English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
landing net U تور ماهیگیری با دسته کوتاه یا بلند, دامی که باماهیهای بزرگ راباان به خشکی میکشند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
deadfall U دامی که جانوران بزرگ دران زیراوارمیمانند
stocked U دسته چوب ماهیگیری
butts U دسته چوب ماهیگیری
butted U دسته چوب ماهیگیری
stock U دسته چوب ماهیگیری
butt U دسته چوب ماهیگیری
lorgnette U ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnettes U ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
sportfisherman U قایق موتوری بزرگ برای ماهیگیری دورازساحل
lop sided U کوتاه و بلند
long and short stitch کوکه ای کوتاه بلند
Short medium and long wave موج کوتاه ومتوسط و بلند
lofty U بلند بزرگ
churchwardens U چپق دسته بلند
scythe U داس دسته بلند
pole U دسته بلند چیزی
churchwarden U چپق دسته بلند
poles U دسته بلند چیزی
puttered U چوگان دسته کوتاه
putter U چوگان دسته کوتاه
puttering U چوگان دسته کوتاه
putters U چوگان دسته کوتاه
quirt U تازیانه دسته کوتاه
monofilament U الیاف تک رشته بلند [این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
mismatch U دفاع بازیگر کوتاه قد در برابرحریف بلند
quirt U باتازیانه دسته کوتاه زدن
trochaic U مرکب از دو هجا که یکی بلند و دومی کوتاه باشد
shoal U دسته بزرگ ماهی
curtain-raiser U پرده کوتاه پیش ازاغازنمایش بزرگ
haw finch U سهره منقار بزرگ وگردن کوتاه
curtain-raisers U پرده کوتاه پیش ازاغازنمایش بزرگ
long-and-short work [بنایی با استفاده از بلوک های افقی و عمودی بلند و کوتاه]
club chair U صندلی دسته دار بزرگ
caduceus U [عصای بلند بالدار با دو مار بزرگ در اطرافش]
d. of macabre U تصویری که دسته مردن راازپست و بلند نشان میدهد
afterpiece U نمایش کوتاه خنده دارپس ازنمایش بزرگ
trochee U وتد یا قافیه دو هجایی که هجای اولش بلند یا موکدوهجای دومش کوتاه یاخفیف باشد
short clothes U جامه کوتاه که به بچهای که تا اندازهای بزرگ شده بپوشانندچون نیم تنه
short coats U جامه کوتاه که به بچهای که تا اندازهای بزرگ شده بپوشانند چون نیم تنه
zinjanthropus U شبه انسان دارای ابروی کوتاه و دندان اسیاب بزرگ دوره پلیستوسن سفلی
bestial U دامی
retiary U دامی
dactyl U کلمهای دارای سه هجا که هجای اول بلند و دو هجای بعدی ان کوتاه باشد
spacistor U دستگاه قوی صدا بزرگ کن بلند گوی قوی
gill net U دامی که چون ماهی دران بیافتد
sagged U یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sags U یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sag U یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
big heads U انواع بیماریهای دامی که نشان آن آماس سر وگردن است
big head U انواع بیماریهای دامی که نشان آن آماس سر وگردن است
stop and go U پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
iamb U یک هجای کوتاه و یک هجای بلند
corn-effect U ذرتی شدن فرش که در اثر پرداخت یا قیچی کردن نامناسب بوجود می آید و پرزهای فرش همگی دارای یک ارتفاع نبوده و ظاهر پرز فرش بلند و کوتاه می شود
clackvalve U دریچه لولاداروسفت که چون بلند کنندباصدای بلند بجای خودمیافتد
touts U بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
tout U بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touted U بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touting U بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
blast U منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blasts U منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
short lunge U نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
dirndl U نوعی دامن بلند با کمر بلند
My grandparents are six feet under. <idiom> U پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania U مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
mounting U دسته و پشت بند دسته شمشیر
big game U صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
fossil U آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
museum piece U آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
macropterous U دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
leanness U خشکی
aridity U خشکی
terra firma U خشکی
dry land U خشکی
barrenness U خشکی
land U خشکی
parchedness U خشکی
crispness U خشکی
xeransis U خشکی
drouth U خشکی
constipation U خشکی
mainland U خشکی
dry gap bridge U پل خشکی
droughts U خشکی
rigidity U خشکی
drought U خشکی
dryness U خشکی
stiffness U خشکی
land n U خشکی
shorthorn U جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
pantywaist U شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
landing U ورود به خشکی
stiff neck U خشکی گردن
landsman U اهل خشکی
lands man U اهل خشکی
zerophytes U خشکی پسند
huskiness U درشتی خشکی
hypnotic rigidity U خشکی هیپنوتیسمی
land breeze U باد خشکی
xerophytes U خشکی پسند
overland route U راه خشکی
loosen U از خشکی در اوردن
landward U بسوی خشکی
aground U به خشکی نشسته
spits U یک نقطه از خشکی
waterfront U پیشرفتگی خشکی در اب
overland U از راه خشکی
waterfronts U پیشرفتگی خشکی در اب
landfalls U دیدن خشکی
landlocked U محاط در خشکی
landfall U دیدن خشکی
absolute drought U خشکی مطلق
landings U ورود به خشکی
loosened U از خشکی در اوردن
corkiness U سبکی خشکی
constipate U خشکی اوردن
chapt U خشکی زدن
catatonic rigidity U خشکی کاتاتونیایی
loosening U از خشکی در اوردن
loosens U از خشکی در اوردن
spit U یک نقطه از خشکی
ankylosis U خشکی بند
landlocked U محصور در خشکی
nosegay U دسته گل یایک دسته علف
chap U خشکی زدن پوست
constipation U خشکی مزاج [پزشکی]
costiveness U خشکی مزاج [پزشکی]
dyschezia U خشکی مزاج [پزشکی]
terrarium U نمایشگاه جانوران خشکی
terraqueous U شامل خشکی ودریا
He is curt ( rigid , strict ) . U آدم خشکی است
dry mouth syndrome U خشکی دهان [پزشکی]
dry mouth U خشکی دهان [پزشکی]
xerostomia U خشکی دهان [پزشکی]
welter U درهم و برهمی خشکی
eschar U خشکی پوست زخم
land carriage U حمل و نقل خشکی
land lubber U ادم خشکی مانده
spits U پیشرفت خشکی در دریا
landside U طرف روبه خشکی
spit U پیشرفت خشکی در دریا
land U به خشکی امدن پیاده شدن
overland mail U پستی که از راه خشکی برود
amphibian vehicle U وسیله نقلیه برای خشکی و اب
grandparents U پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparent U پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam U مادر بزرگ ننه بزرگ
so large U چندان بزرگ بقدری بزرگ
short quard U سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
landfalls U دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
road haulier U حمل کننده کالا از طریق خشکی
landsman U کسیکه زندگی وشغلش در خشکی است
portage U حمل قایق سبک روی خشکی
landfall U دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
cray U نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
landfall n U دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
holm U جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
horse U اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
groups U دسته دسته کردن
sort U دسته دسته کردن
sorted U دسته دسته کردن
sorts U دسته دسته کردن
shoals of people U دسته دسته مردم
trooping U دسته دسته شدن
trooped U دسته دسته شدن
distribute U دسته دسته کردن
classify U دسته دسته کردن
streams of people U دسته دسته مردم
scores of people U دسته دسته مردم
regiment U دسته دسته کردن
group U دسته دسته کردن
regiments U دسته دسته کردن
they came in bands U دسته دسته امدند
in detail U مفصلا دسته دسته
assort U دسته دسته کردن
sect U دسته دسته مذهبی
sects U دسته دسته مذهبی
assort U دسته دسته شدن
troop U دسته دسته شدن
windrow U دسته دسته کردن
played U شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
playing U شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
plays U شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
play U شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
angling U ماهیگیری
handline U ماهیگیری با نخ
fishing U ماهیگیری حق ماهیگیری
piscary U حق ماهیگیری
angles U ماهیگیری
fishing U ماهیگیری
angle U ماهیگیری
gaff U میله نگهدارنده ضلع بالایی بادبان قلاب مخصوص حمل ماهی به خشکی یا قایق
to form into groups U دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
coaction U عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
fisheries U شیلات ماهیگیری
fisheries U محل ماهیگیری
fishery U محل ماهیگیری
piscatorial U وابسته به ماهیگیری
angling U ورزش ماهیگیری
fishery U شیلات ماهیگیری
monofilament U نخ نایلونی ماهیگیری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com