English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
placard U حمل یا نصب اعلان شعار حمل کردن
placards U حمل یا نصب اعلان شعار حمل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
proclaiming U اعلان کردن
give out U اعلان کردن
advertise اعلان کردن
proclaim U اعلان کردن
proclaims U اعلان کردن
declaring U اعلان کردن
declares U اعلان کردن
advertize U اعلان کردن
proclaimed U اعلان کردن
declare U اعلان کردن
posters U اعلان نصب کردن
to file for bankruptcy U اعلان ورشکستگی کردن
poster U اعلان نصب کردن
to declare something well-founded U چیزی را مستدل اعلان کردن
to declare oneself bankrupt U خود را ورشکست اعلان کردن
to declare a state of emergency U اعلان کردن حالت اضطراری
to declare a divident U سود سهام را اعلان کردن
advertised U اعلان کردن انتشار دادن
advertises U اعلان کردن انتشار دادن
advertisers U اعلان کننده اعلان
signboard U تخته اعلان اعلان
signboards U تخته اعلان اعلان
advertiser U اعلان کننده اعلان
to declare something solemnly [publicly] U چیزی را رسما [علنا ] اعلان کردن
to off negotiations U اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
impresa U شعار
emblems U شعار
catch U شعار
emblem U شعار
mantra U شعار
mottoes U شعار
motto U شعار
mottos U شعار
watchworld U شعار حزبی
watchwords U شعار حزبی
advertising claim U شعار تبلیغ
sloganeer U شعار پرداز
watchword U شعار حزبی
life motto U شعار زندگی
device U شعار دستگاه
sloganeer U شعار ساز
devices U شعار دستگاه
catch phrase of catchline U شعار جذب مشتری
slogans U تکیه کلام شعار
slogan U تکیه کلام شعار
announces U اعلان کردن اخطار کردن
announce U اعلان کردن اخطار کردن
announced U اعلان کردن اخطار کردن
posts U اگهی کردن اعلان کردن
announcing U اعلان کردن اخطار کردن
post U اگهی کردن اعلان کردن
posted U اگهی کردن اعلان کردن
post- U اگهی کردن اعلان کردن
rah rah U دارای روحیه دانشجویی شعار دهنده برای دانشکده هورا هورا گفتن
poster U اعلان
announcements U اعلان
posters U اعلان
notice U اعلان
assertion U اعلان
announcement U اعلان
advertising U اعلان
noticed U اعلان
proclamation U اعلان
advertisement U اعلان
advertisements U اعلان
proclamations U اعلان
declaration U اعلان
denunciation of treaty U اعلان
noticing U اعلان
notices U اعلان
declarations U اعلان
they proclaimed him sovereign U اعلان کردند
declaration of neutrality U اعلان بیطرفی
declaration of war U اعلان جنگ
throwaway U ورقهی اعلان
declaration of bankruptcy U اعلان ورشکستگی
system prompt U اعلان سیستم
dos prompt U اعلان DOS
To stick (put,fix)up a notice (poster). U اعلان زدن
dot prompt U نقطه اعلان
fly bill U اعلان دستی
publishment U اشاعه اعلان
gazette U اعلان و اگهی
signpost U تابلو اعلان
indigitation U اعلان شمارش
announcer U اعلان کننده
Over and out! U پایان اعلان !
array declaration U اعلان ارایه
notice to mariner U اعلان دریایی
play bill U اعلان نمایش
affiche U اعلان دیواری
procedure declaration U اعلان رویه
proclamation of independence U اعلان استقلال
billsticker U اعلان چسبان
vendition U اعلان فروش
declared U اعلان شده
macro declaration U درشت اعلان
playbill U اعلان نمایش
playbills U اعلان نمایش
announcers U اعلان کننده
proclamation of the republic U اعلان جمهوری
proclamation of the republic U اعلان جمهوریت
signposts U تابلو اعلان
show bill U تابلو اعلان نمایش
alarmingly U اعلان خطر اخطار
dimension statement U حکم اعلان بعد
declare martial U اعلان حکومت نظامی
declaration of war U اعلان جنگ دادن
denouncement U اعلان قطع رابطه
proclamation of martial law U اعلان حکومت نظامی
alarm U اعلان خطر اخطار
placards U اعلامیه رسمی اعلان
placard U اعلامیه رسمی اعلان
alarms U اعلان خطر اخطار
alarmed U اعلان خطر اخطار
audible alarm U اعلان خطر سمعی
To stick a poster on the wall. U اعلان به دیوار چسباندن
ban U اعلان ازدواج در کلیسا
declarations U افهار افهارنامه اعلان
banning U اعلان ازدواج در کلیسا
declaration U افهار افهارنامه اعلان
denunciations U اعلان الغاء یا خاتمه
to proclaim war U اعلان جنگ دادن
denunciation U اعلان الغاء یا خاتمه
bans U اعلان ازدواج در کلیسا
leafleted U اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leaflet U اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leafleting U اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leaflets U اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
declare martial U اعلان حالت زمان جنگ
Hereby I declare ... U بدین وسیله اعلان می کنم که...
proclamation of martial law U اعلان حالت زمان جنگ
to declare war upon a nation U اعلان جنگ به ملتی دادن
signposts U تیر حامل اعلان تابلو راهنما
signpost U تیر حامل اعلان تابلو راهنما
top billing U بالاترین قسمت اگهی سینما صدر اعلان
to put a notice on a door U اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
billboards U هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
billboard U هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
obituarian U کسیکه در گذشتهای تازه راباشرح حال درگذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
obituarist U کسیکه در گذشتهای تازه رابا شرح حال در گذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
banns U اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
prompts U کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompted U کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompt U کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
notice to airmen U اعلامیه هوایی یا اعلان هوایی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com