Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to stand up for
U
پشتی یا حمایت کردن از طرفداری کردن از
forcing
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
force
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
asserting
U
حمایت کردن ازاد کردن
to give a knee to
U
حمایت کردن تایید کردن
stick up for
<idiom>
U
کمک کردن ،حمایت کردن
assert
U
حمایت کردن ازاد کردن
asserts
U
حمایت کردن ازاد کردن
asserted
U
حمایت کردن ازاد کردن
avers
U
اثبات کردن تصدیق کردن
averred
U
اثبات کردن تصدیق کردن
affirmed
U
اثبات کردن تصریح کردن
affirming
U
اثبات کردن تصریح کردن
affirms
U
اثبات کردن تصریح کردن
aver
U
اثبات کردن تصدیق کردن
averring
U
اثبات کردن تصدیق کردن
brooked
U
تحمل کردن سازش کردن
bear
U
تقبل کردن تحمل کردن
brooking
U
تحمل کردن سازش کردن
brooks
U
تحمل کردن سازش کردن
bears
U
تقبل کردن تحمل کردن
brook
U
تحمل کردن سازش کردن
defends
U
حمایت کردن
defending
U
حمایت کردن
aid
U
حمایت کردن
maintrain
U
حمایت کردن از
to agitate
[for]
U
حمایت کردن
support
U
حمایت کردن
protect
U
حمایت کردن
sustain
U
حمایت کردن از
vindicate
U
حمایت کردن از
sustained
U
حمایت کردن از
to defend
[from]
U
حمایت کردن
[از]
sustains
U
حمایت کردن از
protecting
U
حمایت کردن
protects
U
حمایت کردن
vindicated
U
حمایت کردن از
aiding
U
حمایت کردن
vindicates
U
حمایت کردن از
defend
U
حمایت کردن
uphold
U
حمایت کردن از
defended
U
حمایت کردن
to take under one's wing
U
حمایت کردن
aided
U
حمایت کردن
vindicating
U
حمایت کردن از
upholds
U
حمایت کردن از
propugn
U
حمایت کردن از
substantiate
U
اثبات کردن
substantiates
U
اثبات کردن
corroborating
U
اثبات کردن
substantiated
U
اثبات کردن
substantiating
U
اثبات کردن
prove
U
اثبات کردن
proved
U
اثبات کردن
proves
U
اثبات کردن
asserting
U
اثبات کردن
prover
U
اثبات کردن
asserted
U
اثبات کردن
assert
U
اثبات کردن
corroborates
U
اثبات کردن
demonstrating
U
اثبات کردن
corroborated
U
اثبات کردن
demonstrates
U
اثبات کردن
affirm
اثبات کردن
demonstrated
U
اثبات کردن
deraign
U
اثبات کردن
corroborate
U
اثبات کردن
demonstrate
U
اثبات کردن
asserts
U
اثبات کردن
proving
U
اثبات کردن
supporting
U
اثبات کردن
espouses
U
شوهردادن حمایت کردن از
espoused
U
شوهردادن حمایت کردن از
espouse
U
شوهردادن حمایت کردن از
stead
U
گذاشتن حمایت کردن
assisted
U
پیوستن به حمایت کردن از
assists
U
پیوستن به حمایت کردن از
assisting
U
پیوستن به حمایت کردن از
assist
U
پیوستن به حمایت کردن از
espousing
U
شوهردادن حمایت کردن از
vindicates
U
اثبات بیگناهی کردن
vindicated
U
اثبات بیگناهی کردن
vindicate
U
اثبات بیگناهی کردن
to demonstrate a proposition
U
قضیهای را اثبات کردن
bear record to
U
تصدیق یا اثبات کردن
vindicating
U
اثبات بیگناهی کردن
maintained
U
حمایت کردن از مدعی بودن
maintains
U
حمایت کردن از مدعی بودن
maintain
U
حمایت کردن از مدعی بودن
dure
U
تحمل کردن
thole
U
تحمل کردن
endure
U
تحمل کردن
endures
U
تحمل کردن
endured
U
تحمل کردن
sustains
U
تحمل کردن
support
U
تحمل کردن
experiences
U
تحمل کردن
suffered
U
تحمل کردن
suffer
U
تحمل کردن
sustained
U
تحمل کردن
sustain
U
تحمل کردن
suffers
U
تحمل کردن
experiencing
U
تحمل کردن
experience
U
تحمل کردن
to give support to
U
تحمل کردن
to bear out
U
تحمل کردن
put up with
U
تحمل کردن
undergo
U
تحمل کردن
abhide
U
تحمل کردن
keep up
U
تحمل کردن
sit down under
U
تحمل کردن
dree
U
تحمل کردن
lie down under
U
تحمل کردن
bide
U
تحمل کردن
vasbyt
U
تحمل کردن
undergone
U
تحمل کردن
undergoing
U
تحمل کردن
undergoes
U
تحمل کردن
tolerating
U
تحمل کردن
withstood
U
تحمل کردن
stand
U
تحمل کردن
tolerates
U
تحمل کردن
withstanding
U
تحمل کردن
tolerated
U
تحمل کردن
withstands
U
تحمل کردن
withstand
U
تحمل کردن
tolerate
U
تحمل کردن
substantiates
U
با دلیل ومدرک اثبات کردن
prove
U
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
proved
U
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
substantiate
U
با دلیل ومدرک اثبات کردن
substantiating
U
با دلیل ومدرک اثبات کردن
refute
U
اشتباه کسی را اثبات کردن
evincibly
U
بطوریکه بتوان اثبات کردن
substantiated
U
با دلیل ومدرک اثبات کردن
refuting
U
اشتباه کسی را اثبات کردن
refutes
U
اشتباه کسی را اثبات کردن
refuted
U
اشتباه کسی را اثبات کردن
proves
U
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
to stand by a person
U
از کسی پشتی یا حمایت یانگهداری کردن
stick one's neck out
<idiom>
U
مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
stomached
U
اشتها تحمل کردن
outstand
U
بیشتر تحمل کردن
stomach
U
اشتها تحمل کردن
stomaching
U
اشتها تحمل کردن
stomachs
U
اشتها تحمل کردن
to live through something
U
چیزی را تحمل کردن
comport
U
جور بودن تحمل کردن
to champ the bit
U
چیزیرابابی صبری تحمل کردن
comporting
U
جور بودن تحمل کردن
comports
U
جور بودن تحمل کردن
bear
U
تاب اوردن تحمل کردن
forborne
U
دست برداشتن تحمل کردن
to suffer a loss
U
ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
to sustain a loss
U
ضر ردادن تحمل خسارت کردن
bears
U
تاب اوردن تحمل کردن
stick
U
پیچ درکار تحمل کردن
comported
U
جور بودن تحمل کردن
have half a mind
<idiom>
U
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
to have your share of something
[negative]
U
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
to stand the racket
U
ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
wheel load
U
فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
fan
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com