Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
secondary
U
حاکی از زمان گذشته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
yesterday
U
زمان گذشته
past tense
U
زمان گذشته
the preterite tense
U
زمان گذشته
pt
U
زمان گذشته
the past tense
U
زمان گذشته
got
U
زمان گذشته فعل get
one cannot put back the time
<proverb>
U
زمان گذشته نیاید به بر
took
U
زمان گذشته فعل take
lit
U
زمان گذشته فعل light
unwound
U
زمان گذشته و اسم مفعول unwind
unstuck
U
زمان گذشته و اسم مفعول unstick
laid
U
زمان گذشته و اسم مفعول lay
spilt
U
زمان گذشته و اسم مفعول spill
repaid
U
زمان گذشته و اسم مفعول repay
pled
U
زمان گذشته و اسم مفعول plead
bended
U
زمان گذشته و اسم مفعول فعل bend
geochronometry
U
اندازه گیری زمان گذشته توسط روشهای باستانشناسی ودیرینه شناسی زمین
Historicism
U
[معماری متاثر از زمان گذشته بخصوص معماری احیای مذهبی]
line haul
U
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
caches
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime
U
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
illative
U
حاکی
significative
U
حاکی
illation
U
حاکی
significative of
U
حاکی از
redolent
U
حاکی
indicative
U
حاکی
symbolically
U
حاکی
prelusive
U
حاکی
symptomatic
U
حاکی
symbolic
U
حاکی
due out
U
از وقت مصرف گذشته از وقت گذشته
circuit
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
U
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
illiative
U
حاکی از نتیجه
unexpressive
U
غیر حاکی
separative
U
حاکی از جدایی
betoken
U
حاکی بودن از
hungrier
U
حاکی از گرسنگی
bespeak
U
حاکی بودن از
hungered
[arch]
U
حاکی از گرسنگی
triumphal
U
حاکی از پیروزی
pained
U
حاکی از درد
it is typical of
U
حاکی است بر
hungry
U
حاکی از گرسنگی
hungriest
U
حاکی از گرسنگی
purport
U
حاکی بودن از
representative
U
حاکی از مشعربر
symbolize
U
حاکی بودن از
symbolized
U
حاکی بودن از
evidentiary
U
دال حاکی
symbolizes
U
حاکی بودن از
symbolizing
U
حاکی بودن از
portends
U
حاکی بودن
portending
U
حاکی بودن
portended
U
حاکی بودن
portend
U
حاکی بودن
bode
U
حاکی بودن از
expessive
U
حاکی نماینده
condemnatory
U
حاکی ازمحکومیت
presageful
U
حاکی از فال بد
reminiscent of slavery
U
حاکی از بردگی
representatives
U
حاکی از مشعربر
symbolising
U
حاکی بودن از
symbolises
U
حاکی بودن از
smell
U
حاکی بودن از
suspicious
U
حاکی ازبدگمانی
purported
U
حاکی بودن از
smells
U
حاکی بودن از
symbolised
U
حاکی بودن از
purports
U
حاکی بودن از
smelled
U
حاکی بودن از
purporting
U
حاکی بودن از
smelling
U
حاکی بودن از
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
U
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
expressive
U
حاکی اشاره کننده
foreshadowed
U
از پیش حاکی بودن از
foreshadowing
U
از پیش حاکی بودن از
foreshadows
U
از پیش حاکی بودن از
foreshadow
U
از پیش حاکی بودن از
emblematic
U
حاکی کنایه دار
deprecatory
U
حاکی از نارضایتی یا بی میلی
abdicative
U
حاکی ازکناره گیری
liquorish
U
حاکی ازنوشابه دوستی
symptomatic
U
حاکی از علائم مرض
significantly
U
قابل توجه حاکی از
significant
U
قابل توجه حاکی از
hold out
U
حاکی بودن از خودداری کردن از
signify
U
حاکی بودن از باشاره فهماندن
conspiratorial
U
حاکی از توط ئه وتوط ئه سازی
shipped bill of exchange
U
بارنامهای که حاکی ازمحموله است
signifying
U
حاکی بودن از باشاره فهماندن
awesome
U
حاکی از ترس ناشی از بیم
signifies
U
حاکی بودن از باشاره فهماندن
reorder level
U
مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
whew
U
صدای سوت حاکی از حیرت یاتحسین
radiant look
U
نگاهی که حاکی ازخوشی یاامیدواری باشد
bah
U
علامت تعجب حاکی ازاهانت و تحقیر
ink hard terms
U
اصطلاحات غلنبه که حاکی ازعلم فروشی باشد
augural
U
تفالی مبنی بر پیشگویی حاکی از خیر یا شر در اینده
to mark good
U
نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
access time
U
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
U
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
seek time
U
زمان جستجو زمان طلب
response time
U
زمان جواب زمان پاسخگویی
presents
U
زمان حاضر زمان حال
arrivals
U
زمان حضور زمان رسیدن
arrival
U
زمان حضور زمان رسیدن
present
U
زمان حاضر زمان حال
presented
U
زمان حاضر زمان حال
presenting
U
زمان حاضر زمان حال
wow
U
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowed
U
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wows
U
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowing
U
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
open vertict
U
رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
vivas
U
حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
viva
U
حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
read time
U
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
U
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
open verdict
U
رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
attestation clause
U
ذکر میشود ومفادا حاکی از ان است که ایشان امضا وی را از هرجهت تصدیق می کنند
referendum
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referenda
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendums
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
time
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
U
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible
U
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation
U
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time
U
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
forepast
U
گذشته
foreby
U
گذشته
last night
U
شب گذشته
forepassed
U
گذشته
gone by
U
گذشته
foretime
U
گذشته
aside
U
گذشته از
historical
U
گذشته
spun or span
U
گذشته
bypast
U
گذشته
over with
U
گذشته
by gone
U
گذشته
departed
U
گذشته
yesternight
U
شب گذشته
old
U
گذشته
due out
U
گذشته
asides
U
گذشته از
let
[leave]
alone
<conj.>
U
گذشته از
What is past is past . what is gone is gone .
U
گذشته ها گذشته
aside from
U
گذشته از
agone
U
گذشته
not to speak of
<conj.>
U
گذشته از
to say nothing of
<conj.>
U
گذشته از
older
U
گذشته
and certainly not
<conj.>
U
گذشته از
oldest
U
گذشته
preceded
U
گذشته
past
U
گذشته
bygone
U
گذشته
beyoned the pale
U
از حد گذشته
last a
U
گذشته
not to mention
<conj.>
U
گذشته از
execution
U
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
U
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
over and above
<adv.>
U
از این گذشته
retroactive
U
معطوف به گذشته
on top of this
<adv.>
U
از این گذشته
the year past
U
سال گذشته
moreover
<adv.>
U
از این گذشته
exposed
U
سر راه گذشته
in addition
<adv.>
U
از این گذشته
also
[moreover]
<adv.>
U
از این گذشته
aside from that
<adv.>
U
از این گذشته
besides
<adv.>
U
از این گذشته
sup.latest or last
U
تازه گذشته
the present and the past
U
گذشته و حال
additionally
<adv.>
U
از این گذشته
forby
<adv.>
U
از این گذشته
on top of that
<adv.>
U
به جز آن
[گذشته از این]
past years
U
سالهای گذشته
further on
U
از این گذشته
further
[moreover]
<adv.>
U
از این گذشته
furthermore
U
از این گذشته
what is more
<adv.>
U
از این گذشته
beyond that
<adv.>
U
از این گذشته
over-
U
گذشته اضافی
on to
<adv.>
U
به جز آن
[گذشته از این]
what is more
<adv.>
U
به جز آن
[گذشته از این]
furthermore
<adv.>
U
به جز آن
[گذشته از این]
ex post
U
به اعتبار گذشته
further
[moreover]
<adv.>
U
به جز آن
[گذشته از این]
in addition
<adv.>
U
به جز آن
[گذشته از این]
moreover
<adv.>
U
به جز آن
[گذشته از این]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com