Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to provide oneself
U
خودرا اماده یا مجهز کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
crammed
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
cram
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
crams
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
dight
U
اماده کردن مجهز کردن
to a oneself
U
خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
staffs
U
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staffed
U
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staff
U
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
well founded
U
کاملا مجهز مجهز بوسایل کامل
well found
U
کاملا مجهز مجهز بوسایل کامل
ready reserve
U
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness
U
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
busking
U
مجهز کردن
equip
U
مجهز کردن
busks
U
مجهز کردن
equipping
U
مجهز کردن
busked
U
مجهز کردن
imp
U
مجهز کردن
habilitate
U
مجهز کردن
tool
U
مجهز کردن
imps
U
مجهز کردن
busk
U
مجهز کردن
equips
U
مجهز کردن
reflecterize
U
مجهز به بازتابنده کردن
reflectorize
U
مجهز به بازتابنده کردن
grate
U
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
grated
U
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
grates
U
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
preparing
U
مهیا ساختن مجهز کردن
prepares
U
مهیا ساختن مجهز کردن
prepare
U
مهیا ساختن مجهز کردن
masts
U
دیرک بادکل مجهز کردن
mast
U
دیرک بادکل مجهز کردن
grid
U
بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
grids
U
بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
winterize
U
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
furnishing
U
دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnish
U
دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnishes
U
دارای اثاثه کردن مجهز کردن
to express one's heartfelt
U
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
to pretend illness
U
نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
personate
U
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
furnish
U
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnishes
U
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnishing
U
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
off one's chest
<idiom>
U
خودرا خالی کردن
to a one's right
U
حق خودرا ادعایامطالبه کردن
to breakin
U
خودرا داخل کردن
to busy oneself
U
خودرا مشغول کردن
to sow one's wild oats
U
چل چلی خودرا کردن
topull oneself together
U
خودرا جمع کردن
hold one's own
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
for all one is worth
<idiom>
U
تمام سعی خودرا کردن
to recover damages
U
خسارت خودرا جبران کردن
to addict oneself
U
عادت کردن خودرا معتادکردن
hold one's ground
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
do one's best
<idiom>
U
تمام تلاش خودرا کردن
To play ones part .
U
نقش خودرا بازی کردن
to givein one's a.
U
موافقت خودرا اعلام کردن
to declare oneself
U
قصد خودرا افهار کردن
To set ones watch .
U
ساعت خودرا میزان کردن
supercritical
U
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
to bridle one's anger
U
خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
to carry oneself
U
خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
to repeat oneself
U
کاریا گفته خودرا تکرار کردن
To consume all ones energy .
U
تمام نیروی خودرا مصرف کردن
mechanizing
U
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising
U
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes
U
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize
U
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises
U
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised
U
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
to put in for
U
تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
To perfect oneself in a foreign language .
U
معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
to lick one's
U
لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
without recourse
U
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
to secure a debtby a mortagage
U
با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
to make a p of one's learing
U
دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
on guard
U
اماده توپگیری اماده برای توگیری
to cry peccavi
U
بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
to ingratite oneself
U
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
to cut out
U
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
unlimber
U
اماده کردن
supplied
U
اماده کردن
accommodated
U
اماده کردن
supply
U
اماده کردن
pre treatment
U
اماده کردن
drafts
U
اماده کردن
make ready
U
اماده کردن
prepare
U
اماده کردن
prepares
U
اماده کردن
prime
U
اماده کردن
primed
U
اماده کردن
primes
U
اماده کردن
preparing
U
اماده کردن
draft
U
اماده کردن
supplying
U
اماده کردن
drafted
U
اماده کردن
to string up
U
اماده کردن
readied
U
اماده کردن
belay
U
اماده کردن
set
U
اماده کردن
sets
U
اماده کردن
readying
U
اماده کردن
provides
U
اماده کردن
accommodates
U
اماده کردن
get ready
U
اماده کردن
setting up
U
اماده کردن
provide
U
اماده کردن
preparation
U
اماده کردن
readies
U
اماده کردن
ready
U
اماده کردن
harness
U
اماده کردن
harnessed
U
اماده کردن
to pickle a rod for
U
اماده کردن
confect
U
اماده کردن
preparations
U
اماده کردن
harnessing
U
اماده کردن
outfit
U
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfits
U
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
to fit with
U
اماده کردن برای
forespeak
U
قبلا اماده کردن
fitting out
U
اماده کردن ناو
do up
U
اماده استفاده کردن
knock-ups
U
سردستی اماده کردن
trains
U
اماده کردن اسب
knock-up
U
سردستی اماده کردن
trained
U
اماده کردن اسب
gear
U
کردن اماده کارکردن
set up
U
اماده تیراندازی کردن
train
U
اماده کردن اسب
forearms
U
قبلا اماده کردن
geared
U
کردن اماده کارکردن
gears
U
کردن اماده کارکردن
forearm
U
قبلا اماده کردن
knock up
U
سردستی اماده کردن
forthcomming
U
اماده برای ارائه کردن
get ready
U
اماده شدن حاضر کردن
to study up
U
خود را اماده امتحانات کردن
make ready
U
اماده شدن حاضر کردن
spot
U
کشف کردن اماده پرداخت
spots
U
کشف کردن اماده پرداخت
snow farming
U
اماده کردن پیست اسکی
sensate
U
اماده پذیرش حس احساس کردن
redact
U
اماده چاپ کردن تحریر کردن
makes
U
درست کردن ساختن اماده کردن
to gather up
U
جمع اوری کردن اماده کردن
prepare
U
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make
U
درست کردن ساختن اماده کردن
to wind up
U
کوک کردن اماده کردن گلوله
prepares
U
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing
U
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
winterization
U
اماده کردن برای کار در زمستان
roadworthy
U
اماده مسافرت قابل سفر کردن
enarm
U
مسلح شدن اماده کارزار کردن
edited
U
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
marshals
U
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshalled
U
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
edit
U
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
marshaling
U
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
edited
U
اماده چاپ کردن تغییر دادن
marshal
U
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
edit
U
اماده چاپ کردن تغییر دادن
marshaled
U
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
ramp alert
U
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
grooms
U
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
mountee
U
اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
groom
U
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
arm
U
مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
tropicalization
U
اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
aircraft arresting reset unit
U
وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
disposable personal income
U
پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
despatched
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatches
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatch
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
set up
U
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
civilian preparedness for war
U
اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
sketch
U
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
aircraft turn around
U
اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
sketches
U
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketched
U
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
weaponed
U
مجهز
barbed
U
مجهز
armed
U
مجهز
barded
U
مجهز
in full fig
U
مجهز
equipped
U
مجهز
acoutre
U
مجهز
accoutred
U
مجهز
accoutered
U
مجهز
gird
U
اماده کردن محکم کردن
list
U
شیار کردن اماده کردن
staging area
U
فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
reception station
U
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
paddock
U
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
paddocks
U
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com