English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
auction U حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioned U حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioning U حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctions U حراج کردن بمزایده گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to put up forsale U بمزایده گذاشتن
to sell by a U بمزایده گذاشتن
to put up to a U بمزایده گذاشتن
puffer U کسی که در حراج از طرف صاحب مال مورد حراج شرکت میکند
to sell or pat up at a U بمزایده فروختن
confiscates U حراج کردن
confiscate U حراج کردن
sell by auction U حراج کردن
confiscating U حراج کردن
to sell or pat up at a U حراج کردن
to put up to a U حراج کردن
to sell by a U حراج کردن
salvage U حراج کردن حراجی
salvaged U حراج کردن حراجی
salvages U حراج کردن حراجی
salvaging U حراج کردن حراجی
auction house U شرکی کهکارش برگزار کردن حراج باشد
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
fixes U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fix U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
bazaar U حراج
public sale U حراج
sale by auction U حراج
licit U حراج
outlets U حراج
sale U حراج
outlet U حراج
sales U حراج
auctioned U حراج
auctioning U حراج
auction U حراج
auctions U حراج
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
outcries U حراج مزایده
auctioneers U حراج کننده
auctioneer U دلال حراج
auctioneers U حراج گذار
confiscate U مصادره حراج
auctioneers U متصدی حراج
auctioneers U دلال حراج
bid U پیشنهاد حراج
auctioneer U حراج گذار
auctioneer U متصدی حراج
bids U پیشنهاد حراج
auctioneer U حراج کننده
sale price U قیمت حراج
confiscates U مصادره حراج
dutch auction U حراج هلندی
outcry U حراج مزایده
confiscating U مصادره حراج
resale U حراج مجدد
inserting U گذاشتن جاسازی کردن
have U صرف کردن گذاشتن
inserts U گذاشتن جاسازی کردن
lay down U فدا کردن گذاشتن
having U صرف کردن گذاشتن
deposits U : ته نشین کردن گذاشتن
lodge U گذاشتن تسلیم کردن
stead U گذاشتن حمایت کردن
deposit U : ته نشین کردن گذاشتن
cut U عبور کردن گذاشتن
cuts U عبور کردن گذاشتن
lodges U گذاشتن تسلیم کردن
lodged U گذاشتن تسلیم کردن
insert U گذاشتن جاسازی کردن
reserve price U قیمت پایه در حراج
hammer U چوب حراج خوردن
bidders U پیشنهاد دهنده در حراج
bidder U پیشنهاد دهنده در حراج
hammered U چوب حراج خوردن
hammers U چوب حراج خوردن
article of roup U اموال مورد حراج
pilefered shipment U کالای حراج شده
auction sale U فروش به وسیله حراج
auction of rug U حراج و مزایده فرش
sale by auction U فروش به وسیله حراج
pileferable U اقلام قابل حراج
accumulating U روی هم گذاشتن متراکم کردن
to put a way childish U صرف کردن گرو گذاشتن
apply U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applying U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
arrange U قرار گذاشتن سازمند کردن
deteriorates U خراب کردن روبزوال گذاشتن
arranged U قرار گذاشتن سازمند کردن
deteriorating U خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorated U خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorate U خراب کردن روبزوال گذاشتن
in- U :درمیان گذاشتن جمع کردن
deposits U ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
dumfound U متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
dumbfound U متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
to hang up U معطل کردن مسکوت گذاشتن
deposit U ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
to put together U بکب کردن پیش هم گذاشتن
accumulate U روی هم گذاشتن متراکم کردن
in U :درمیان گذاشتن جمع کردن
accumulates U روی هم گذاشتن متراکم کردن
applies U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
louse U شپش گذاشتن شپشه کردن
wad U کپه کردن لایی گذاشتن
rat race <idiom> U رها کردن ،تنها گذاشتن
insert U داخل کردن در میان گذاشتن
inserting U داخل کردن در میان گذاشتن
inserts U داخل کردن در میان گذاشتن
inset U افزودن اضافه کردن گذاشتن
wads U کپه کردن لایی گذاشتن
insets U افزودن اضافه کردن گذاشتن
to shut up U حبس کردن درصندوق گذاشتن
To trample upon justice. To be unfair. U پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
arranges U قرار گذاشتن سازمند کردن
heed U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeded U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
arranging U قرار گذاشتن سازمند کردن
heeding U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeds U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
clearance sale U فروش به منظور تصفیه حراج
clearance sales U فروش به منظور تصفیه حراج
white sale <idiom> U حراج حوله ،پارچه کتان
pilefered shipment U کالای فرسوده حراج شده
skirted U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
to soak out the salt of U توی اب گذاشتن وکم نمک کردن
skirt U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
to part the hair U فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
skirts U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
swindle U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
swindled U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
swindles U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
emplacement U پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
emplace U جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
cook up <idiom> U اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
adventures U : درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
adventure درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
the setting of a gem U سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
rummage sale U حراج هدایای تقدیمی بکلیسابرای امور خیریه
affect U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
auction sale without reserve U فروش به وسیله حراج بدون ذکر قیمت پایه
reefknot U گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
stakes U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
staked U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stake U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
superinduce U تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
gavels U چکش چوبی حراج کنندگان یاروسای انجمن ها چکش حراجی
reship U دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
corner U گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corners U گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
cornering U گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
gavel [چکش چوبی قضات] چکش چوبی حراج کنندگان یاروسای انجمن ها چکش حراجی
run home U جا گذاشتن
inculcating U پا گذاشتن
leaving U گذاشتن
leave U گذاشتن
infiltrated U گذاشتن
misplace U جا گذاشتن
question answer U در صف گذاشتن
getting on in years U پا به سن گذاشتن
inculcates U پا گذاشتن
lay U گذاشتن
inculcate U پا گذاشتن
take in U تو گذاشتن
infiltrating U گذاشتن
infiltrates U گذاشتن
load U گذاشتن
loads U گذاشتن
inculcated U پا گذاشتن
ti turn in U تو گذاشتن
lays U گذاشتن
put U گذاشتن
apostrophize U گذاشتن
to pickle a rod for U گذاشتن
place U گذاشتن
teasing U سر به سر گذاشتن
mislaid U جا گذاشتن
places U گذاشتن
placing U گذاشتن
mislay U جا گذاشتن
go on <idiom> U گذاشتن
puts U گذاشتن
putting U گذاشتن
mislaying U جا گذاشتن
mislays U جا گذاشتن
to take in U تو گذاشتن
infiltrate U گذاشتن
let U گذاشتن
placement U گذاشتن
to lay it on with a trowel U گذاشتن
letting U گذاشتن
placements U گذاشتن
To be gettingh on in years. U پا به سن گذاشتن
lets U گذاشتن
to trample on U گذاشتن
to run in U تو گذاشتن
over run U زیر پا گذاشتن
cups U فنجان گذاشتن
cupped U فنجان گذاشتن
reserving U کنار گذاشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com