English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
invocate U خواستن استمداد کردن از
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
police calls U استمداد پلیس
to cry out for help U فریادزدن ویاری خواستن بافریاداستمدادکردن فریادرس خواستن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
beg U خواستن گدایی کردن
begged U خواستن گدایی کردن
boning U خواستن درخواست کردن
bones U خواستن درخواست کردن
bone U خواستن درخواست کردن
boned U خواستن درخواست کردن
begs U خواستن گدایی کردن
adduse U احضار کردن بگواهی خواستن
invoking U طلب کردن بالتماس خواستن
invoked U طلب کردن بالتماس خواستن
invokes U طلب کردن بالتماس خواستن
invoke U طلب کردن بالتماس خواستن
to offer an excuse U پوزش خواستن عذرخواهی کردن
to call to account U بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
consult U مشورت کردن مشورت خواستن از
consulted U مشورت کردن مشورت خواستن از
consults U مشورت کردن مشورت خواستن از
solicited U خواستن
intends U خواستن
wills U خواستن
soliciting U خواستن
to beg leave U خواستن
intend U خواستن
desire U خواستن
desires U خواستن
desiring U خواستن
will U خواستن
willed U خواستن
yearn U خواستن از ته دل
to call up U خواستن
intending U خواستن
solicit U خواستن
wishes U خواستن
liked U دل خواستن
likes U دل خواستن
ask U خواستن
wish [would like] U خواستن
desiderate U خواستن
crave U خواستن از ته دل
aspire U خواستن از ته دل
solicits U خواستن
like U دل خواستن
wish U خواستن
wished U خواستن
to call in U خواستن
to call for U خواستن
asks U خواستن
asking U خواستن
asked U خواستن
call to account U حساب خواستن از
importuning U مصرانه خواستن
demur U مهلت خواستن
excused U معذرت خواستن
call to witness U گواهی خواستن از
excuse U معذرت خواستن
excusing U معذرت خواستن
to seek or ask lagal a U نظرقضائی خواستن
demurred U مهلت خواستن
to seek advice نظر خواستن
demurs U مهلت خواستن
demurring U مهلت خواستن
to seek a position U نظر خواستن
excuses U معذرت خواستن
importune U مصرانه خواستن
to a oneself for help U یاری خواستن
apologise U معذرت خواستن
to ask for quarter U امان خواستن
to ask permission U اجازه خواستن
appeal to the supreme court U فرجام خواستن
to excuse oneself U معذرت خواستن
importuned U مصرانه خواستن
apologizing U معذرت خواستن
apologizing U پوزش خواستن
to excuse oneself U پوزش خواستن
importunes U مصرانه خواستن
call in evidence U گواهی خواستن از
choosing U خواستن پسندیدن
chooses U خواستن پسندیدن
choose U خواستن پسندیدن
set one's heart on <idiom> U شدیدا خواستن
to permit oneself U اجازه خواستن
to pray in aid of U یاری خواستن از
apologises U معذرت خواستن
cried U بزازی خواستن
apologized U پوزش خواستن
flagitate U مصرانه خواستن
apologising U معذرت خواستن
alibis U عذر خواستن
alibi U عذر خواستن
flagitate U باسماجت خواستن
apologized U معذرت خواستن
apologises U پوزش خواستن
apologising U پوزش خواستن
apologizes U پوزش خواستن
to call in evidence U گواهی خواستن از
asking for a respite U مهلت خواستن
apologised U پوزش خواستن
apologised U معذرت خواستن
apologize U معذرت خواستن
apologize U پوزش خواستن
apologizes U معذرت خواستن
to offer an apology U پوزش خواستن
To apologize to someone. U از کسی عذر خواستن
want U خواستن لازم داشتن
to request the company of: U حضور کسی را خواستن
To demand ones right. To get ones due. U حق کسی را خواستن ( گرفتن )
show someone the door <idiom> U خواستن از کسی که برود
ask for days grace U دو روز مهلت خواستن
When there is a wI'll, there is a way. U خواستن توانستن است
consulted U پیشنهاد خواستن از یک خبره
wanted U خواستن لازم داشتن
to crv for mercy U خواستن امان اوردن
to ask somebody's advice U از کسی نظر خواستن
to make a gesture of apology U با اشاره معذرت خواستن
wills U با وصیت واگذارکردن خواستن
will U با وصیت واگذارکردن خواستن
consult U پیشنهاد خواستن از یک خبره
to send one to the right about عذر کسی را خواستن
pardoned U بخشیدن معذرت خواستن
consults U پیشنهاد خواستن از یک خبره
to call any one in testimony U از کسی گواهی خواستن
requiring U خواستن مستلزم بودن
pardon U بخشیدن معذرت خواستن
require U خواستن مستلزم بودن
pardons U بخشیدن معذرت خواستن
pardoning U بخشیدن معذرت خواستن
required U خواستن مستلزم بودن
requires U خواستن مستلزم بودن
willed U با وصیت واگذارکردن خواستن
wanted [for] U [کسی را قانونی] خواستن [بخاطر]
to ring up U کسیرا پشت تلفن خواستن
to press for an answer U با صرار یا فشار پاسخ خواستن
have one's heart set on something <idiom> U چیزی را خیلی زیاد خواستن
in the market for <idiom> U خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
Want is the mother of industry. <proverb> U خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
to ask U پرسیدن [جویا شدن] [طلبیدن] [خواستن ]
to i. acalamity upon any one U بلایی بدی را برای کسی خواستن
to eat humble pie U پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com