English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 195 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To err on the side of caution. U جانب احتیاط راگرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
army reserve command U فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
fair faced U حق به جانب
centripetal U جانب مرکزی
side U جنب جانب
offshore U از جانب ساحل
sides U جنب جانب
centripetal acceleration U نیروی جانب مرکز
centripetal force U نیروی جانب مرکز
favouritism U جانب کسی را گرفتن
providentially U از مشیت الهی من جانب الله
self proclaimed U ادعاشده از جانب خود شخص
estate in reversion U هبه قابل رجوع از جانب واهب
I have been referred. (introduced,recommended)to you by MR. . . . U از جانب آقای ... به شما معرفی شده ام
i made him my proxy U او رااز جانب خود وکیل کردم
he voted by proxy U کسی را از جانب خودوکیل کردکه رای دهد
enveloping U دورچیزی راگرفتن
enveloped U دورچیزی راگرفتن
envelops U دورچیزی راگرفتن
envelop U دورچیزی راگرفتن
intercepted U جلو کسی راگرفتن
supplant U جای چیزی راگرفتن
intercepting U جلو کسی راگرفتن
intercept U جلو کسی راگرفتن
obstructing U جلو چیزی راگرفتن
exhausts U نیروی چیزی راگرفتن
sleuths U رد پای کسی راگرفتن
decalcify U کلسیم چیزی راگرفتن
sleuth U رد پای کسی راگرفتن
obstructs U جلو چیزی راگرفتن
bestead U جای کسی راگرفتن
intercepts U جلو کسی راگرفتن
obstructed U جلو چیزی راگرفتن
obstruct U جلو چیزی راگرفتن
supplanting U جای چیزی راگرفتن
take (someone) under one's wing <idiom> U زیرپروبال شخص راگرفتن
supplants U جای چیزی راگرفتن
to hold the purse strings U جلو پول راگرفتن
supplanted U جای چیزی راگرفتن
stanch U جلو خونریزی راگرفتن
exhaust U نیروی چیزی راگرفتن
bear in U تمایل اسب به نزدیک شدن به جانب کناره مسیر یا نرده ها
top a gap U رخنهای راگرفتن درست کردن
scrag U گلوی کسی یا چیزی راگرفتن
eviscerate U خالی کردن نیروی چیزی راگرفتن
perks U سینه جلو دادن خود راگرفتن
perk U سینه جلو دادن خود راگرفتن
to occlude U بستن [جلو چیزی راگرفتن ] [مسدود کردن]
galactic noise U تشعشع رادیویی کهکشان صوت پراکنی از جانب کهکشان
bakuninism U اصول عقایدباکونین نویسنده انارشیست روسی و همکار مارکس وانگلس که بعدها به علت داشتن عقاید نظامی از جانب ایشان طرد شد . او موسس مکتب نهیلیسم روسیه نیزهست
the present writer U این بنده این جانب
strikes U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
prudent [discreet] <adj.> U با احتیاط
discrete <adj.> U با احتیاط
discretional <adj.> U با احتیاط
rashes U بی احتیاط
rash U بی احتیاط
canniness U احتیاط
incosiderate U بی احتیاط
cautel U احتیاط
yogurts U احتیاط
yoghurts U احتیاط
yoghurt U احتیاط
yoghourts U احتیاط
ciecumspect U با احتیاط
circumspective U با احتیاط
for fealty of U با احتیاط
forgetter U بی احتیاط
guardless U بی احتیاط
incircumspect U بی احتیاط
retenv U احتیاط
cautions U احتیاط
closeness U احتیاط
imprudent U بی احتیاط
nicety U احتیاط
precautions U احتیاط
niceties U احتیاط
reservations U احتیاط
precaution U احتیاط
improvident U بی احتیاط
injudicious U بی احتیاط
well-advised U با احتیاط
precautious U با احتیاط
discreet <adj.> U با احتیاط
indiscreet U بی احتیاط
incautious U بی احتیاط
discretion U احتیاط
reservation U احتیاط
prudence U احتیاط
caution U احتیاط
reserves U احتیاط
careful U با احتیاط
reserve U احتیاط
cautioned U احتیاط
cautioning U احتیاط
circumspection U احتیاط
prudish U با احتیاط
vigilance U احتیاط
reserving U احتیاط
with reserve U بقید احتیاط
in case U برای احتیاط
reserve officer U افسر احتیاط
operational reserve U احتیاط عملیاتی
cautiously U از روی احتیاط
hands down U بدون احتیاط
to take in a reef U احتیاط کردن
wariness U احتیاط کار
measure of prevention U احتیاط کاری
mobile reserve U احتیاط متحرک
reserve center U مرکز احتیاط
prudentially U از روی احتیاط
prudential U از روی احتیاط
reserve echelon U رده احتیاط
warily U احتیاط کار
reserve force U نیروی احتیاط
reservedness U احتیاط کاری
tactical reserve U احتیاط تاکتیکی
reservedly U از روی احتیاط
general reserve U احتیاط عمومی
cautiousness U احتیاط کاری
cautelous U احتیاط کار
reserving U احتیاط یدکی
chary U با احتیاط ودقیق
cannily U از روی احتیاط
ca'canny U با احتیاط جلورفتن
battle reserve U احتیاط جنگی
charily U از روی احتیاط
circumspectly U ازروی احتیاط
unresponsive U بدون احتیاط
prudent U از روی احتیاط
prudently U از روی احتیاط
for the sake of precaution U برای احتیاط
reserve U احتیاط یدکی
reserves U احتیاط یدکی
floating reserve U احتیاط سیال
fabian U احتیاط کار
indiscreet U بی تمیز بی احتیاط
discreetnss U احتیاط کاری
discreetness U احتیاط کاری
wariness U از روی احتیاط محتاطانه
Caution demands that . . . U شرط احتیاط آنست که …
Be careful ! U احتیاط کن ( مواظب باش )!
Mind what you're doing! [Be careful!] U احتیاط کن [مواظب باش ] !
He drives recklessly. U بی احتیاط رانندگی می کند
bold U خشن وبی احتیاط
bolder U خشن وبی احتیاط
boldest U خشن وبی احتیاط
Ton play safe . To tread cautiously. U با احتیاط عمل کردن
to keep guard U بودن احتیاط کردن
army reserve U احتیاط نیروی زمینی
precaution U حزم احتیاط کردن
forethought U مال اندیشی احتیاط
if you don't watch it U اگر احتیاط نکنید
precautions U حزم احتیاط کردن
over caution U احتیاط بیش اندازه
to be on guard U بودن احتیاط کردن
reserve center U مرکز اموزش احتیاط
reserve mobilization U بسیج نیروهای احتیاط
warily U از روی احتیاط محتاطانه
reserve components U قسمتهای احتیاط ارتش
tactical reserve U نیروهای احتیاط تاکتیکی
unadvised U تند وبی ملاحظه بی احتیاط
unadvied U تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
floating reserve U نیروی ذخیره احتیاط متحرک
base reserves U ذخایرپادگانی نیروی احتیاط پادگانی
mincingly U با احتیاط با فرو گذاری حقیقت
assembly U محل بسیج افراد احتیاط
army reserve U قسمت احتیاط نیروی زمینی
To be on the safe side. U خیلی احتیاط بخرج دادن
to handle something with care U چیزی را با احتیاط جابجا کردن
ready reservist U جزو احتیاط اماده به خدمت
guarded U احتیاط امیز ملاحظه کار
to play it safe U با احتیاط عمل کردن [اصطلاح روزمره]
to edge one's way [towards something] U [به چیزی] آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
precaution U درنظرگرفتن احتیاط و جنبههای تامینی لازم
guard U احتیاط نرده روی عرشه کشتی
guarding U احتیاط نرده روی عرشه کشتی
Handle the boxes with care. U جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
stalked U قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
reserved list U صورت افسران دریایی ذخیره یا احتیاط
stalking U قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
stalks U قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
stalk U قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
guards U احتیاط نرده روی عرشه کشتی
precautions U درنظرگرفتن احتیاط و جنبههای تامینی لازم
affiliated unit U یکان احتیاط مامور به ادارات غیرنظامی
mobilization U به حرکت دراوردن تحرک بخشیدن بسیج احتیاط ها
yellow arc U محدودهای از طیف نمایش الات دقیق که به عنوان احتیاط و بالاتراز حد نرمال نصب شود
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
reservoir U سرباز احتیاط یا ذخیره روغن ذخیره توپ
reservoirs U سرباز احتیاط یا ذخیره روغن ذخیره توپ
initial reserves U ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
ready reserve U ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
civil reserve air fleet U گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com