English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (24 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to overstrain oneself U تقلای زیاد کردن
to overexert U تقلای زیاد کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to scramble for a living U تقلای معاش کردن
ineffectual struggle U تقلای بیخود
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
overbuild U زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
frequenting U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequent U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
overspend U زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
add زیاد کردن
intensification U زیاد کردن
heighten U زیاد کردن
increase U زیاد کردن
to run rup U زیاد کردن
increased U زیاد کردن
increases U زیاد کردن
propagated U زیاد کردن
overstock U زیاد پر کردن
heightened U زیاد کردن
heightens U زیاد کردن
grnish U زیاد کردن
overloads U زیاد پر کردن
propagating U زیاد کردن
overload U زیاد پر کردن
propagates U زیاد کردن
overloaded U زیاد پر کردن
heightening U زیاد کردن
propagate U زیاد کردن
ransack U زیاد کاوش کردن
overrating U زیاد براورد کردن
propagated U زیاد کردن پروردن
ransacked U زیاد کاوش کردن
propagate U زیاد کردن پروردن
overestimating U زیاد براورد کردن
expanded , capacity U زیاد کردن گنجایش
adds U زیاد کردن برد
strains U کوشش زیاد کردن
overcharging U زیاد حساب کردن
overcharges U زیاد حساب کردن
over excite U زیاد تحریک کردن
superheat U گرم کردن زیاد
over refine U زیاد موشکافی کردن
overpress U زیاد پافشاری کردن در
propagates U زیاد کردن پروردن
overwork U کار زیاد کردن
overrate U زیاد براورد کردن
overworked U کار زیاد کردن
overrated U زیاد براورد کردن
ransacking U زیاد کاوش کردن
overheats U زیاد گرم کردن
overworking U کار زیاد کردن
overworks U کار زیاد کردن
overrates U زیاد براورد کردن
overheated U زیاد گرم کردن
propagating U زیاد کردن پروردن
ransacks U زیاد کاوش کردن
overheat U زیاد گرم کردن
overcharged U زیاد حساب کردن
adding U زیاد کردن برد
overcharge U زیاد حساب کردن
oversimplifies U زیاد ساده کردن
make much of U استفاده زیاد کردن از
add U زیاد کردن برد
oversimplification U زیاد ساده کردن
oversimplify U زیاد ساده کردن
overloads U زیاد بار کردن
to overwork oneself U زیاد کار کردن
overestimate U زیاد براورد کردن
oversimplifying U زیاد ساده کردن
overestimated U زیاد براورد کردن
overfreight U زیاد بار کردن
overloaded U زیاد بار کردن
oversimplified U زیاد ساده کردن
overestimates U زیاد براورد کردن
raises U پروراندن زیاد کردن
strain U کوشش زیاد کردن
raise U پروراندن زیاد کردن
elevation of security U زیاد کردن تامین
overload U زیاد بار کردن
to rummage out U با جستجوی زیاد پیدا کردن
ingurgitate U فرا گرفتن زیاد پر کردن
overpress U زیاداصرار کردن در زیاد فشاراوردن بر
To live a long life . U عمر طولانی (زیاد ) کردن
give or take <idiom> U از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
to bolt U با سرعت زیاد حرکت کردن
extorts U اخاذی کردن زیاد ستاندن
extorted U اخاذی کردن زیاد ستاندن
extort U اخاذی کردن زیاد ستاندن
gap U اختلاف زیاد شکافدار کردن
extorting U اخاذی کردن زیاد ستاندن
gaps U اختلاف زیاد شکافدار کردن
to lavisheffort U زیاد تلاش یا کوشش کردن
call of more U حق تقاضای زیاد کردن مبیع
slashes U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
enlarging U توسعه دادن زیاد بحث کردن
to overeach oneself U زیاد جلو افتادن و خودراخسته کردن
haunts U زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
enlarges U توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarged U توسعه دادن زیاد بحث کردن
overbear U مغلوب کردن زیاد میوه دادن
to overrun oneself U از دویدن زیاد خود را خسته کردن
tasks U زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
slash U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
task U زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
slashed U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
enlarge U توسعه دادن زیاد بحث کردن
overset U زینت دادن زیاد بار کردن
haunt U زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
to hold somebody in great respect U کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
overstayed U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overwind U بیش از اندازه کوک کردن زیاد پیچیدن
overstay U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
to occupy much space U فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
overstaying U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
to dwell on U زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
to work hard U سخت و با زحمت زیاد کار کردن [اصطلاح روزمره]
inflate U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
overstock U زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
inflates U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflating U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
to piss off the wrong people <idiom> U آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
lionize U مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
pick and choose U در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
overrating U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
decimate U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
religionize U دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
multiple U حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
decimates U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
overrated U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
decimating U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
overrate U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrates U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
shim U واشر نازکی از جنس فلز بادقت زیاد جهت پر کردن فاصله بین دو قطعه
keypad U مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
high speed U با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
overload U زیاد بار کردن اضافه بار
overloads U زیاد بار کردن اضافه بار
overloaded U زیاد بار کردن اضافه بار
egregiously U زیاد
extortionary U زیاد
great- U زیاد
intensively U زیاد
great U زیاد
generous U زیاد
immane U زیاد
fulsome U زیاد
too U زیاد
hugely U زیاد
tremendously U زیاد
large adv U زیاد
intensely U زیاد
mortally U زیاد
profusely U زیاد
in excess U زیاد
plaguily U زیاد
overmuch U زیاد
excessive U زیاد
profoundly U زیاد
squeamishness U زیاد
supererogatory U زیاد
extortionate U زیاد
greatest U زیاد
to a large extent U زیاد
late U زیاد
immoderate U زیاد
heartbreak U غم زیاد
overly U زیاد
in quantities U زیاد
muckle U زیاد
widely U زیاد
highest U زیاد
high U زیاد
swingeing U زیاد
no end of U زیاد
glaring U زیاد
greatly U زیاد
effusively U زیاد
for all the world U بی کم و زیاد
squeamishly U زیاد
very U زیاد
heart break U غم زیاد
numerous U زیاد
highs U زیاد
mickle or muckle U زیاد
quite a few <idiom> U زیاد
many U زیاد
copious U زیاد
heavily U زیاد
extensive U زیاد
highly U زیاد
not a lettle U زیاد
rife U زیاد
mickle U زیاد
over and above U زیاد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com