Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (28 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
attempt
U
تقلا کردن جستجو کردن
attempted
U
تقلا کردن جستجو کردن
attempting
U
تقلا کردن جستجو کردن
attempts
U
تقلا کردن جستجو کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wintle
U
تقلا کردن
wrestles
U
تقلا کردن
slogs
U
تقلا کردن
wrestle
U
تقلا کردن
agonising
U
تقلا کردن
agonize
U
تقلا کردن
slogging
U
تقلا کردن
agonizes
U
تقلا کردن
slog
U
تقلا کردن
slogged
U
تقلا کردن
agonized
U
تقلا کردن
wrestled
U
تقلا کردن
to scratch about
U
تقلا کردن
heave
U
تقلا کردن
agonises
U
تقلا کردن
agonised
U
تقلا کردن
put out
U
تقلا کردن
lay to
U
تقلا کردن
heaved
U
تقلا کردن
go about
تقلا کردن
struggles
U
تقلا کردن کوشش کردن
struggled
U
تقلا کردن کوشش کردن
struggling
U
تقلا کردن کوشش کردن
struggle
U
تقلا کردن کوشش کردن
to strain after anything
در پی چیزی تقلا کردن
tugs
U
بازورکشیدن تقلا کردن
tugging
U
بازورکشیدن تقلا کردن
tugged
U
بازورکشیدن تقلا کردن
tug
U
بازورکشیدن تقلا کردن
labourvi
U
تقلا کردن کوشیدن
serviced
U
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
service
U
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
to stain every nervers
U
همه جور تقلا کردن
inspect
U
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspects
U
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspecting
U
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspected
U
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
to try hard to do something
U
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
combing
U
شانه کردن جستجو کردن
combed
U
شانه کردن جستجو کردن
hunting
U
شکار کردن جستجو کردن
hunt
U
صید کردن جستجو کردن در
hunted
U
صید کردن جستجو کردن در
fish
U
جستجو کردن طلب کردن
hunts
U
صید کردن جستجو کردن در
fishes
U
جستجو کردن طلب کردن
fished
U
جستجو کردن طلب کردن
comb
U
شانه کردن جستجو کردن
to look up
U
نگاه کردن جستجو کردن
ransacks
U
جستجو کردن
seach
U
جستجو کردن
surveillance
U
جستجو کردن
hunt for
U
جستجو کردن
to scratch about
U
جستجو کردن
searchingly
U
جستجو کردن
hunt after
U
جستجو کردن
ransack
U
جستجو کردن
hunt up
U
جستجو کردن
to hunt up
U
جستجو کردن
to smell about
U
جستجو کردن
search
U
جستجو کردن
ransacked
U
جستجو کردن
searched
U
جستجو کردن
searches
U
جستجو کردن
to rummage
U
جستجو کردن
to browse through
U
جستجو کردن
to search after
U
جستجو کردن
track down
<idiom>
U
جستجو کردن
ransacking
U
جستجو کردن
seeking
U
جستجو کردن
snook
U
جستجو کردن
to search
U
جستجو کردن
scour
U
جستجو کردن
scours
U
جستجو کردن
seeks
U
جستجو کردن
mouses
U
جستجو کردن
scoured
U
جستجو کردن
seeds
U
جستجو کردن
to feel after any thing
جستجو کردن
seek
U
جستجو کردن
mouse
U
جستجو کردن
seed
U
جستجو کردن
to sift through something
U
با زیر و رو جستجو کردن
to search
U
گشتن
[جستجو کردن]
to hunt out
U
جستجو کردن ویافتن
to prospect
[for]
U
جستجو کردن
[برای]
wild goose chase
<idiom>
U
ناامیدانه جستجو کردن
to grub about
U
جستجو کردن
[برای]
to grub
U
جستجو کردن
[برای]
to make r. after something
U
چیزی را جستجو کردن
go through
<idiom>
U
جستجو وکنکاش کردن
search and clear
U
جستجو و پاک کردن دشمن
grubbed
U
زمین کندن جستجو کردن
grubs
U
زمین کندن جستجو کردن
grub
U
زمین کندن جستجو کردن
to dig up
U
با به هم زدن
[جستجو کردن]
از خاک در آوردن
to seek somebody out
U
جستجو برای پیدا کردن کسی
to seek a remedy for something
U
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
head-hunting
<idiom>
U
جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
searched
U
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
searchingly
U
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
search
U
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
searches
U
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
linear
U
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا به جواب برسد.
searches
U
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود.
searched
U
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود.
searchingly
U
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود.
search
U
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود.
backwards
U
جستجو برای دادهای که در محل نشانه گرد قرار دارد یا در انتهای فایل است و جستجو تا ابتدای فایل
distributing
U
سیستم پایگاه داده ها که داده آن در کامپیوترهای مختلف ذخیره شده است ولی جستجو در آن مشابه جستجو در یک محل انجام میشود
distribute
U
سیستم پایگاه داده ها که داده آن در کامپیوترهای مختلف ذخیره شده است ولی جستجو در آن مشابه جستجو در یک محل انجام میشود
distributes
U
سیستم پایگاه داده ها که داده آن در کامپیوترهای مختلف ذخیره شده است ولی جستجو در آن مشابه جستجو در یک محل انجام میشود
documenting
U
عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد
documented
U
عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد
document
U
عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
effort
U
تقلا
tugs
U
تقلا
in deep water(s
U
در تقلا
agonies
U
تقلا
strains
U
تقلا
efforts
U
تقلا
tugging
U
تقلا
strain
U
تقلا
tug
U
تقلا
tugged
U
تقلا
agony
U
تقلا
stressing
U
تقلا
exertions
U
تقلا
stresses
U
تقلا
scramble
U
تقلا
slogging
U
تقلا
stress
U
تقلا
nisus
U
تقلا
scrabbles
U
تقلا
scrabbled
U
تقلا
scrabble
U
تقلا
exertion
U
تقلا
agonizingly
U
با تقلا
wrestle
U
تقلا
wrestled
U
تقلا
muss
U
تقلا
wrestles
U
تقلا
traditionally
U
تقلا
scrambles
U
تقلا
scrambled
U
تقلا
slogs
U
تقلا
slog
U
تقلا
scrambling
U
تقلا
stru gglingly
U
به تقلا
bout
U
تقلا
strugglingly
U
به تقلا
scrabbling
U
تقلا
bouts
U
تقلا
slogged
U
تقلا
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
bustled
U
تقلا کوشش
bustle
U
تقلا کوشش
bustles
U
تقلا کوشش
struggler
U
تقلا کننده
strife
U
سعی بلیغ تقلا
agonistical
U
تقلا امیز جدلی
only at the second go
U
تازه در دومین تقلا
to keep trying
<idiom>
U
در حال تقلا بودن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
Shoppers were scrambling to get the best bargains.
U
خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com