English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
saturated soil paste U خمیر خاک اشباع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
concentration U اشباع
impregnation U اشباع
concentrations U اشباع
saturated U اشباع
suffusion U اشباع
saturation U اشباع
satiation U اشباع
pasted U خمیر
paste U خمیر
unguent U خمیر
dough U خمیر
mush U خمیر
pastes U خمیر
pulp U خمیر
duff U خمیر
pasting U خمیر
plate saturation U اشباع اند
saturating U اشباع کردن
saturates U اشباع شدن
saturates U اشباع کردن
current saturation U اشباع اند
anode saturation U اشباع اند
saturate U اشباع کردن
magnetic saturation U اشباع اهن
magnetic saturation U اشباع مغناطیسی
imbuing U اشباع کردن
imbues U اشباع کردن
imbued U اشباع کردن
saturating U اشباع شدن
filament saturation U اشباع دمایی
impregnant U اشباع شده
filament saturation U اشباع افروزه
ingraft U اشباع کردن
degree of saturation U درجه اشباع
imbibing U اشباع کردن
imbibes U اشباع کردن
imbibed U اشباع کردن
imbibe U اشباع کردن
satiating U اشباع شدن
satiates U اشباع شدن
satiated U اشباع شدن
sodden U اشباع شده
color saturation U اشباع رنگ
satiate U اشباع شدن
imbue U اشباع کردن
neural satiation U اشباع عصبی
saturation factor U ضریب اشباع
saturation state U رژیم اشباع
saturator U اشباع کننده
voltage saturation U اشباع ولتاژی
saturated U اشباع شده
steepest U اشباع کردن
waterlogged U ازاب اشباع
subsaturated U نزدیک به اشباع
voltage saturation U اشباع اند
temperature saturation U اشباع دمایی
unsaturate U اشباع نشده
unsaturated U اشباع نشده
saturation current U جریان اشباع
saturation capacity U گنجایش اشباع
saturate U اشباع شدن
pervasivenness U قوه اشباع
zine of saturation U منطقه اشباع
saturable U اشباع شدنی
subsaturation U شبه اشباع
satiable U اشباع شدنی
satiable U قابل اشباع
saturated zone U منطقه اشباع
overfull employment U اشباع اشتغال
saturant U اشباع شده
steep U اشباع کردن
dentifrice U خمیر دندان
sour dough U خمیر ترش
commutator compound U خمیر جابجاگر
cement paste U خمیر سیمان
carton-pierre U خمیر کاغذ
impaste U خمیر کردن
matzo U خمیر فطیر
malaxate U خمیر کردن
papier mache U خمیر کاغذ
matzoh U خمیر فطیر
sourdough U خمیر ترش
puff paste خمیر پف دار
lime paste U خمیر اهک
levigate U خمیر کردن
knead clay by hand U خمیر کردن
soden U خمیر سست
impaste U خمیر گرفتن
oakum U خمیر بتونه
leavens U خمیر ترش
tooth paste U خمیر دندان
masticating U خمیر کردن
tempers U خمیر کردن
malax U خمیر کردن
kneads U خمیر کردن
kneading U خمیر کردن
knead U خمیر کردن
masticates U خمیر کردن
masticated U خمیر کردن
masticate U خمیر کردن
wood pulp U خمیر چوپ
leavening U خمیر مایه
leaven U خمیر مایه
mush U خمیر نرم
leaven U خمیر ترش
leavening U خمیر ترش
leavens U خمیر مایه
toothpaste U خمیر دندان
toothpastes U خمیر دندان
kneaded U خمیر کردن
tempered U خمیر کردن
wood pulp U خمیر چوب
pap U خمیر نرم
temper U خمیر کردن
saturant U بحد اشباع رسیده
subsaturated U نیمه اشباع شده
unsaturated U ترکیب اشباع نشده
saturated fats U چربی اشباع شده
unsaturate U ترکیب اشباع نشده
suffused U پوشاندن اشباع کردن
under szturated rock U سنگ زیر اشباع
suffuses U پوشاندن اشباع کردن
pervasiveness U قوه سرایت یا اشباع
unsaturated fat U چربی اشباع نشده
saturated air U هوای اشباع شده
indoctrinate U اغشتن اشباع کردن
indoctrinated U اغشتن اشباع کردن
saturated transistor U ترانزیستور اشباع شده
chalk-line U [ریسمان اشباع شده با گچ]
chroma U درجه اشباع رنگ
collector saturation voltage U ولتاژ اشباع کلکتور
suffuse U پوشاندن اشباع کردن
saturated fat U چربی اشباع شده
indoctrinates U اغشتن اشباع کردن
indoctrinating U اغشتن اشباع کردن
suffusing U پوشاندن اشباع کردن
mashes U خمیر کردن شیفتن
mashed U خمیر کردن شیفتن
mashing U خمیر کردن شیفتن
batter U خراب کردن خمیر
peanut butter U خمیر بادام زمینی
pulp U جسم خمیر مانند
mash U خمیر کردن شیفتن
batters U خراب کردن خمیر
soak U بوسیله مایع اشباع شدن
soaks U بوسیله مایع اشباع شدن
poly unsaturated fat U پلی چربی اشباع نشده
polyunsaturated U دارای حلقههای اشباع نشده
ethylene U هیدرو کربن اشباع نشده
puff paste U خمیر ورقه ای [غذا و آشپزخانه]
puff pastry U خمیر هزارلا [غذا و آشپزخانه]
plaster U خمیر مخصوص اندوددیوار و سقف
plasters U خمیر مخصوص اندوددیوار و سقف
flaky pastry U خمیر ورقه ای [غذا و آشپزخانه]
puff pastry U خمیر ورقه ای [غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry) U خمیر ورقه ای [غذا و آشپزخانه]
pulpwood U خمیر چوب مخصوص کاغذسازی
flaky pastry U خمیر هزارلا [غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry) U خمیر هزارلا [غذا و آشپزخانه]
puff paste U خمیر هزارلا [غذا و آشپزخانه]
magma U خمیر مواد معدنی یا الی
inundating U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
geraniol U الکل اشباع شده مایع و معطر
inundated U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundates U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundate U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
acetylene U هیدروکربور اشباع نشدهای بفرمول 2H2C
puff paste U خمیر پای فرانسوی [غذا و آشپزخانه]
puff paste U خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry) U خمیر پای فرانسوی [غذا و آشپزخانه]
puff pastry U خمیر پای فرانسوی [غذا و آشپزخانه]
flaky pastry U خمیر پای فرانسوی [غذا و آشپزخانه]
pate de foie gras U خمیر چربی جگر غاز ودنبلان
puff pastry U خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
pasty U خمیر مانند کلوچه قیمه دار
moulding board U تختهای که خمیر را روی ان قالب میکنند
phyllo (pastry) U خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
flaky pastry U خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
pasties U خمیر مانند کلوچه قیمه دار
frit U خمیر شیشه وچینی سازی گداختن
library paste U نوعی خمیر چسبنده که ازنشاسته درست میکنند
doughface U دارای صورتی مانند خمیر گوشت الود
oilite bushing U بوش مخصوصی از جنس برنز اشباع شده با روغن
bread-board U تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread-boards U تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
condensation shock U چگالش ناگهانی هوای فوق اشباع در حین عبور از حالت شوک
clobbering U خمیر یاچسب سیاه رنگی که با ان ترک وشکافهای کفش را پر میکنند دنده
clobbered U خمیر یاچسب سیاه رنگی که با ان ترک وشکافهای کفش را پر میکنند دنده
strudel U ورقه نازک خمیر پخته که لوله شده و لای ان شیرینی باشد
clobbers U خمیر یاچسب سیاه رنگی که با ان ترک وشکافهای کفش را پر میکنند دنده
clobber U خمیر یاچسب سیاه رنگی که با ان ترک وشکافهای کفش را پر میکنند دنده
age hardening U سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
zero air voids unit weight U وزن ذرات موجود در خاک درواحد حجم خاک اشباع شده
mashes U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
tempers U درست ساختن درست خمیر کردن
tempered U درست ساختن درست خمیر کردن
temper U درست ساختن درست خمیر کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com