English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to page up type U حروف چیده را صفخه بندی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wool sorting U دسته بندی الیاف [بر اساس طول الیاف، ناحیه چیده شدن از بدن حیوان و رنگ پشم]
alignments U فضادهی و سطح بندی مناسب حروف چاپ شده
alignment U فضادهی و سطح بندی مناسب حروف چاپ شده
sheared U چیده شده
fleeced U پشم چیده
shearling U چیده باشند
pinioned U بال چیده
placed rockfill U چیده سنگریز
readout U وسیله نمایش که با نوشتن حروف جدید حروف قبلی را پاک میکند
block letter U حروف درشت وسیاه نوعی حروف بدون زیر وزبر
self- U سیستم کد گذاری حروف که میتواند حروف خطا یا نامناسب را تشخیص و ترمیم کند
ratings U طبقه بندی کردن درجه بندی
rating U طبقه بندی کردن درجه بندی
clipping U تکه چیده شده
cut nails U ناخنهای گرفته یا چیده
Linotype U ماشین حروف ریزی که سطرسطر حروف را میریزد وسطرسطر برای چاپ اماده میکند
separates U حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separate U حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separated U حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
inferior figures U حروف یا اعداد کوچکتر که پایین حروف معمولی نوشته می شوند که در فرمولهای ریاضی و شیمی به کار می روند.
virgin wool U پشم تازه چیده شده
grade U درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grades U درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
groups U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
shift keys U که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
shift key U که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
The jewels were laid out beautifully. U جواهرات رابطرز زیبایی چیده بودند
monotype U ماشین حروف ریزی و حروف چینی
normalised U تبدیل حروف به حروف بزرگ یا کوچک
normalises U تبدیل حروف به حروف بزرگ یا کوچک
normalising U تبدیل حروف به حروف بزرگ یا کوچک
normalize U تبدیل حروف به حروف بزرگ یا کوچک
normalizes U تبدیل حروف به حروف بزرگ یا کوچک
brush revetment U سرشاخههای چیده شده کنارهم در کنار دیوار
bangtail U دم اسب که پایین ان بطورافقی چیده شده باشد
laggin U اب بندی کردن اب بندی ناوها
downgraded U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
crop end U بخشهای اضافی شمش که قبل از نوردکاری چیده میشود
xt U صفحه کلید همراه با IBMPC که اما کلید تابعی دارد که در دوستون در گوشه سمت چپ صفخه کلید قرار دارند
graphics U ترمینال ویدیو متن که حروف نمایش داده شده آن از محدود حروف گرافیکی و نه متن هستند
cont line U فاصله میان رشتههای طناب یاچلیک هایی که تنگ هم چیده باشند
user U حروف ایجاد شده توسط کاربر که به مجموعه حروف استاندارد افزوده شده است
users U حروف ایجاد شده توسط کاربر که به مجموعه حروف استاندارد افزوده شده است
type U حروف چاپی حروف چاپ
typed U حروف چاپی حروف چاپ
case U حروف بزرگ یا حروف معمولی
cases U حروف بزرگ یا حروف معمولی
types U حروف چاپی حروف چاپ
gift wrap U بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
non destructive cursor U صفحه نمایش که حروف پیشین را هنگام نمایش حروف جدید برگرداند
declassification U از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
dead type U حروف پخش کردن
shifts U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
spoonerism U اشتباه در تلفظ حروف تعویض حروف در تلفظ برحسب تصادف
velarize U حروف را از کام تلفظ کردن
alphameric U مرتب کردن حروف و اعدادبترتیب تقدم
NDR U سیستم نمایش که حروف قبلی را هنگام نمایش حروف جدید نمایش میدهد
alphasort U مرتب کردن داده به ترتیب حروف الفبا
field U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
read U 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
fields U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
reads U 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
fielded U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
fall wool U پشم پاییزه [پشمی که در پاییز چیده می شود و مرغوبیت کمتری از پشم بهاره دارد.]
italic U حروف یک وری حروف کج
scissored wool U پشم مقراضی [پشمی که با قیچی دستی چیده شده نه با ماشین برقی لذا الیاف یک ناحیه دارای طول های متفاوت می باشند.]
fills U پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
summation check U بررسی تشخیص خطا با جمع کردن حروف دریافتی و مقایسه با کل آن
fill U پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
basic U توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basics U توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
to space out letters [text] U فاصله گذاری [بین حروف را بیشتر کردن] [رایانه شناسی ] [چاپ]
syllabary U حروف تهجی مخابراتی حروف رمز تهجی
wool in the grease U پشم نشسته پشم تازه چیده
evaluation rating U درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
righting U مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
right U مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
righted U مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
revamps U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rig U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamping U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rigged U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigs U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
bollix U سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
To do something slapdash. U کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
bumble U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
overpacking U دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
bumbles U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
facsimiles U روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
facsimile U روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
text U پردازش کلمات یا استفاده از صفحه کلید کامپیوتر , ویدایش و خارج کردن متن به صورت حروف , برچسب ها و..
texts U پردازش کلمات یا استفاده از صفحه کلید کامپیوتر , ویدایش و خارج کردن متن به صورت حروف , برچسب ها و..
classifications U طبقه بندی کردن طبقه بندی
classification U طبقه بندی کردن طبقه بندی
word warp U فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification U طبقه بندی [درجه بندی] فرش
to make a muddle of U سر هم بندی کردن
to make a mess of U سر هم بندی کردن
batten down U اب بندی کردن
to mull a mull of U سر هم بندی کردن
caulk U اب بندی کردن
to nails up U سر هم بندی کردن
to pin up U بی بندی کردن
lacevi U بندی کردن
underpinned U پی بندی کردن
sealing U اب بندی کردن
underpins U پی بندی کردن
to take a snack U ته بندی کردن
underpin U پی بندی کردن
seal U اب بندی کردن
seals U اب بندی کردن
portions U تسهیم کردن سهم بندی کردن
portion U تسهیم کردن سهم بندی کردن
gradate U درجه بندی کردن مخلوط کردن
vamp U وصله کردن سرهم بندی کردن
sorts U دسته کردن طبقه بندی کردن
sorted U دسته کردن طبقه بندی کردن
sort U دسته کردن طبقه بندی کردن
segregation U جدا کردن درجه بندی کردن
resorted U جدا کردن طبقه بندی کردن
grade U طبقه بندی کردن کلاسه کردن
resort U جدا کردن طبقه بندی کردن
grades U طبقه بندی کردن کلاسه کردن
break down U تجزیه کردن طبقه بندی کردن
partitions U جدا کردن جزء بندی کردن
gaduate U درجه بندی کردن تغلیظ کردن
types U ماشین کردن طبقه بندی کردن
typed U ماشین کردن طبقه بندی کردن
to put on U شرط بندی کردن تحمیل کردن
type U ماشین کردن طبقه بندی کردن
partition U جدا کردن جزء بندی کردن
resorts U جدا کردن طبقه بندی کردن
compartmentalizing U فصل بندی کردن
compartmentalizes U فصل بندی کردن
to categorize U طبقه بندی کردن
hoodwinking U چشم بندی کردن
compartmentalize U فصل بندی کردن
categorizes U طبقه بندی کردن
compartmentalises U فصل بندی کردن
partitions U جزء بندی کردن
hoodwinked U چشم بندی کردن
categorizes U دسته بندی کردن
hoodwink U چشم بندی کردن
tabulates U جدول بندی کردن
compartmentalizes U بخش بندی کردن
categorizing U رده بندی کردن
compartmentalised U بخش بندی کردن
compartmentalised U فصل بندی کردن
resorts U دسته بندی کردن
phrased U کلمه بندی کردن
categorizing U طبقه بندی کردن
echelonment U درجه بندی کردن
slub U سرهم بندی کردن
compartmentalized U فصل بندی کردن
echelonment U رده بندی کردن
categorizing U دسته بندی کردن
tabulated U جدول بندی کردن
compartmentalize U بخش بندی کردن
tabulate U جدول بندی کردن
compartmentalises U بخش بندی کردن
classifies U رده بندی کردن
phrases U کلمه بندی کردن
hoodwinks U چشم بندی کردن
compartmentalising U فصل بندی کردن
partition U جزء بندی کردن
compartmentalized U بخش بندی کردن
to erect into U دسته بندی کردن به
compartmentalising U بخش بندی کردن
phrase U کلمه بندی کردن
stripping U بسته بندی کردن
packet U بسته بندی کردن
partitioning U قسمت بندی کردن
sort U دسته بندی کردن
rally U دسته بندی کردن
format U قالب بندی کردن
boggle U کارسرهم بندی کردن
formats U قالب بندی کردن
categorised U رده بندی کردن
triangulation U مثلث بندی کردن
categorised U طبقه بندی کردن
categorised U دسته بندی کردن
lot U تقسیم بندی کردن
categorises U رده بندی کردن
packets U بسته بندی کردن
railroad U سرهم بندی کردن
paricle size analysis U دانه بندی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com