Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
gregarious
U
جمعیت دوست گروه جو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
social
U
جمعیت دوست
group
U
جمعیت گروه بندی کردن
groups
U
جمعیت گروه بندی کردن
social
U
گروه دوست
malthusian theory of population
U
فرضیه جمعیت مالتوس چون ازدیاد جمعیت جهان باتصاعد هندسی و افزایش منابع اغذیه به شکل تصاعدحسابی است باید جمعیت کنترل شود
packs
U
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
pack
U
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
A friend in need is a friend indeed..
<proverb>
U
دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you.
U
من دوست دارم با تو دوست باشم.
beach group
U
گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups
U
گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party
U
گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
civil reserve air fleet
U
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component
U
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing
U
یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party
U
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
I am done with you.
U
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am
[have]
finished with you.
U
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
countervailing power
U
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task forces
U
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task force
U
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
kaldor criterion
U
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
landing group
U
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
amphibious task group
U
گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
stables
U
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable
U
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
hordes
U
گروه بیشمار گروه
horde
U
گروه بیشمار گروه
bodle
U
جمعیت
mob
U
جمعیت
companies
U
جمعیت
company
U
جمعیت
gregariously
U
با جمعیت
gaggles
U
جمعیت
crowd
جمعیت
crowds
U
جمعیت
populace
U
جمعیت
mobbed
U
جمعیت
thronging
U
جمعیت
thinly populated
U
کم جمعیت
army
U
جمعیت
heap
U
جمعیت
heaping
U
جمعیت
armies
U
جمعیت
mobs
U
جمعیت
mobbing
U
جمعیت
herding
U
جمعیت
rabble
U
جمعیت
population
U
جمعیت
gaggle
U
جمعیت
demos
U
جمعیت
full of life
U
پر جمعیت
densely populated
U
پر جمعیت
thickly populated
U
پر جمعیت
herds
U
جمعیت
population
[pop.]
U
جمعیت
herd
U
جمعیت
herded
U
جمعیت
populations
U
جمعیت
thickly peopled
U
پر جمعیت
gangs
U
جمعیت
corteges
U
جمعیت
throngs
U
جمعیت
press
U
جمعیت
presses
U
جمعیت
throng
U
جمعیت
cortege
U
جمعیت
over peopled
U
پر جمعیت
thins
U
کم جمعیت
thinnest
U
کم جمعیت
thinners
U
کم جمعیت
thinned
U
کم جمعیت
thin
U
کم جمعیت
heaps
U
جمعیت
societies
U
جمعیت
society
U
جمعیت
gang
U
جمعیت
thronged
U
جمعیت
many peopled
U
پر جمعیت
desolate
U
بی جمعیت
ruck
U
جمعیت وازدحام
aging population
U
جمعیت سالمند
underpopulation
U
کمبود جمعیت
rucks
U
جمعیت وازدحام
populated
U
جمعیت دار
stationary population
U
جمعیت ثابت
optimum population
U
حد مطلوب جمعیت
knight errantry
U
جمعیت سلحشوران
people
U
تن
[جمعیت شهری]
bikes
U
انبوه جمعیت
demotic distribution
U
توزیع جمعیت
demographic transition
U
گذار جمعیت
the total population
U
همه جمعیت
demographer
U
جمعیت شناس
the crowd scattereal
U
جمعیت متفرق شد
sparse population
U
جمعیت کم یا پراکنده
to the cheers of
[the crowd]
U
با تشویق
[جمعیت]
depopulate
U
کم جمعیت کردن
bike
U
انبوه جمعیت
peoples
U
جمعیت قوم
peopling
U
جمعیت قوم
population inversion
U
وارونگی جمعیت
population growth
U
رشد جمعیت
population explosion
U
انفجار جمعیت
population distribution
U
توزیع جمعیت
population density
U
تراکم جمعیت
multitudes
U
جمعیت کثیر
habitancy
U
جمعیت سکنه
habitance
U
جمعیت سکنه
population structure
U
ساخت جمعیت
peopled
U
جمعیت قوم
depopulated
U
کم جمعیت کردن
young population
U
جمعیت جوان
demography
U
جمعیت شناسی
population structure
U
ترکیب جمعیت
urban population
U
جمعیت شهری
settled
U
جمعیت دار
demography
U
جمعیت نگاری
working population
U
جمعیت شاغل
people
U
جمعیت قوم
overpopulation
U
اضافه جمعیت
depopulation
U
تخلیه جمعیت
depopulates
U
کم جمعیت کردن
depopulating
U
کم جمعیت کردن
multitude
U
جمعیت کثیر
battery of tests
U
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
zero population growth
U
رشد جمعیت صفر
The police held the crowd back.
U
پلیس جمعیت را عقب زد
party
U
دسته متشکل جمعیت
templar
U
عضو جمعیت فراماسون
A big crowd gathered.
U
جمعیت انبوهی جمع شد
flocking
U
جمعیت دسته پرندگان
flocked
U
جمعیت دسته پرندگان
flock
U
جمعیت دسته پرندگان
demography
U
علم جمعیت شناسی
populating
U
دارای جمعیت کردن
demography
U
مطالعه مهاجرت جمعیت
birth rates
U
ضریب افزایش جمعیت
birth rate
U
ضریب افزایش جمعیت
population planning
U
برنامه ریزی جمعیت
gregariously
U
از روی جمعیت دوستی
populate
U
دارای جمعیت کردن
flocks
U
جمعیت دسته پرندگان
gang
U
جمعیت تشکیل دادن
populates
U
دارای جمعیت کردن
gangs
U
جمعیت تشکیل دادن
The crowd was pressing against the gate .
U
جمعیت به درورودی فشار می دادند
There were teeming ( surging) crowds outside the entrance of the theatre house .
U
دم در سینما جمعیت موج می زند
ku kluxer
U
عضو جمعیت کوکلس کلان
slum
U
محلات پر جمعیت وپست شهر
the t. population
U
کلیه جمعیت همه مردم
slums
U
محلات پر جمعیت وپست شهر
the total population
U
تمامی نفوس کلیه جمعیت
doubling time of population
U
زمان دو برابر شدن جمعیت
She lost her husband in the crowd .
U
شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
There were some angry looks in the crowd .
U
قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
A big crowd surged into the streets.
U
جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
conurbation
U
[ناحیه پر جمعیت پر از شهرک و شهر بزرگ]
to crowd out
U
ازتنگی جایابسیاری جمعیت بیرون کردن
hidden momentum of population growth
U
به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
demand factors
U
جمعیت سلیقه قیمت کالاهای دیگر
He forced his way thru the crowd .
U
بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
grey friar
U
عضو جمعیت راهبان یادرویشان فرقه فرانسیس مقدس
bluestocking
U
منسوب به جمعیت زنان جوراب ابی درقرن هیجدهم زن فاضله
bluestockings
U
منسوب به جمعیت زنان جوراب ابی درقرن هیجدهم زن فاضله
hydrophilic
U
اب دوست
buddies
U
دوست
buddy
U
دوست
friendless
U
بی دوست
friends
U
دوست
amicable
U
دوست
heart to heart
U
دوست
heart-to-heart
U
دوست
heart-to-hearts
U
دوست
chums
U
دوست
chum
U
دوست
philoginous
U
زن دوست
formalist
U
دوست
philogynist
U
زن دوست
schoolmate
U
دوست
schoolmates
U
دوست
friend
U
دوست
hydrophilic compound
U
اب دوست
unfriended
U
بی دوست
ally
U
دوست
allying
U
دوست
bozo
U
دوست
leal
U
دوست
dienophile
U
دی ان دوست
phiadelphian
U
نوع دوست
humansit
U
انسان دوست
humnanist
U
همنوع دوست
hydrophile
U
اب دوست علاقمند به اب
negrophil
U
سیاه دوست
gregarious
U
گروده دوست
hydrophilic
U
اب دوست علاقمند به اب
pornerastic
U
جنده دوست
hemophile
U
خون دوست
philhellene
U
دوست یونان
philanthrope
U
بشر دوست
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com