English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
re claim U تقاضای مجدد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
reclamation U تقاضای خسارت تعمیرمجدد و به پای کار اوردن وسایل بازیابی مجدد
Other Matches
blood chit U تقاضای مساعدت و اهدای خون بازوبند تقاضای کمک ازمردم
caveator U کسیکه درضمن تقاضای ثبت اختراع تقاضامیکند به تقاضای دیگران تر
theory of effective demand determination U نظریه تقاضای موثر اصطلاح کینز برای تقاضای کل
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
re endorsement U پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
regenerates U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
at the request of U تقاضای
total demand U تقاضای کل
at the instance of U به تقاضای
aggregate demand U تقاضای کل
market demand U تقاضای بازار
maximum demand U تقاضای بیشینه
national demand U تقاضای ملی
demand for payment U تقاضای پرداخت
request to send U تقاضای ارسال
request substitution U تقاضای تعویض
joint demand U تقاضای مشترک
composite demand U تقاضای مرکب
complementary demand U تقاضای تکمیلی
complementary demand U تقاضای مکمل
aggregate market demand U تقاضای کل بازار
application for loan U تقاضای وام
aggregate demand function U تابع تقاضای کل
at the instance of U بر حسب تقاضای
give U تقاضای رای
gives U تقاضای رای
giving U تقاضای رای
factor demand U تقاضای عوامل
application U تقاضای کار
excess demand U تقاضای بیش از حد
applications U تقاضای کار
effective demand U تقاضای موثر
at my request U مطابق با تقاضای من
elastic demand U تقاضای با کشش
pop the question <idiom> U تقاضای ازدواج
final demand U تقاضای نهائی
inelastic demand U تقاضای بی کشش
apply for a divorce U تقاضای طلاق کردن
demand U تقاضای خرید کالا
toa for a job or position U تقاضای شغل کردن
to request issuance U تقاضای صدور کردن
demanded U تقاضای خرید کالا
demands U تقاضای خرید کالا
soft market U بازار با تقاضای خوب
rpo U تقاضای مظنه قیمت
derived demand U تقاضای مشتق شده
downward sloping demand curve U منحنی تقاضای نزولی
perfectly elastic demand U تقاضای کاملا با کشش
oyer U تقاضای استماع یا دادرسی
marginal demand price U قیمت تقاضای نهائی
individual demand schedule U جدول تقاضای فردی
credit application U تقاضای گشایش اعتبار
tax U تحمیل تقاضای سنگین
inelastic demand U تقاضای غیر حساس
taxed U تحمیل تقاضای سنگین
taxes U تحمیل تقاضای سنگین
elastic demand U تقاضای انعطاف پذیر
law of downward sloping demand U قانون تقاضای نزولی
elastic demand U تقاضای کشش دار
perfectly inelastic demand U تقاضای کاملا بی کشش
request time out U تقاضای تایم اوت یک دقیقهای
planned demand U تقاضای برنامه ریزی شده
callers U شخصی که تقاضای تماس دارد
caller U شخصی که تقاضای تماس دارد
ask for a lady's hand U تقاضای ازدواج با بانویی کردن
excess demand U تقاضای زیادی مازاد تقاضا
call of more U حق تقاضای زیاد کردن مبیع
demurrer U تقاضای تاخیر درصدور حکم
layers U برنامهای که تقاضای ارسال کند
reclamation U تقاضای جبران خسارت کردن
rts U Send To Request تقاضای ارسال
To ask for political asylum. U تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
To seek political asylum. U تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
demur U تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurred U تقاضای درنگ یا مکث کردن
To demand prompt payment. U تقاضای پرداخت فوری کردن
layer U برنامهای که تقاضای ارسال کند
demurs U تقاضای درنگ یا مکث کردن
put the bite on someone <idiom> U از کسی تقاضای پول کردن
demurring U تقاضای درنگ یا مکث کردن
letters rogatory U نامه مشعر بر تقاضای نیابت قضایی
nonce word U واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
speculative demand for money U تقاضای سفته بازی برای پول
postulancy U تقاضای ورود بدین یا جمعیتی تازه
demand accommodation U تنظیم تقاضای یکانها با موجودی انبار
blue bark U تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
to withdraw an application U صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
The victors demanded unconditional surrender . U فاتحین تقاضای تسلیم بدون قید وشرط کردند
ARQ U که در صورت خطا تقاضای ارسال دوباره داده میکند
reclama U تقاضای اغماض و تجدید نظر درتصمیمات متخذه یا رای
small claim U ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
appeal play U تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
striking off the roll U اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
neoclassical economics U در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
effective demand U تقاضای موثرعبارت است از مقدار کالائی که خریداران در قیمتهای موجود مایل و قادر به خریدان هستند
searches U نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
searchingly U نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
search U نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
searched U نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
say's law U عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
cross elasticity of demand U درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
seconds U مجدد
furthers U مجدد
furthering U مجدد
furthered U مجدد
further U مجدد
reflorescence U مجدد
renewed U مجدد
further on U مجدد
second U مجدد
seconded U مجدد
seconding U مجدد
furthermore U مجدد
inelastic demand U تقاضای غیر قابل کشش تقاضا برای اجناسی که به علت گرانی بیش از حد فقط طبقه خاصی قادر به خرید ان می باشند
disoblige U دل کسی راشکستن تقاضای کسی را انجام ندادن منت ننهادن بر
channeled U 1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channelled U 1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channels U 1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channel U 1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channeling U 1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
queues U 1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
queue U 1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
queueing U 1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
purchase request U درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
queued U 1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
crossecheck U مقابله مجدد
reassurance U اطمینان مجدد
subdivision U تقسیم مجدد
reproductions U تولید مجدد
reproduction U تولید مجدد
reinforcement U وضع مجدد
recurrences U رویدادن مجدد
recurrence U رویدادن مجدد
restatements U بیان مجدد
restatement U بیان مجدد
reassurances U اطمینان مجدد
recreations U خلق مجدد
after shrinkage U انقباض مجدد
reconditioning U تعمیر مجدد
subdivisions U تقسیم مجدد
replenish U پرکردن مجدد
replenish U تدارک مجدد
replenished U پرکردن مجدد
replenished U تدارک مجدد
replenishing U تدارک مجدد
replenishes U پرکردن مجدد
replenishes U تدارک مجدد
replenishing U پرکردن مجدد
recreation U خلق مجدد
retaking U گرفتن مجدد
resupply U اماد مجدد
restart U شروع مجدد
resorption U مکیدن مجدد
reshipment U حمل مجدد
resale U حراج مجدد
rerun U اجرای مجدد
republication U انتشار مجدد
reporduce U تولید مجدد
reoccur U فهور مجدد
renegotiation U مذاکره مجدد
renascence U زندگی مجدد
resurvey U بررسی مجدد
reeducation U تربیت مجدد
retakes U گرفتن مجدد
retaken U گرفتن مجدد
retake U گرفتن مجدد
re-runs U نمایش مجدد
re-running U نمایش مجدد
re-run U نمایش مجدد
re-ran U نمایش مجدد
comebacks U دستیابی مجدد
comeback U دستیابی مجدد
retread process U تعمیر مجدد
retransmission U ارسال مجدد
retransmission U مخابره مجدد
remotion U حرکت مجدد
reinterpretation U تفسیر مجدد
reintegration U استقرار مجدد
recrystallization U تبلور مجدد
recoupment U کسب مجدد
reconviction U محکومیت مجدد
reconveyance U اعاده مجدد
reconversion U گرایش مجدد
recompile U کامپایل مجدد
recaption U توقیف مجدد
reapparition U فهور مجدد
reallocation U تخصیص مجدد
reactivation U فعالیت مجدد
re establishment U تاسیس مجدد
re attachment U توقیف مجدد
rededication U اهدا مجدد
rededication U تقدیم مجدد
reinsurance U بیمه مجدد
reinfection U عفونت مجدد
regeneracy U تولید مجدد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com