Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
You have been recommended to us.
U
توصیه شما رابه ما کرده اند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
recommend
U
سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
recommending
U
سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
recommends
U
سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
scarf joint
U
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
U
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.
U
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
recommendation
U
توصیه
references
U
توصیه
reference
U
توصیه
recommendations
U
توصیه
commendation
U
توصیه
reference
U
توصیه
recommends
U
توصیه کردن
letter of recommendation
U
توصیه نامه
recommit
U
توصیه کردن
recommending
U
توصیه کردن
advise
U
توصیه دادن
counseled
U
توصیه کردن
discommend
U
توصیه نکردن
counsel
U
توصیه کردن
counselled
U
توصیه کردن
counselling
U
توصیه کردن
counsels
U
توصیه کردن
Letter of recommendation.
U
توصیه نامه
poniter
U
توصیه مفید
recommendatory
U
توصیه امیز
advisable
U
قابل توصیه
recommend
U
توصیه کردن
letter of reference
U
توصیه نامه
to sniff up water
U
اب رابه بینی کشیدن
To take a chance . To risk it.
U
دل رابه دریا زدن
advising
U
اگاهانیدن توصیه دادن
He advised (urged) me to go.
U
به من توصیه کرد که بروم
On my doctors advice.
U
بنا به توصیه پزشکم
advises
U
اگاهانیدن توصیه دادن
swear by
U
جدا توصیه کردن
establishing
U
کسی رابه مقامی گماردن
establishes
U
کسی رابه مقامی گماردن
establish
U
کسی رابه مقامی گماردن
To mail a letter.
U
نامه ای رابه پست انداختن
They bombarded the building.
U
ساختمان رابه توپ بستند
own up
<idiom>
U
گناه رابه گردن گرفتن
Not to let someone have a say.
U
کسی رابه بازی نگرفتن
She wrecked the party for us.
U
مهمانی رابه مازهر کرد
lay off (someone)
<idiom>
U
کاری رابه علت درآمد کم کنارگذاشتن
He turned his back on us.
U
پشتش رابه ماکرد ( به ما پشت کرد )
He made over the house to his son .
U
خانه رابه اسم پسرش کرد
to i. person with an opinion
U
عقیدهای رابه کسی تلقین کردن
submission
U
موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
to do a thing with f.
U
کاری رابه اسانی انجام دادن
to key up any to do s.th.
<idiom>
O
کسی رابه انجام دادن کاری برانگیختن
pitch
U
توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
To give someone full powerw.
U
ریش وقیچه رابه دست کسی دادن
pitches
U
توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
advising bank
U
بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
blurb
U
تقریظ یا توصیه نامه مختصری برکتابی
I bought it on the recommendation of a friend.
U
طبق توصیه دوستم آنرا خریدم
To speake in recommendation of someone . To recommend somebody.
U
سفارش کسی را کردن ( توصیه ومعرفی )
bait
U
خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
baits
U
خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
baited
U
خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
recommended retail price
U
قیمت توصیه شده برای مصرف کننده
track bolt
U
پیچی که قطعات راه اهن رابه یکدیگر متصل میکند
check string
U
ریسمان درشکه که مسافربوسیله ان راننده رابه ایست کردن اگاهی
nemo tenetur se impum accusare
U
هیچ کس مجبور نیست خود رابه گناهی متهم کند
May I use your name as a reference?
U
اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
compact
U
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacted
U
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacting
U
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacts
U
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
What advice would you give to someone starting up in business?
U
چه توصیه ای شما به کسی که کسب و کار راه می اندازد می کنید؟
enjambment
U
دنبالهء سخنی رادرشعریابیت بعدی ادامه دادن دنباله سطری رابه سطردیگرکشیدن
capitalization
U
عمل یک کلمه پردازکه یک خط یا بلاک متن رابه حروف بزرگ تبدیل میکند
drawbar
U
میلهای که واگونهای قطار رابه لکوموتیو متصل میکند میله اتصال واگون
byte
U
پتروکل ارتباطات که داده رابه صورت حروف و نه رشتههای بیتی ارسال میکند
bytes
U
پتروکل ارتباطات که داده رابه صورت حروف و نه رشتههای بیتی ارسال میکند
tabulator
U
بخشی از ماشین تایپ یا کلمه پرداز که کلمات و اعداد رابه صورت خودکار در ستون هایی قرار میدهد
nihilism
U
شورش و شدت عمل را توصیه کند مفهومی تقریبا" معادل نهیلیسم و انارشیسم از خودگذشتگی و تن به فنا دادن
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
reset
U
سیگنال الکتریکی که سیستم رابه وضعیت اولیه برمی گرداندوقتی که روشن شده بودونیازبه راه اندازی مجدد دارد
resets
U
سیگنال الکتریکی که سیستم رابه وضعیت اولیه برمی گرداندوقتی که روشن شده بودونیازبه راه اندازی مجدد دارد
expansion interface
U
حافظه جانبی وسایر دستگاههای جانبی رابه یک کامپیوتر اصلی اضافه کند
optimum schedule
U
مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
extradite
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
incidence of taxation
U
تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
gigo
U
اصطلاحی است به این معنی که اگر به برنامه اطلاعات ورودی بیهوده داده شودبرنامه نتایج بیهودهای رابه عنوان خروجی تولیدخواهد کرد
garbage in garbage out
U
اصطلاحی است به این معنی که اگر به برنامه اطلاعات ورودی بیهوده داده شودبرنامه نتایج بیهودهای رابه عنوان خروجی تولیدخواهد کرد
document
U
وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
documented
U
وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
documenting
U
وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
liquidity trap
U
سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
circulating
U
چرخش ذخیره سازی که دادههای ذخیره شده رابه صورت مجموعهای از باس ها که در طول رسانه حرکت می کنند نگهداری میکند و وقتی به انتها می رسند دوباره تولید میکند
declaration of trust
U
افهارنامه تکلیف به قبض افهارنامهای که ناقل به منتقل الیه یا مصالح به متصالح میدهد و در ان به او تکلیف میکند که اداره مورد انتقال یا مال الصلح رابه عهده بگیرد و ان را قبض کند
puffed out
<adj.>
U
پف کرده
unconscious
U
غش کرده
puffy
<adj.>
U
پف کرده
tumid
<adj.>
U
پف کرده
puff pastry
U
پف کرده
off the trail
U
پی گم کرده
turgid
<adj.>
U
پف کرده
infusion
U
دم کرده
bouffant
U
پف کرده
puffed
<adj.>
U
پف کرده
gelid
U
یخ کرده
souffles
U
پف کرده
souffle
U
پف کرده
unconsciously
U
غش کرده
soufflTs
U
پف کرده
beastby
U
کرده
infusions
U
دم کرده
bloat
U
پف کرده
i am 0 rials out of pocket
U
کرده ام
sawn
U
اره کرده
wedded
U
ازدواج کرده
tinned
U
قوطی کرده
restrained
U
لگام کرده
beheld
U
مشاهده کرده
grown
U
رشد کرده
distent
U
ورم کرده
pulled
U
خشک کرده
strained
U
صاف کرده
baggily
U
بطورباد کرده
clarified
U
صاف کرده
bendon
U
نیت کرده
blubbery
U
ورم کرده
billowy
U
باد کرده
deep rooted
U
ریشه کرده
airless
U
گرفته یا دم کرده
testate
U
وصیت کرده
iced ppa
U
خنک کرده
smoothfaced
U
صاف کرده
in flower
U
شکوفه کرده
intumescent
U
باد کرده
intumescent
U
اماس کرده
inwrought
U
از تو کار کرده
self taught
U
تحصیل کرده
I have a flat
[tire]
.
U
من پنچر کرده ام.
it is very easily done
U
کرده میشود
let it be done
U
کرده شود
overage
U
کم رشد کرده
nodular
U
ورم کرده
ghi
U
کره اب کرده
ghee
U
کره اب کرده
warm infusion
U
چیز دم کرده
enrooted
U
ریشه کرده
ventricular
U
باد کرده
he is worn with travel
U
سفراوراخسته کرده
farci
U
دلمه کرده
farcie
U
دلمه کرده
farthingale
U
دامن پف کرده
fecit
U
درست کرده
tumid
U
اماس کرده
fretty
U
اماس کرده
fubsy
U
قوز کرده
fucate
U
رنگ کرده
they have done their work
U
را کرده اند
off the track
U
ازخط پی گم کرده
bunged up
U
باد کرده
chose
U
انتخاب کرده
whey
U
شیرچرخ کرده
puffy
<adj.>
U
باد کرده
carpeted
U
فرش کرده
gets
U
کسب کرده
puffed out
<adj.>
U
ورم کرده
inveterate
U
ریشه کرده
protuberant
U
باد کرده
grown-ups
U
رشد کرده
grown-up
U
رشد کرده
puffy
<adj.>
U
ورم کرده
tumid
<adj.>
U
ورم کرده
turgid
<adj.>
U
ورم کرده
begotten
U
تولید کرده
knotted
U
ازدحام کرده
picked
U
پاک کرده
refined
U
تمیز کرده
began
U
شروع کرده
indrawn
U
جذب کرده
deep-rooted
U
ریشه کرده
blown
U
ورم کرده
full-grown
U
رشدکامل کرده
full grown
U
رشدکامل کرده
tumescent
U
ورم کرده
painted
U
رنگ کرده
fried
U
سرخ کرده
puffed
<adj.>
U
ورم کرده
worked
[been successful]
<past-p.>
U
کار کرده
decorated
U
زینت کرده
swollen
U
ورم کرده
turgid
<adj.>
U
آماس کرده
shots
U
اصابت کرده
shot
U
اصابت کرده
tumid
<adj.>
U
باد کرده
turgid
<adj.>
U
باد کرده
mistaken
U
اشتباه کرده
puffed
<adj.>
U
آماس کرده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com