Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
put
U
تقدیم داشتن
puts
U
تقدیم داشتن
putting
U
تقدیم داشتن
offer
U
تقدیم داشتن
offered
U
تقدیم داشتن
offers
U
تقدیم داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
submit
U
تسلیم شدن تقدیم داشتن
submits
U
تسلیم شدن تقدیم داشتن
submitted
U
تسلیم شدن تقدیم داشتن
submitting
U
تسلیم شدن تقدیم داشتن
Other Matches
presentation
U
تقدیم
offer
U
تقدیم
presentations
U
تقدیم
permutation
U
تقدیم
permutations
U
تقدیم
offers
U
تقدیم
offered
U
تقدیم
hold forth
<idiom>
U
تقدیم کردن
yours f.
U
با تقدیم احترامات
yours respectfully
U
با تقدیم احترامات
phase lead
U
تقدیم فاز
rededication
U
تقدیم مجدد
propounding
U
تقدیم کردن
propounds
U
تقدیم کردن
propound
U
تقدیم کردن
presentation of credentials
U
تقدیم استوارنامه
proffered
U
تقدیم پیشنهاد کردن
proffers
U
تقدیم پیشنهاد کردن
prolepsis
U
تقدیم یا تقدم امری
proffering
U
تقدیم پیشنهاد کردن
tendered
U
تقدیم کردن پیشنهاد
tenderest
U
تقدیم کردن پیشنهاد
to offer
U
تقدیم کردن
[دادن]
tender
U
تقدیم کردن پیشنهاد
tendering
U
تقدیم کردن پیشنهاد
proffer
U
تقدیم پیشنهاد کردن
to bring up
U
تقدیم یا مطرح کردن
libations
U
تقدیم شراب به حضور خدایان
presentative
U
قابل تقدیم درک کردنی
libation
U
تقدیم شراب به حضور خدایان
to pay one's respects to
U
احترامات خود را به ........تقدیم کردن
assessment
U
تقدیم قیمت به منظور تعیین مالیات
assessments
U
تقدیم قیمت به منظور تعیین مالیات
transposal
U
پس وپیش سازی تقدیم وتاخیر جابجاشدگی
May I offer you a cigarette?
U
اجازه می فرمایید من به شما یک نخ سیگار تقدیم کنم؟
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to express one's heartfelt
U
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
petition
U
عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitioned
U
عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitions
U
عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitioning
U
عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
demarche
U
بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
adduces
U
اقامه کردن تقدیم کردن
presentable
U
قابل نمایش قابل تقدیم
adducing
U
اقامه کردن تقدیم کردن
adduce
U
اقامه کردن تقدیم کردن
adduced
U
اقامه کردن تقدیم کردن
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
recredential
U
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
wanted
U
کم داشتن
want
U
کم داشتن
relieves
U
داشتن
lackvt
U
کم داشتن
to have f.
U
تب داشتن
to possess
U
داشتن
intercommon
U
داشتن
own
U
داشتن
owned
U
داشتن
to be in a f.
U
تب داشتن
relieve
U
داشتن
having
U
داشتن
redolence
U
بو داشتن
have
U
داشتن
doubts
U
شک داشتن
relieving
U
داشتن
to be feverish
U
تب داشتن
doubting
U
شک داشتن
owns
U
داشتن
to hold a meeting
U
داشتن
doubted
U
شک داشتن
doubt
U
شک داشتن
owning
U
داشتن
to go hot
U
تب داشتن
monogyny
U
داشتن یک زن
to have possession of
U
داشتن
bear
U
در بر داشتن
to have
U
داشتن
bears
U
داشتن
bears
U
در بر داشتن
possessing
U
داشتن
to hold
U
داشتن
possess
U
داشتن
possesses
U
داشتن
lack
U
کم داشتن
bear
U
داشتن
lacks
U
کم داشتن
lacked
U
کم داشتن
retains
U
نگاه داشتن
to lay by the heels
U
باز داشتن
to run on
U
ادامه داشتن
to have an steem for
U
محترم داشتن
retained
U
نگاه داشتن
retaining
U
نگاه داشتن
to put to a pause
U
نگاه داشتن
vary
U
فرق داشتن
varies
U
فرق داشتن
to rold in steem
U
محترم داشتن
to owe one a grudge
U
با کسی لج داشتن
to observe a fast
U
روزه داشتن
to know by heart
U
ازحفظ داشتن
to keep watch
U
پاس داشتن
to keep up prices
U
نرخهارابالانگاه داشتن
to keep shop
U
دکان داشتن
disguise
U
نهان داشتن
to have in remembrance
U
یاد داشتن
disguised
U
نهان داشتن
to have in stock
U
موجود داشتن
to know for certain
U
یقین داشتن
to know what's what
U
خبرازجهان داشتن
to look forward to
U
انتظار داشتن
to lock out
U
نگاه داشتن
to lie heavy on one's heart
U
معذب داشتن
to lie heavy on one's heart
U
رنجه داشتن
to lay fast
U
نگاه داشتن
occupies
U
مشغول داشتن
occupy
U
مشغول داشتن
occupying
U
مشغول داشتن
to have in view
U
در نظر داشتن
retain
U
نگاه داشتن
to have in remembrance
U
بخاطر داشتن
to bring good luck
U
شگون داشتن
stick-up
U
برجستگی داشتن
stick-ups
U
برجستگی داشتن
raise
U
برپا داشتن
trepan
U
تمایل داشتن
refrain
U
نگاه داشتن
to carry authority
U
نفوذیاقدرت داشتن
to drive at
U
قصد داشتن از
to bear enmity
U
دشمنی داشتن
to bear any one a grudge
U
به کسی لج داشتن
to bear a grudge
U
لج یاکینه داشتن
tolerating
U
طاقت داشتن
stick up
U
برجستگی داشتن
to be in a state of a
U
بیم داشتن
to be in arrear
U
پس افت داشتن
to be in contact
U
تماس داشتن
to be in debt
U
بدهی داشتن
to be in demand
U
طالب داشتن
to be in rapport
U
تماس داشتن
to drive at
U
توجه داشتن به
refrained
U
نگاه داشتن
to fondle to the heart
U
گرامی داشتن
refrains
U
نگاه داشتن
keep
U
نگاه داشتن
keeps
U
نگاه داشتن
expect
U
چشم داشتن
to show f.
U
سرجنگ داشتن
expected
U
چشم داشتن
expecting
U
چشم داشتن
to send away
U
اعزام داشتن
adjudge
مقرر داشتن
to have a bee in ones bonnet
U
کک درتنبان داشتن
to hang up
U
نگاه داشتن
to get the wind up
U
بیم داشتن
to give support to
U
نگاه داشتن
refraining
U
نگاه داشتن
meritoriously
U
با داشتن استحقاق
contests
U
اعتراض داشتن بر
contesting
U
اعتراض داشتن بر
contested
U
اعتراض داشتن بر
contest
U
اعتراض داشتن بر
expects
U
چشم داشتن
to have patience
U
شکیبایی داشتن
liaised
U
رابطه داشتن
scoots
U
سرعت داشتن
vibrate
U
ارتعاش داشتن
vibrated
U
ارتعاش داشتن
belonged
U
تعلق داشتن
vibrates
U
ارتعاش داشتن
belong
U
تعلق داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com