Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
personalize
U
جنبه شخصی دادن به
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
politick
U
جنبه سیاسی دادن به
sinify
U
جنبه چینی دادن
spiritualization
U
جنبه روحانی دادن به
laicize
U
جنبه عامیانه دادن به
politicize
U
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicizes
U
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicizing
U
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicization
U
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicising
U
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicises
U
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicized
U
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicised
U
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
put in one's two cents
<idiom>
U
به شخصی نظریه دادن
commercialize
U
بصورت تجارتی دراوردن جنبه تجارتی دادن به
put one's own house in order
<idiom>
U
سروسامان دادن کار شخصی
sinicize
U
جنبه چینی دادن چینی کردن
opportunism
U
بر مبنای نفع شخصی تغییر عقیده دادن
f.drss
U
جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscribers
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
aspects
U
جنبه
aspect
U
جنبه
leered
U
جنبه
leer
U
جنبه
leers
U
جنبه
leering
U
جنبه
provisionality
U
جنبه موقتی
pro-
U
جنبه مثبت
pro
U
جنبه مثبت
fortes
U
جنبه قوی
forte
U
جنبه قوی
perspectives
U
جنبه فکری
perspective
U
جنبه فکری
self
U
شخصیت جنبه
sights
U
جنبه چشم
ambivalence
U
دارای دو جنبه
sight
U
جنبه چشم
prospect
U
پیش بینی جنبه
rheostat
U
جنبه مقاومت الکتریکی
pragmatism
U
جنبه عملی قطعیت
mysteriousness
U
جنبه سری مرموزیت
prospected
U
پیش بینی جنبه
prospecting
U
پیش بینی جنبه
prospects
U
پیش بینی جنبه
phased
U
اهله قمر جنبه
materiality
U
جنبه مادی ضرورت
phase
U
اهله قمر جنبه
phases
U
اهله قمر جنبه
There are two sides to every question .
<proverb>
U
هر مساله ای دو جنبه دارد.
the reverse of the medal
U
طرف یا جنبه دیگر موضوع
specifying
U
جنبه خاصی قائل شدن برای
specify
U
جنبه خاصی قائل شدن برای
despiritualize
U
فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
specifies
U
جنبه خاصی قائل شدن برای
anthropomorphism
U
قائل شدن جنبه انسانی برای خدا
The pros and cons ( of something ) .
U
جنبه های موافق ومخالف ( مثبت ومنفی )
c
U
استفاده مشابه از کامپیوتر در هر جنبه طراحی و ساخت
anthropomorphize
U
جنبه انسانی برای خدا قائل شدن
coroner
U
هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
qui tam action
U
دعوی کیفری که واجد جنبه عمومی و خصوصی باشد
coroners
U
هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
wise
U
کلمه پسوندیست بمعنی "راه وروش و طریقه و جنبه " و"عاقل "
wiser
U
کلمه پسوندیست بمعنی "راه وروش و طریقه و جنبه " و"عاقل "
wisest
U
کلمه پسوندیست بمعنی "راه وروش و طریقه و جنبه " و"عاقل "
kenosis
U
اعتقادباینکه مسیح بصورت ادمی جنبه خدایی را ازخوددورساخته است
western european union
U
ایتالیا المان غربی که در سال 5591 به وجود امدو بیشتر جنبه نظامی دارد
coroner
U
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroners
U
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
personal
U
شخصی
civilians
U
شخصی
some one
U
شخصی
civil
U
شخصی
privates
U
شخصی
private
U
شخصی
personable
U
شخصی
ones
U
شخصی
civilian
U
شخصی
personae
U
شخصی
informal
U
شخصی
personas
U
شخصی
persona
U
شخصی
one
U
شخصی
under one's belt
<idiom>
U
میل شخصی
personal right
U
حقوق شخصی
personalty
U
اموال شخصی
hire out
<idiom>
U
اجاره شخصی
somebody
U
یک شخص شخصی
separate estate
U
اموال شخصی زن
particular good
U
عین شخصی
backcourt foul
U
خطای شخصی
personal interest
U
نفع شخصی
on one's shoulders
<idiom>
U
مسئولیت شخصی
very own
<adj.>
U
خصوصی
[شخصی]
personal property
U
اموال شخصی
who
U
چه شخصی چه اشخاصی
personal ownership
U
مالکیت شخصی
personal outlays
U
هزینههای شخصی
personal pronouns
U
ضمائر شخصی
personal computer
U
کامپیوتر شخصی
self-employed
U
کار شخصی
paraphernalia
U
اموال شخصی زن
personal computers
U
کامپیوتر شخصی
personal staff
U
ستاد شخصی
whosoever
U
هر شخصی که باشد
personal service
U
ابلاغ شخصی
personal motive
U
غرض شخصی
ea state in severalty
U
ملک شخصی
self employed
U
کار شخصی
personal pronoun
U
ضمیر شخصی
private motive
U
غرض شخصی
personalty
U
دارایی شخصی
proenomen
U
نام شخصی
passanger car
U
اتومبیل شخصی
A private car.
U
اتوموبیل شخصی
personalized form letter
U
فرم شخصی
private property
U
دارایی شخصی
personal computing
U
محاسبات شخصی
personal requirment
U
حوائج شخصی
personal action
U
دعوی شخصی
personal saving
U
پس انداز شخصی
self interest
U
نفع شخصی
personal requirment
U
احتیاجات شخصی
personal remarks
U
انتقادات شخصی
individual foul
U
خطای شخصی
idols of the cave
U
اوهام شخصی
idiograph
U
نشان شخصی
whoso
U
هر شخصی که باشد
by end
U
غرض شخصی
ibm personal computer
U
IBکامپیوتر شخصی
personal affairs
U
امور شخصی
self interest
U
غرض شخصی
informal observations
U
مشاهدات شخصی
personal property
U
مایملک شخصی
personal exemptions
U
معافیتهای شخصی
self will
U
اراده شخصی
personal identity
U
هویت شخصی
personal service
U
خدمت شخصی
personal income
U
درامد شخصی
under one's thumb
<idiom>
U
زیرنظر شخصی
bomb scare
U
اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
personal influence
U
نفوذ شخصی
personal error
U
خطای شخصی
oomph
U
چاذبه شخصی
self intrest
U
نفع شخصی
personal constructs
U
سازههای شخصی
self-interest
U
نفع شخصی
personal effects
U
لوازم شخصی
valor
U
ارزش شخصی واجتماعی
onother's money
U
پول شخصی دیگر
turn (someone) on
<idiom>
U
به هیجان آوردن شخصی
mend one's ways
<idiom>
U
اثبات عادت شخصی
bunched income
U
درامد خدمات شخصی
bye end
U
غرض شخصی قصدپنهان
author
U
شخصی که برنامه می نویسد
self intrested
U
دربند نفع شخصی
personal property
U
دارایی شخصی منقول
in one's hair
<idiom>
U
عصبانی کردن شخصی
valour
U
ارزش شخصی واجتماعی
self regard
U
حفظ منافع شخصی
ibm personal computer xt
U
کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
privy seal
U
مهر شخصی پادشاه
personal income tax
U
مالیات بر درامد شخصی
toe the line
<idiom>
U
انجام وفایف شخصی
individualization of punshment
U
شخصی کردن مجازاتها
mannerism
U
اطوار واخلاق شخصی
self interested
U
در بند نفع شخصی
mannerisms
U
اطوار واخلاق شخصی
unbeknown
U
خارج از معلومات شخصی
theatergoer
U
شخصی که مکرر به تئاترمیرود
personal identification number
U
شماره شناسایی شخصی
private property
U
دارایی شخصی بلامعارض
personal chattels
U
دارایی شخصی منقول
individual income tax
U
مالیات بر درامد شخصی
pocket expenses
U
هزینه مختصر شخصی
ibm personal computer system/
U
کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
to hold in d.
U
درتصرف شخصی داشتن
ibm personal computer at
U
کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
fill (someone) in
<idiom>
U
جزئیات را به شخصی گفتن
With my own capital .
U
با سرمایه شخصی خودم
owns
U
شخصی مال خودم
owning
U
شخصی مال خودم
owned
U
شخصی مال خودم
own
U
شخصی مال خودم
unbeknownst
U
خارج از معلومات شخصی
home use entry
U
اعلامیه مصرف شخصی
leave alone
<idiom>
U
راحت گذاشتن (شخصی)
in one's best interest
U
به صلاح خود شخصی
self-interested
U
در بند نفع شخصی
paraphernal
U
وابسته به دارایی شخصی زن
pinning
U
شماره شناسایی شخصی
pinned
U
شماره شناسایی شخصی
play (someone) for something
<idiom>
U
به بازی گرفتن شخصی
duffle bag
U
کیسه لوازم شخصی
pin
U
شماره شناسایی شخصی
real will
U
مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
lowerclassman
U
شخصی که از طبقه پایین است
self help
U
اعاشه از راه کار شخصی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com