English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
expressive U حاکی اشاره کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
designative U اشاره کننده تعیین کننده
gesticulant U اشاره کننده وحرکت کننده
adumbrative U اشاره کننده
suggestive U اشاره کننده
signaller U اشاره کننده
allusive U اشاره کننده
insinuator U چاپلوس اشاره کننده
insinuative U اشاره کننده خود جا کن
connotative U اشاره ضمنی کننده
poniter U عقربک اشاره کننده
gesticulator U اشاره کننده با سر و دست
impilcative U اشاره کننده رساننده
indicative U خبر دهنده اشاره کننده
determiners U مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
determiner U مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
freddie U اشاره به ایستگاه یا یکان کنترل کننده در درگیریهای هوایی
pointer U اشاره کننده نشان گیرنده عقربه ی دستگاه اندازه گیری
pointers U اشاره کننده نشان گیرنده عقربه ی دستگاه اندازه گیری
imply U اشاره داشتن بر اشاره کردن
innuendo U اشاره تلویحا اشاره کردن
innuendoes U اشاره تلویحا اشاره کردن
innuendos U اشاره تلویحا اشاره کردن
implies U اشاره داشتن بر اشاره کردن
implying U اشاره داشتن بر اشاره کردن
circular U فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circulars U فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
illative U حاکی
significative of U حاکی از
symbolically U حاکی
redolent U حاکی
prelusive U حاکی
indicative U حاکی
symbolic U حاکی
illation U حاکی
significative U حاکی
symptomatic U حاکی
illiative U حاکی از نتیجه
bespeak U حاکی بودن از
portends U حاکی بودن
bode U حاکی بودن از
representative U حاکی از مشعربر
hungered [arch] U حاکی از گرسنگی
portend U حاکی بودن
portending U حاکی بودن
smelled U حاکی بودن از
betoken U حاکی بودن از
presageful U حاکی از فال بد
pained U حاکی از درد
symbolised U حاکی بودن از
smells U حاکی بودن از
smelling U حاکی بودن از
smell U حاکی بودن از
condemnatory U حاکی ازمحکومیت
purports U حاکی بودن از
purporting U حاکی بودن از
purported U حاکی بودن از
purport U حاکی بودن از
symbolises U حاکی بودن از
symbolising U حاکی بودن از
symbolize U حاکی بودن از
representatives U حاکی از مشعربر
expessive U حاکی نماینده
reminiscent of slavery U حاکی از بردگی
evidentiary U دال حاکی
suspicious U حاکی ازبدگمانی
portended U حاکی بودن
separative U حاکی از جدایی
symbolizing U حاکی بودن از
symbolizes U حاکی بودن از
symbolized U حاکی بودن از
unexpressive U غیر حاکی
triumphal U حاکی از پیروزی
hungry U حاکی از گرسنگی
it is typical of U حاکی است بر
hungriest U حاکی از گرسنگی
hungrier U حاکی از گرسنگی
abdicative U حاکی ازکناره گیری
foreshadows U از پیش حاکی بودن از
symptomatic U حاکی از علائم مرض
secondary U حاکی از زمان گذشته
emblematic U حاکی کنایه دار
foreshadow U از پیش حاکی بودن از
deprecatory U حاکی از نارضایتی یا بی میلی
foreshadowed U از پیش حاکی بودن از
liquorish U حاکی ازنوشابه دوستی
significant U قابل توجه حاکی از
significantly U قابل توجه حاکی از
foreshadowing U از پیش حاکی بودن از
awesome U حاکی از ترس ناشی از بیم
shipped bill of exchange U بارنامهای که حاکی ازمحموله است
conspiratorial U حاکی از توط ئه وتوط ئه سازی
hold out U حاکی بودن از خودداری کردن از
signifies U حاکی بودن از باشاره فهماندن
signify U حاکی بودن از باشاره فهماندن
signifying U حاکی بودن از باشاره فهماندن
reorder level U مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
radiant look U نگاهی که حاکی ازخوشی یاامیدواری باشد
bah U علامت تعجب حاکی ازاهانت و تحقیر
whew U صدای سوت حاکی از حیرت یاتحسین
ink hard terms U اصطلاحات غلنبه که حاکی ازعلم فروشی باشد
augural U تفالی مبنی بر پیشگویی حاکی از خیر یا شر در اینده
to mark good U نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
wow U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowed U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
vivas U حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
wowing U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wows U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
viva U حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
open vertict U رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open verdict U رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
referendum U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
attestation clause U ذکر میشود ومفادا حاکی از ان است که ایشان امضا وی را از هرجهت تصدیق می کنند
referenda U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendums U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
references U اشاره
beckon U اشاره
gestured U اشاره
insinuation U اشاره
manifest U اشاره
gesture U اشاره
intimation U اشاره
actions U اشاره
beckoned U اشاره
implications U اشاره
action U اشاره
beckons U اشاره
implication U اشاره
nutation U اشاره با سر
symbol U اشاره
reference U اشاره
manifested U اشاره
referrals U اشاره
suggestion U اشاره
suggestions U اشاره
intimations U اشاره
cell pointer U اشاره گر سل
allusion U اشاره
gesturing U اشاره
referral U اشاره
inking U اشاره
allusions U اشاره
tip U اشاره
manifests U اشاره
manifesting U اشاره
beckoning U اشاره
slurring U اشاره
slurs U اشاره
promptings U اشاره
prompting U اشاره
warnings U اشاره
warning U اشاره
hints U اشاره
pointers U اشاره گر
in reference to U با اشاره به
hint U اشاره
hinted U اشاره
pointer U اشاره گر
indication U اشاره
mentioning U اشاره
insinuative U اشاره
mentions U اشاره
slur U اشاره
mention U اشاره
inkling U اشاره
beck U اشاره
with reference to U با اشاره به
slurred U اشاره
average clause U عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
d. adjective U صفت اشاره
eyewink U اشاره با چشم
cheep U اشاره مختصر
record printer U اشاره گر رکورد
cheep U اشاره مختصرکردن به
suggestible U اشاره کردنی
motions U اشاره کردن
motioning U اشاره کردن
d. pronoun U ضمیر اشاره
abodes U اشاره کردن
ensigns U اشاره دسته
insinuatingly U اشاره کنان
short notice U باکوچکترین اشاره
abode U اشاره کردن
stack pointer U اشاره گر پشته
motioned U اشاره کردن
ensign U اشاره دسته
to touch on U اشاره کردن
sp U اشاره گرپشته
that U اشاره بدور
to bring up U اشاره کردن
to raise U اشاره کردن
motion U اشاره کردن
symbol U رمز اشاره
signalled U با اشاره رساندن
sign languages U زبان اشاره
sign languages U مکالمه با اشاره
infers U اشاره کردن بر
inferring U اشاره کردن بر
inferred U اشاره کردن بر
sign language U مکالمه با اشاره
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com