English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
unconscionable U خلاف وجدان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
saving grace U وجدان
conscientious U با وجدان
conscience U وجدان
conscienceless U بی وجدان
unconscionable U بی وجدان
breast U وجدان
breasts U وجدان
superego U وجدان
consciences U وجدان
miscreant U بی وجدان
bad conscience U وجدان بد
bad conscience U عذاب وجدان
wretches U بی وجدان پست
wretch U بی وجدان پست
conscientiousness U پیروی وجدان
a clear conscience U وجدان پاک
With a clear conscience. U با وجدان پاک
conscionably U از روی وجدان
seared conscience U وجدان بیحس
pricks of conscience U سرزنش ها یا نیشهای وجدان
seared conscience U وجدان پینه خورده
conscience-stricken U گرفتار عذاب وجدان
it stings the conscience U وجدان را نیش میزند
With an easy mind (conscience). U با خیال (وجدان ) راحت
a guilty conscience [about] U وجدان با گناه [بخاطر]
twinge U سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
twinges U سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
conscience-stricken U دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
The crime lies heavily on his conscience. U جنایت اش بار سنگینی بر وجدان اواست
self condemned U محکوم شده توسط نفس خود مقصر نزد وجدان خویش
trespasses U خلاف
trespassed U خلاف
trespass U خلاف
minor offence U خلاف
offenses U خلاف
perverse U خلاف بد
delict U خلاف
misdeed U خلاف
contrary to U بر خلاف
misconduct U خلاف
trespassing U خلاف
offence U خلاف
misdemeanor U خلاف
misdeeds U خلاف
petty offence U خلاف
offense,etc U خلاف
misdoing U خلاف
contra flow U خلاف جهت
contrary to nature U بر خلاف طبیعت
court of minor offence U محکمه خلاف
court of petty offences U محکمه خلاف
police court U محکمه خلاف
police court U دادگاه خلاف
misprision U خلاف کاری
missatement U خلاف گویی
opposit U در خلاف جهت
inadvisability U خلاف مصلحت
impolicy U خلاف مصلحت
immorally U بر خلاف اخلاق
illogic U خلاف منطق
guilty of a minor offence U خلاف کار
malversation U اختلاس خلاف
offender U خلاف کار
trumped-up U خلاف واقع
trumped up U خلاف واقع
unconventional U خلاف عرف
contradictions U خلاف گویی
untruthful U خلاف حقیقت
irregular U خلاف قاعده
untrue U خلاف واقع
contrary U مقابل خلاف
reversing U خلاف جهت
reverses U خلاف جهت
reversed U خلاف جهت
reverse U خلاف جهت
offenders U خلاف کار
contradiction U خلاف گویی
anomalies U خلاف قاعده
unlawful U خلاف شرع
misconduct U خلاف کاری
foulest U خلاف طوفانی
abnonmally U بر خلاف قاعده
fouler U خلاف طوفانی
fouls U خلاف طوفانی
anticlimactic U خلاف انتظاری
immoral U خلاف اخلاق
foul U خلاف طوفانی
fouled U خلاف طوفانی
anomalous U خلاف قاعده
anomaly U خلاف قاعده
commit a minor offence U خلاف کردن
to offend against any one U به کسی خلاف کردن
hackers U شخص خلاف کار
unreason U عمل خلاف عقل
hacker U شخص خلاف کار
upwind U خلاف جهت باد
unnaturally U بر خلاف اصول طبیعت
counterclockwise U در خلاف عقربههای ساعت
counterclockwise U در خلاف جهت ساعت
to rise up against someone [something] U شورش کردن بر خلاف
untruth U خلاف حقیقت کذب
untruths U خلاف حقیقت کذب
unnatural U بر خلاف اصول طبیعت
irregular act U عمل خلاف رویه
inequities U خلاف موازین انصاف
malfeasance U کار خلاف قانون
offends U مرتکب خلاف شدن
inequity U خلاف موازین انصاف
unscientific U خلاف موازین علمی
offended U مرتکب خلاف شدن
heterotaxis U ترتیب خلاف قاعده
heterotaxy U ترتیب خلاف قاعده
illegality U کار خلاف قانون
offend U مرتکب خلاف شدن
inequitable U خلاف موازین انصاف
malfeasance U شرارت کار خلاف قانون
condition contrary to the requirment of U شرط خلاف مقتضای عهد
This is against our agreement. [This is contrary to our agreement] U این بر خلاف قرارداد ما است.
condition contrary to the requirement U شرط خلاف مقتضای عقد
counterclockwise rotation U حرکت در خلاف عقربههای ساعت
condition contrary to the requirment U شرط خلاف مقتضای عهد
To swim against the current. U بر خلاف جریان آب شنا کردن
retrograde U دوران در خلاف جهت معمول
crossest U خلاف میل کسی رفتار کردن
impoliticly U از روی خلاف مصلحت بطور غیرمقتضی
cross U خلاف میل کسی رفتار کردن
crosser U خلاف میل کسی رفتار کردن
unconstitutional U بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
crosses U خلاف میل کسی رفتار کردن
to strive against the stream <idiom> U بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
to buck the trend <idiom> U بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
corpus delicti U عنصر مادی جرم وعمل خلاف قانون
unmilitary U بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
to swim against the tide <idiom> U بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
Unless otherwise stated . U مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> U کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
shield U , بر خلاف کابل STP , جفت سیم ها وارد لایه دیگری نمیشوند
adverse yaw U شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
neap tide U دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
shields U , بر خلاف کابل STP , جفت سیم ها وارد لایه دیگری نمیشوند
prior possession U تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
overpersuade U کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
neo keynesians U اقتصاددانان جدید کینزی گروهی که نظریات اقتصادی انها بر خلاف نظریات طرفداران مکتب پولی است
backward U در جهت عقب یا در خلاف جهت
backwards U در جهت عقب یا در خلاف جهت
due bill U در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
vortex ring state U حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
reaganomics U اقتصادطرفدار عرضه است که اساس ان بر خلاف اقتصاد کینزی برروی مدیریت عرضه قراردارد . در این اقتصاد کاهش مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی که باعث افزایش تولید و عرضه خواهد شد معرفی میشود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com