English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to bring up U تقدیم یا مطرح کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
propounds U تقدیم کردن
propound U تقدیم کردن
hold forth <idiom> U تقدیم کردن
propounding U تقدیم کردن
tender U تقدیم کردن پیشنهاد
tendered U تقدیم کردن پیشنهاد
proffered U تقدیم پیشنهاد کردن
proffer U تقدیم پیشنهاد کردن
proffering U تقدیم پیشنهاد کردن
to offer U تقدیم کردن [دادن]
tendering U تقدیم کردن پیشنهاد
proffers U تقدیم پیشنهاد کردن
tenderest U تقدیم کردن پیشنهاد
to express one's heartfelt U قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
to pay one's respects to U احترامات خود را به ........تقدیم کردن
introduced U مطرح کردن
lays U مطرح کردن
propounds U مطرح کردن
tabling U مطرح کردن
tables U مطرح کردن
tabled U مطرح کردن
to bring forth U مطرح کردن
table U مطرح کردن
set forth for discussion U مطرح کردن
to raise U مطرح کردن
introduce U مطرح کردن
lay U مطرح کردن
propounding U مطرح کردن
bring up U مطرح کردن
to bring up U مطرح کردن
to touch upon U مطرح کردن
put forward U مطرح کردن
to touch on U مطرح کردن
propound U مطرح کردن
putting U مطرح کردن
introduces U مطرح کردن
puts U مطرح کردن
introducing U مطرح کردن
put U مطرح کردن
overture U کشف مطرح کردن
pose a question U سوال مطرح کردن
posing U : مطرح کردن گذاردن
raise a question U مطرح کردن سوال
pose U : مطرح کردن گذاردن
posed U : مطرح کردن گذاردن
poses U : مطرح کردن گذاردن
overtures U کشف مطرح کردن
lays U قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lay U قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
To discuss a question with someone . U موضوعی را با کسی مطرح کردن
to put out of court U شایسته مطرح کردن ندانستن
to put to the issue U بطور متنازع فیه مطرح کردن
obtruded U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtrude U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtruding U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtrudes U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
rehashed U بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
rehashes U بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
rehash U بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
adducing U اقامه کردن تقدیم کردن
adduces U اقامه کردن تقدیم کردن
adduced U اقامه کردن تقدیم کردن
adduce U اقامه کردن تقدیم کردن
discuss U مطرح کردن گفتگو کردن
hold forth U مطرح کردن سخنرانی کردن
discussing U مطرح کردن گفتگو کردن
discusses U مطرح کردن گفتگو کردن
moot U مطرح کردن دادخواهی کردن
discussed U مطرح کردن گفتگو کردن
permutation U تقدیم
permutations U تقدیم
offers U تقدیم
presentations U تقدیم
presentation U تقدیم
offer U تقدیم
offered U تقدیم
phase lead U تقدیم فاز
offered U تقدیم داشتن
presentation of credentials U تقدیم استوارنامه
offers U تقدیم داشتن
yours f. U با تقدیم احترامات
yours respectfully U با تقدیم احترامات
offer U تقدیم داشتن
rededication U تقدیم مجدد
puts U تقدیم داشتن
putting U تقدیم داشتن
put U تقدیم داشتن
prolepsis U تقدیم یا تقدم امری
submit U تسلیم شدن تقدیم داشتن
submitting U تسلیم شدن تقدیم داشتن
libation U تقدیم شراب به حضور خدایان
libations U تقدیم شراب به حضور خدایان
submitted U تسلیم شدن تقدیم داشتن
submits U تسلیم شدن تقدیم داشتن
presentative U قابل تقدیم درک کردنی
propounded U مطرح
under consideration U مطرح
in contemplation U مطرح
assessments U تقدیم قیمت به منظور تعیین مالیات
transposal U پس وپیش سازی تقدیم وتاخیر جابجاشدگی
assessment U تقدیم قیمت به منظور تعیین مالیات
considered U مطرح شده
to come on the tapis U مطرح شدن
broacher U مطرح کننده
kaldor criterion U مطرح گردید
to be on the carpet U مطرح بودن
to come upon U مطرح شدن
to come up U مطرح شدن
come up U مطرح شدن
May I offer you a cigarette? U اجازه می فرمایید من به شما یک نخ سیگار تقدیم کنم؟
under consideration U مطرح شده مطروحه
reoccurring U دوباره مطرح شدن
reoccurrence U دوباره مطرح شدن
The subject under discrssion . U موضوعی که مطرح نیست
Money is no object at all . U پول اصلا" مطرح نیست
The badness of the climate is immaterial. U بدی آب وهوا مطرح نیست
talk out U مطرح مذاکره قرار دادن
extrajudicial U خارج از موضوع مطرح شده دردادگاه
When wI'll the matter come up for discussion ? U موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
assistance U کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
petition U عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitions U عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitioned U عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitioning U عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
demarche U بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
red herring U شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herrings U شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
cross action U در CL حالتی است که یک طرف عین دعوایی را که طرف متقابل درموضوع واحد علیه او مطرح کرده
conflict of lows U در حقوق بین الملل خصوصی مطرح میشود و منظور مغایرت قوانین داخلی با قوانین خارجی است
presentation graphics U گرافیک تجاری با کیفیت بالا که روی نکات مطرح شده بامدیریت در زمینه طرح ها وبودجه ها تکیه خاصی دارد نگاره سازی نمایشی
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
dwelling house U در CL درقوانین مربوط به هتک حرمت منازل و ورود در شب به منازل به قصد ارتکاب جرم مطرح میشود و عبارت ازمحلی است که عملا" و بالفعل محل سکنی باشد و یا ازملحقات عرفی محل سکنی محسوب شود
recredential U نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com