English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
guerillas U جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerrilla U جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerrillas U جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
penetration U نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
limited objective U هدف نزدیک به جبهه دشمن
shock front U جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
eurythmy U ضربان منظم نبض حرکات منظم بدن
eurhythmy U ضربان منظم نبض حرکات منظم بدن
rangers U تیزیل
ranger U تیزیل
huygen's principle U قانون عمومی مربوط به همه حرکتهای موجی : هر نقطه دلخواه در جبهه فاز یا جبهه موج میتواند خود منبع ثانویهای برای انتشار موجهای کروی باشد
saboteurs U خرابکار
ruiner U خرابکار
saboteur U خرابکار
subversive U توط ئه گر خرابکار
subversives U توط ئه گر خرابکار
ratters U خرابکار خائن
ratter U خرابکار خائن
combatants U یکان رزمنده عناصر رزمنده عناصر درگیردر جنگ
combatant U یکان رزمنده عناصر رزمنده عناصر درگیردر جنگ
display board U تابلوی نمایش عناصر تیر نمودار عناصر تیر
frontage U ملوان جبهه جبهه
frontages U ملوان جبهه جبهه
gall U حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
galls U حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
radio deception U گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن
to triumph over the enemy U برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
radio countermeasures U اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
hitting U اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits U اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit U اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
rejects U عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejecting U عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejected U عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
reject U عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
enemy alien U طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
Vikings U جنگجوی اسکاندیناوی
Viking U جنگجوی اسکاندیناوی
close-ups U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close with U اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close up U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
guerrillas U جنگجوی غیر نظامی
guerillas U جنگجوی غیر نظامی
guerrilla U جنگجوی غیر نظامی
guerilla U پارتیزان جنگجوی غیر نظامی
guerrilla U جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
guerillas U جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
guerrillas U جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
breaching U رخنه درمیدان مین رخنه نفوذی مواجه شدن با دشمن درگیری با دشمن
roll back U به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
crusaders U نوعی هواپیمای جنگنده یک موتوره و یکنفره جنگجوی صلیبی
crusader U نوعی هواپیمای جنگنده یک موتوره و یکنفره جنگجوی صلیبی
rear echelon U قسمت عقب جبهه عقب جبهه
continuously set vector U عناصر تصحیح شده متوالی هدف عناصر تنظیم شده هدف به طریق متوالی
shadower U یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
close in security U برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
espionage U جاسوسی کردن کسب خبر از دشمن کردن مراقبت دشمن
myrmidon U یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
counter force U نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
evasion U اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasions U اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
breaches U سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
identification friendly or foe U سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
breach U سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached U سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
disorganizes U به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganised U به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganizing U به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
hostile track U تعقیب هواپیمای دشمن ردگیری هواپیمای دشمن
disorganising U به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganize U به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganises U به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
deploys U جبهه
fanades U جبهه
deploy U جبهه
fronting U جبهه
deploying U جبهه
front U جبهه
flanking U جبهه
facades U جبهه
flank U جبهه
face U جبهه
facade U جبهه
sinciput U جبهه
front view U جبهه
vaward U جبهه
flanked U جبهه
faces U جبهه
front lines U خط مقدم جبهه
penetration U نفوذ در جبهه
frontages U عرض جبهه
popular front U جبهه ملی
out of line U خارج از خط جبهه
liners U سرباز خط جبهه
superficies U نما جبهه
wave front U جبهه موج
line replacement U تعویض خط جبهه
frontage U عرض جبهه
tympan U جبهه کلیسا
tympanon U جبهه کلیسا
tympanum U جبهه کلیسا
warmfront U جبهه گرم
liner U سرباز خط جبهه
split U از جبهه دورافتادن
water front U جبهه رطوبتی
battle line U خط جبهه ناوها
front U جبهه هوا
fronting U جبهه هوا
line U جبهه جنگ
lines U جبهه جنگ
ingredients U عناصر
ingredient U عناصر
pocket U پیش رفتگی خط جبهه
pockets U پیش رفتگی خط جبهه
in other sectors U در قسمتهای دیگر جبهه
warm front U جبهه هوای گرم
cold front U جبهه هوای سرد
fronting U منادی جبهه جنگ
cold fronts U جبهه هوای سرد
warm fronts U جبهه هوای گرم
wave front U جبهه امواج رادیویی
popular front U جبهه خلق ملی
frontogenesis U ایجاد جبهه واحد
linesman U سربازخط جبهه خط بان
linesmen U سربازخط جبهه خط بان
front U منادی جبهه جنگ
front lines U خطوط جلو جبهه
lateral control U کنترل در عرض جبهه
conversion of data U تبدیل عناصر
known data U عناصر تیرمعلوم
meteorological data U عناصر هواسنجی
component operation U عناصر عملیاتی
minor elements U عناصر فرعی
firing data U عناصر تیر
essential elements U عناصر ضروری
minor elements U عناصر جزئی
orbital element U عناصر مداری
data element U عناصر اطلاعات
known data U عناصر معلوم
clemency U اعتدال عناصر
column head U عناصر سرستون
combat , elements U عناصر رزمی
intelligence data U عناصر اطلاعات
job elements U عناصر شغلی
representative elements U عناصر نماینده
trace elements U عناصر کمیاب
gft setting U عناصر خط کش تیر
cantilever elements U عناصر کنسولی
transmutation U تبدیل عناصر
target indications U عناصر هدف
approach march U راهپیمایی برای تقرب به دشمن راهپیمایی برای تماس با دشمن
end on U سینه به سینه شدن با دشمن روبرو شدن با دشمن یاچیزی
out flank U دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
prevent defence U جبهه دفاعی با استفاده از نفراضافی
split end U گیرنده توپ در انتهای خط جبهه
strongside U مربوط به جبهه قوی زمین
repel U پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repels U پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repelling U پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repelled U پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
transition series U گروه عناصر واسطه
force augmentation U عناصر تقویتی یکان
inner transition elements U عناصر واسطه داخلی
basic data U عناصر تیر اولیه
constituent elements of crime U عناصر متشکله جرم
antisurface U ضد عناصر سطحی شناوردشمن
periocic table U جدول تناوبی عناصر
elemental U مربوط به عناصر ابتدائی
combat , elements U عناصر درگیر در رزم
treadway U پل برای عناصر پیاده
head U عناصر اولیه ستون
interrupted U [عناصر معماری منقطع]
firing data U عناصر مربوط به تیراندازی
essential elements of information U عناصر اصلی اخبار
chart data U عناصر تیر نقشهای
data U سوابق عناصر داده ها
bogeys U تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogies U تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogey U تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
lateral U افقی راهرو زیرزمینی موازی جبهه
orthograph U تصویر جبهه ساختمان با خط ها و گوشههای راست
split t U نوعی طرح تهاجمی شبیه به جبهه تی
frontolysis U زدودن یا معدوم ساختن جبهه هوایی
extended defense U پدافند در جبهه عریض به طور منطقهای
coriolis force U اثرچرخش زمینی عناصر متحرک
computing sight U وسیله محاسبه عناصر تیر
computing gunsight U دوربین محاسب عناصر تیر
replot data U عناصر دوباره بردن هدفها
quantification U معرفی عناصر یک جسم تعریف
record firing U عناصر تیر را ثبت کنید
direct plotting U تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
chaines U [عناصر بنایی شبیه پایه]
proper <adj.> U منظم
steady <adj.> U منظم
business like U منظم
systematic U منظم
trim <adj.> U منظم
orderlies U منظم
presentable <adj.> U منظم
tidy <adj.> U منظم
kelter U منظم
uncluttered <adj.> U منظم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com