تهیه پول کردن
all that property U تمام ان دارایی یامال داازدست دادم
adventitious property U دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد
financed U علم دارایی تهیه پول کردن
heirloom U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
i parted from U تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
finance U علم دارایی تهیه پول کردن
sell up a debtor U دارایی بدهکاری را گرو کشیدن و فروختن
impropriation U دادنی دارایی کلیسا و مانند ان بغیر روحانیون
capital assets U دارایی طویل المده اعم ازمالی واعتباری
hotchpot U سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
to make a f. U دارایی یاثروت بهم زدن متمول شدن
insured U کسی که زندگی و دارایی اش بیمه شده باشد
chancery U مقام وزارت دارایی دفتر مهردار سلطنتی
capitalized expense U در ضمن اصل دارایی نیز منظور میشود
sister in law U جاری
present-day U جاری
sluicy U جاری
volant U جاری
groovy U جاری
actuals U جاری
running U جاری
current cell U سل جاری
gushing U جاری
interfluent U در هم جاری
currents U جاری
pourer U جاری
current U جاری
going U جاری
interfluous U در هم جاری
running water U اب جاری
dowager U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
levy a sum on a person's property U به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
an insolvent estate U دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
dowagers U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
parapherna U بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
onerous property U دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
current ratio U نسبت جاری
callendar year U سال جاری
perfuse U جاری ساختن
liquid limit U حد جاری شدن
current accounts U حساب جاری
account cuurent U حساب جاری
bank overdraft U حساب جاری
current expenditure U هزینه جاری
current files U پروندههای جاری
current income U درامد جاری
current instruction U دستورالعمل جاری
current liabilites U بدهیهای جاری
current liabilities U بدهیهای جاری
current liability U بدهی جاری
demand deposit U سپرده جاری
current liability U بدهیهای جاری
current yield U بازده جاری
current price U قیمت جاری
disembogue U جاری شدن
current date U تاریخ جاری
competitive price U قیمت جاری
yield U جاری شدن
yielded U جاری شدن
excurrent U جاری شونده
electrodynamics U الکترسیته جاری
yields U جاری شدن
current assets U دارائیهای جاری
current budget U بودجه جاری
standing U روش جاری
current cell indicator U نشانگر سل جاری
present consumption U مصرف جاری
trilled U جاری شدن
current loop U حلقه جاری
trills U جاری شدن
working capacity U سرمایه جاری
oozed U جریان جاری
ooze U جریان جاری
tidal volume U حجم جاری
yeild U جاری شدن
AC U حساب جاری
checking account U حساب جاری
checking accounts U حساب جاری
current account U حساب جاری
trill U جاری شدن
During (in)the current year. U درسال جاری
The regulations in force . U مقررات جاری
current U جاری و روان
currents U جاری و روان
oozing U جریان جاری
oozes U جریان جاری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com